علی / پاریس / رادیو کوچه
سالهای ابتدایی دهه هشتاد خورشیدی، سالهای کشف وبلاگ بود برای ما جوانانی که صدایمان را در گلو زندانی میدیدیم. با کامپیوتر و اینترنت آشنا شده بودیم و میتوانستیم از پشت شیشهی مانیتور با همبغضان خود سخن بگوییم. وبلاگنویسی برای بسیاری از همنسلهایم بخشی از زندگی بود آن سالها . لینک به لینک به خانههای هم سر میکشیدیم. میشد پای دیوارش پیغامی بگذاری و امضایی. میشد مخالفباشی یا موافق، میشد بحث کنی و حتا برای سختترین معادلات جهان راه حل پیشنهاد کنی. «شیوا نظرآهاری» را من همان موقعها بود که شناختم. نه با صدایش، نه با نگاهش که با نوشتههایش در وبلاگ. سری پر شور و شر داشت و چه میدانستم که سالها بعد، این سر پرشور تا مرز اتهام محاربه میبردش .
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
شیوا را تنها یکبار دیدم. خانهی «احمد زیدآبادی» بود، سال گذشته. زمان زیادی از آزادیاش نمیگذشت. درآن خانه که جمعی از سیاسیون، دانشجویان و روزنامهنگاران و خلاصه دوستداران احمد گردآمده بودند، عقبتر از همه ایستاده بود. دو سه تا از دوستانش هم گردش بودند، نه برای سخن گفتن از حسن اسدی که مجری آن نشست بود وقتی گرفته بود و نه وجودش نمایشی برجسته داشت که تازه از زندان به قید وثیقه رهایی یافته و از این دست ژستهای کودکانهی متاسفانه مد روز .
شیوای سال 1388، دیگر فقط یک وبلاگنویس نبود. شیوا دانشجوی محروم از تحصیل، شهروندی که یک سال حبس تعلیقی مثل سایه پشت سر داشت، از فعالان کمیته گزارشگران حقوق بشر و از فعالان کمپین یک میلیون امضا بود. با این همه در نگاه شیوا منتی بر اطرافیان دیده نمیشد. شیوا همانی بود که شنیده بودم برای بچههای جنوب شهر از معلمی تا کارگری میکند. شیوا انگار مثل همان بچههای جنوب شهر ساده بود، بیگناه و بیریا.
شیوای 26 ساله اولین بار شهریور 1381، در سالگرد یازده سپتامبر بازداشت و به بند 240 زندان اوین گرفتار آمد. 20 روزی را پشت میلهها بود تا به خانوادهاش خبر دادند که با وثیقه 40 میلیون تومانی میتوانند او را به خانه بازگردانند. دادگاه 200 هزار تومان جریمهاش کرد چراکه دو شمع سفید در کیفش یافته بودند.
از آن سال با ورودش به دانشگاه و تحصیل در رشته مهندسی عمران، به همراه تنی چند از دوستان دانشجویش، کمیتهای برای دفاع از حقوق زندانیان تاسیس کرد. این آغاز راه شیوا بود برای دفاع از حقوق انسان. 1383 اما دو بار بازداشت شد. هر دو بار به همراه مادر بود. هجده تیر شبی را تا صبح گرفتار بود و باری دیگر به علت تجمع در برابر دفتر سازمان ملل در تهران، یک ماه در اوین محبوس بود. باز هم با وثیقه 40 میلیون تومانی آزاد اما به یک سال حبس تعزیری با پنج سال تعلیق محکوم شد.
شیوا حالا فقط دخترکی وبلاگنویس نیست که در سالگرد فاجعهی تروریستی یازده سپتامبر دو شمع سفید در کیفش پیدا شود، شیوا در نگاه دستگاه قضایی ایران محارب است
شیوا که شبهای پیش از انتخابات سال گذشته برای طرح مطالبات زنان در برابر کاندیداهای ریاست جمهوری در مجموعهای با نام همگرایی زنان فعال بود، تنها دو روز پس از برگزاری انتخابات باری دیگر بازداشت شد. این بازداشت توسط وزارت اطلاعات و به گفته مادرش با حکمی که یک هفته پیش از آن تاریخ صادر شده بود صورت گرفت. این بازداشت نگرانی فعالان حقوق بشر را برانگیخت، چه از شیوا نزدیک به یک ماه هیچ خبری نبود. سه ماه زندان را تحمل کرد بیآنکه بداند جرمش چیست. از این سه ماه 36 روز را در انفرادی بود. برای آزادیاش اما، اول از خانواده وثیقهای 500 میلیون تومانی خواستند، بعد با دوندگیهای بسیار مادری که خود زیر نظر پزشک، شیمی درمانی میشود و پدری که زمان زیادی از جراحی قلبش نگذشته بود این رقم به 200 میلیون تومان کاهش یافت و بالاخره سند منزل پدر شد وثیقهی آزادی شیوا. اول مهر از اوین بیرون آمد و نمیدانست که دیری نخواهد پایید که بازمیگردد .
29 آذر سال گذشته درپی انتشار درگذشت «آیتاله حسینعلی منتظری»، خیل مردم از تهران، کرج، اصفهان، نجفآباد و دیگر شهرها به سوی قم به منظور شرکت در مراسم تشییع جنازه به حرکت افتاد. شیوا به همراه دیگر همکارانش در کمیته گزارشگران حقوق بشر به این خیل پیوستند اما هنوز از تهران خارج نشده بودند که توسط ماموران امنیتی بازداشت شدند.
شیوا از آن روز تاکنون در زندان اوین و هنوز در انتظار برگزاری دادگاه است. تنها خبری که به گوش میرسد اتهام محاربه است. شیوا حالا فقط دخترکی وبلاگنویس نیست که در سالگرد فاجعهی تروریستی یازده سپتامبر دو شمع سفید در کیفش پیدا شود، شیوا در نگاه دستگاه قضایی ایران محارب است .
سه سال پیش در وبلاگش نوشت: «دیوارها را که پشت سر میگذاری و میگویند آزادی. احساس خاصی داری. خوش حالی و غم توامان. خوش حال که از این چهاردیوار تنگ رها میشوی و باز از فردا طی میکنی خیابانهای شهرت را. که دلت تنگ شده بود برای میدان انقلاب و خیابان ولیعصر …و غم داری که تو میروی و دیگرانی اینجا میمانند. اگر با دوستانی با هم بازداشت شده باشید. دلت میگیرد که تو آمدی بیرون و آنها هنوز پشت دیوارها هستند و پاهایشان تا صبح دراز نمیشود و آن وقت اولین شب آزادی، سختترین شب زندگیات میشود که یک لحظه از فضای شب قبلت بیرون نمیآیی.» [1]
http://azadiezan.blogspot.com/2007/08/blog-post_11.html#links 1.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
امید
ممنون مطلب خوبی بود. شیوا مظهر معصومیت دربند فاشیسم حاکم است. به امید آزادی شیوا و آزادی ایران از پا نخواهیم نشست.
علی
از صمیم قلب برای شیوا آرزوی آزادی زودهنگام و مرگ عاملان این نکبت و بدبختی و دروغ را خواستارم. تا روزی بیاید در یک جامعه مدنی از شیواها به عنوان سمبل شجاعت یاد شود.