Saturday, 18 July 2015
29 September 2023
حکایت مواضع محمد نوری‌زاد،

«چگونه نوری‌زاد رنگ عوض کرد؟»

2010 August 22

آن‌چه در این بخش می‌آیدانتخابی از رادیو کوچه در بین رسانه‌ها است.

منبع :  کیهان نیوز

همان‌گونه که آمریکا در طوفان‌های آخرالزمانی و در سیلاب عظیمی که به راه افتاده غرق خواهد شد، ما نیز اگر از اسلام و ولایت فقیه و حقیقت فاصله بگیریم و از کشتی نجات ولایت خارج شویم، غرق خواهیم شد و کسی وجود و بقای ما را تضمین نکرده است. این بخشی از یک مقاله «محمد نوری‌زاد» در کیهان است که در سلسله مقالاتی با عنوان «جهان پس از آمریکا» در دهه 70 منتشر می‌شد.

اما امروز حکایت مواضع محمد نوری‌زاد شنیدنی است. وی در بخشی از نامه‌های توهین‌آمیزش ادعا می‌کند: «انقلاب اسلامی در این 30 سال به موفقیت دست پیدا نکرده و نتوانسته است که مدینه فاضله‌ای که وعده‌اش را می‌داد، بسازد.»

مسوولین نظام و اطرافیان آن‌ها، مقصر اصلی در عدم توفیق انقلاب اسلامی هستند. مردم از اطراف نظام پراکنده شده‌اند و خدا هم حکومت اسلامی را دوست ندارد. ما دوستان خود را درجهان از دست داده‌ایم و خیلی‌ها با ما دشمن اند. بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری، این حکومت بود که مردم را کشت و خانه‌ها را تخریب کرد و سوزاند و اموال را به غارت برد و…

دوستان واقعی نظام جمهوری اسلامی آقایان موسوی، خاتمی و کروبی هستند نه احمدی نژاد، حداد عادل، لاریجانی و…

از لابه‌لای این جملات می‌توان فهمید که نوری‌زاد درک صحیحی از انقلاب اسلامی ندارد چرا که انقلاب اسلامی به‌عنوان یک انقلاب زمینه‌ساز و آماده‌گر برای آن واقعه بزرگ به شمار می‌رود و اگر از عدالت و پیش‌رفت و سعادت سخن می‌گوید، عدالت درمقام زمینه‌سازی است نه عدالت تام و مطلق.

امام‌خمینی (ره) هم که علی‌الظاهر هنوز نوری‌زاد خود را پیرو ایشان می‌داند، درباره هدف اصلی انقلاب اسلامی می‌فرماید: «مسوولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست، انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم داری حضرت حجت (عج) است.» (صحیفه امام، ج 21، ص 327).

تاثیرپذیری نوری‌زاد از القائات روشن‌فکران و معاندان او را کاملن از کسوت یک منتقد مستقل و آزاداندیش خارج می‌سازد. او مکررن مطالبی را به مسوولان گوش‌زد می‌کند که پیش از وی بارها از زبان روشن‌فکران غرب‌زده و معاندان بیان شده است. در واقع، بیش‌تر مطالب نامه‌های نوری‌زاد چیز جدیدی نیست و لازم نبود که این همه زحمت به خود بدهد و قلم‌فرسایی کند و خیال کند که شاه‌کار کرده است.

هم‌چنین سرگشاده نوشتن این‌گونه نامه‌ها به معنای تکیه بر مواضع معاندان و هم‌راهی با آنان برای فشار برنظام است نه خیرخواهی حقیقی. انقلابیون ساده لوح نیستند که تمسخر حکومت اسلامی، قضاوت‌های غیرمنصفانه، ذهن خوانی‌های غلط، تهمت قتل و جنایت به نظام و دروغ‌گویی‌های دیگر، اتهام قدرت‌طلبی به ارکان نظام و خلاصه، خوشحال کردن دل توطئه‌گران را به حساب خیرخواهی بگذارند. آن‌چه از مقایسه بخش‌های اهم و مهم نامه‌ها آشکار می‌شود کج روی فکری، بی‌بصیرتی و اسلام ناشناسی و کینه‌توزی نوری‌زاد را می‌رساند که با چاشنی ابراز محبت و نرمش به‌عنوان یک تاکتیک عوام فریبانه هم‌راه شده است.

نکته‌ای که لازم است به آن اشاره کنیم این است که اگر «خدا حکومت اسلامی را دوست ندارد» آن‌گونه که نوری‌زاد مدعی است، پس چرا وی نگران نظام اسلامی است؟

عمده زخم‌هایی که این روزها به تن شما می‌نشیند، از همین ناحیه است دقیقن به یاد دارم در مصاحبه کیانوری، رهبر حزب توده با شهید بهشتی، کیانوری با سماجت و وقاحت تمام، از شان خدوم حزب توده سخن گفت و اطلاق خیانت را از جانب شهید بهشتی رد کرد و رجوع به مجامع حقوق بشری را تهدید کرد

اما چرخش‌های 180 درجه‌ای نوری‌زاد به یک سال اخیر محدود نمی‌شود. به بخشی از نامه وی به «آیت‌اله مصباح یزدی» درسال 79 نوشته شده است. توجه کنید:

«با تو هستم: ای چراغ راه خوبی‌ها، ای مصباح! تو هم در شهادت مستغرقی. اگر شهید به یک تیرو ترکش به مقام شهود و شهادت می‌رسد، تو هر روز و هر ساعت به تیری و ترکش از خدا بی‌خبران و معاندان و فتنه‌گران و جاسوسان شهید می‌شوی. ما اشتغال تو را می‌بینیم. کسی که چشم هدایت به تو دارد. راه را گم نمی‌کند و در هزار توی نسبت‌ها زمین‌گیر نمی‌شود. هرچه نسبت شما با خوبی‌ها و درخشندگی‌ها و اصالت‌ها و بایستگی‌ها بیشتر است، نسبت آنانی که به صورت شما تیغ می‌کشند، روبه قهقراست. حضور شما برای آن‌ها تنگی نفس می‌آورد. آن‌ها، به همه یا هیچ معتقدند. همین امروز، روزنامه رسالت، شکوه کرده بود که فلان حزب، در تصاحب کرسی‌های مجلس، جناحی عمل کرده است و به چند صدایی مدعای خود اعتنایی نکرده است. باید گفت برادران، شما از پوشال آیا می توانید اراده استقامت کنید؟ و یا مگر از یک عنصر فریب‌کار، می‌شود انتظار صدق و درستی داشت؟ که اگر بله، خود این اراده و انتظار بر باد است. راز این همه هجمه به شما درچیست؟ آیا زبانم لال از این که می بینند شما با اجانب در ارتباطید، در خود می‌گدازند؟ که از این بساط اقتصاد کشور را به پیسی و دریوزگی در انداخته‌اید؟ یا جمعیت جوان کشور را در بطالت متوقف کرده‌اید؟ یا «نیک براون» جاسوس را به سفیر کبیری آورده‌اید؟ یا وضعیت صنعت و کشاورزی کشور را به فلاکت انداخته‌اید؟ یا مواد مخدر را مثل، نقل و نبات در دسترس خاص و عام گذارده‌اید؟ یا در مجامع بین‌المللی از لباس خود تخلیه شده‌اید؟ یا مخاطب صریح جاسوس‌ها شده اید؟ یا اداره کشور را به امان خدا وانهاده‌اید؟ یا سنگ آزادی به سینه کوفته‌اید و دهان مخالفان دوخته اید؟ یا معیشت مردمان را به خون جگرشان آمیخته اید؟ یا شکاف هولناک طبقاتی را باعث شده‌اید؟ یا از مجامع وابسته و غیروابسته به دولت‌های استکباری چراغ سبز داده‌اید؟ راستی چرا با شما مخالفند؟ چرا چشم دیدن شما و گوش شنیدن استدلال‌های محکم شما را ندارند؟ بگویم علت همه این مخالفت‌ها، تنها دراین است که شما در جانب‌داری از اصالت ناب شیعه پرچم ولایت برداشته‌اید.

آری عزیز ما، گناه شما، هم‌چون اسلاف شما، در همین است. شما اگر زبانم لال مثل آن روحانی نمای کنفرانس برلین، زیستی مواجه و شکل‌پذیر داشتید، حالا چشم و چراغ آن‌ها بودید و حجم روزنامه‌هایشان را از مراتب علم و فهم و هوشمندی و فرزانگی و آینده‌نگری خود پر کرده بودند. آن‌ها به‌همان نسبتی که به غرب دل داده‌اند، از شما و امثال شما دل بریده‌اند.

شما و امثال شما، مانع گسترش و ظهور این نسبت وابسته‌اید. حزب توده، در تمامی سال‌های عمر بعد از انقلاب خود نسبت خود را با شوروی سابق انکار می‌کرد و بر سر این انکار، جدل نیز می‌کرد. بعدها که جاسوسی این حزب آشکار شد، نسبت‌ها از مدار خدمت، به ورطه خیانت منتقل شد. همان‌گونه که عین همین نسبت، امروزه درباره نهضت آزادی صدق می‌کند. یعنی نسبت نهضت آزادی با آمریکا، همان نسبت حزب توده است به شوروی سابق. منتها شکیل‌تر و تر و تمیزتر و متناسب با مذاق موازین کارسازی شده بین‌المللی.

عمده زخم‌هایی که این روزها به تن شما می‌نشیند، از همین ناحیه است. دقیقن به یاد دارم در مصاحبه کیانوری، رهبر حزب توده با شهید بهشتی، کیانوری با سماجت و وقاحت تمام، از شان خدوم حزب توده سخن گفت و اطلاق خیانت را از جانب شهید بهشتی رد کرد و رجوع به مجامع حقوق بشری را تهدید کرد. چند سال بعد، آن‌گاه که شهید بهشتی به راه خود رفت و کیانوری نیز به راه خود و دست‌های آلوده و مزدور کیانوری و حزب توده برملا شد، همین فیلم را مجددن از تلویزیون خودمان پخش کردند. کیانوری با استدلال و استحکام، نسبت حزب توده را با شوروی رد می‌کرد و بر اصلاح‌طلبی و توسعه و جامعه مدنی پا می‌فشرد. حالا نیز همان روند ادامه دارد. کار درست و به ظاهر مستحکم! نفوذی‌های نهضت آزادی در دولت، بستر فحاشی را به اسم روزنامه و نشریه فراهم کردند و دلارهای آمریکا و نقشه‌ها و طرح‌های سیا در برپایی قتل‌های زنجیره‌ای و فضاحت کوی دانشگاه، خوراک و جاهت و مطرح شدن برایشان آورد…»

در مجموع می‌توان گفت که محمد نوری‌زاد کسی است که از «عدم تعادل» رنج می‌برد. نه به آن دوران که در جلسات عمومی، رهبری نظام را «سیدی و مولای» خطاب می‌کرد و نه به اکنون که خود را بالاتر و فهیم‌تر از همه می‌داند. البته وی به خیال خود می‌خواهد این عدم تعادل را به حساب فراجناحی و منطقی بودن خود بگذارد اما غافل از آن‌که این ترفندها هم هرگز نمی‌تواند و نتوانسته که برعدم تعادل فکری و روحی او سرپوش بگذارد. نوری‌زاد گرفتار جریان فتنه قبل و پس از انتخابات شد و فتنه زده شد و نامه‌هایش هم تاریک و فتنه زده است. این نامه‌ها به شکلی متفاوت، امتداد همان خط توهم سران فتنه از موسوی تا خاتمی است که سطحی نگری‌ها، تهمت‌ها و دروغ‌ها و خیانت‌ها را با ادعای خیرخواهی بیان می‌کند.

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , ,