اختر قاسمی / رادیو کوچه
کشتار تابستان سال 1367 از طرف حامیان حقوق بشر به جنایت علیه بشریت نام گرفت. در تابستان سال 1367 در عرض چند هفته چندین هزار زندانی دگراندیش به دستور رهبری جمهوری اسلامی اعدام شدند. منیره برادران زندانی سیاسی آن دوران و از بازماندگان دهه شصت در این باره میگوید:
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
همه چیز با پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت در 28 تیرماه 1367 شروع شد. خمینی آن را به نوشیدن جام زهر تشبیه کرد. آیا این به معنای پایان جنگ بود؟ جنگ با عراق خاتمه مییافت اما جمهوری اسلامی جنگ دیگری را تدارک دیده بود جنگی که به مراتب وحشتناکتر و ناعادلانهتر بود. جنگ با زندانیان که هیچ سلاحی در اختیار نداشتند جز جسم و اندیشهشان. به فرمان خمینی، که در حکم یک فتوای رسمی بود به هیتی که متشکل از نماینده دادستانی، نماینده وزارت اطلاعات و ریاست زندانها بود اختیار داده میشد تا اعضای سازمان مجاهدین را در زندان به اتهام «محارب» و افراد وابسته به گروههای چپ را به جرم «مرتد» اعدام کنند.
هرسال از طرف خانوادهها و بازماندگان این قربانیان و نیروهای مدافع حقوق بشر در شهرهای مختلف جهان در اواخر تابستان مراسم یادبودی برگزار میشود. در شهر کلن به دعوت جمعی از جوانان مستقل کلن مراسمی روز شنبه 28 آگوست برگزار شد. با وجود رگبار شدید باران دهها تن در ساعت مقرر گرد آمده بودند اما آسمان گویی به همراه خانوادهها و بازماندگان این قربانیان اشک میریخت و باران متوقف نمیشد. به همین دلیل مراسم بعد از چند دقیقه خاتمه یافت.
گالری:
«گالری/ما در زیر رگبارباران، آنها در زیر رگبارگلوله»
پویا آزادیخواه از دانشجویان ایرانی ساکن کلن فعال حقوق بشر و عضو جوانان مستقل کلن از برگزارکنندگان این تجمع بود.
از او در بارهی انگیزهاش برای چنین فعالیتهایی میپرسم و اینکه چگونه جوانی که خود جمهوری اسلامی را تجربه نکرده، کشتار 67 را چگونه بیاد دارد و چه شناختی از این دوران دارد؟
همانطور که گفتی از کودکی در اینجا بزرگ شدم اما این مسایل جمهوری اسلامی را در خانواده احساس میکردیم. من با کشتار سال 67 ارتباطی ندارم اما افراد خانوادهام در سالهای مختلف از طریق جمهوری اسلامی به طور دیگری کشته شده هستند. در واقع من این درد را تجربه کردم.
برگزاری این بزرگداشت امسال دو دلیل داشت. یاد بود کشتار سال 67 و زنده نگهداشتن یاد کشته شدگان که عکسهای آنها را بر روی زمین گذاشته بودیم. بالای آن، دوستان ما ایستاده بودند و عکسهایی به گردن داشتند که متعلق به زندانیانی بود که امروز منتظر حکم اعدام هستند. در سال 67 این اعدامها پنهانی صورت گرفت اما امسال میدانیم نام چه کسانی در لیست اعدام است. هر چند تمام آنها را نمیدانیم. ما میخواهیم یادآوری کنیم که تاریخ تمام نشده و گذشته میتواند تکرار شود. نباید صبر کنیم تا برای کسانی که حکم اعدام آنها امروز صادر شده در سال آینده یاد بود برگزار کنیم.
چه تفاوتی میبینی بین زندانیان این دوران و زندانیانی که در دههی شصت بودند؟
من احساس میکنم زندانیانی که اکنون در زندان هستند بیشتر میتوانستند عاقبت و نتیجهی کارهایشان را پیشبینی کنند. چون شناختشان از جمهوری اسلامی بیشتر بود. افرادی که در دورهی 60 گرفتار زندان بودند و الان زنده هستند و تعریف میکنند آن موقع آیندهای را نمیدیدند. مدت زندانی بسیاری از آنهایی که در آن سال اعدام شدند، تمام شده بود و نمیدانستند که قرار است چه اتفاقی بیافتد و خیلی از آنها با خانوادههایشان خداحافظی نکردند. امروز افرادی که زندان هستند مانند «شیوا نظر آهاری» و «مجید توکلی» به نظر من دقیقن میدانند بعد از کارهایی که میکنند چه اتفاقی میافتد. زمانی که شیوا یک بار از زندان آزاد شد در مصاحبههایش طوری حرف میزد که میدانست ممکن است دوباره گرفتار شود و حتا بدتر شود امادوباره ادامه میداد. یا مجید که بارها از سن 20 سالگی او را گرفتند و آزاد کردند. بنابراین میدانند قرار است چه بلایی سرشان بیاید. بچههای دورهی شصت غافلگیر شدند.
فکر میکنی خواستهای مبارزان و آزادیخواهان نسبت به خواستهای زندانیان و مبارزانی که در دههی شصت بودند تفاوت کرده است؟
چون جمهوری اسلامی ناگهان روی کار آمد بچههای دورهی شصت غافلگیر شدند و خواستههای آنها هم با ایدئولوژی همراه بود و یک خواستهی بزرگ داشتند. چون بچههای امروز 30 سال است این سیستم را تجربه میکنند و در آن بزرگ شدند، از دید بچههای خارج از کشور خواستههای کمی دارند. آنها مبارزه میکنند اما در آخر یک قدم میخواهند اما شاید آنها پلهپله جلو میروند. بعضی وقتها در مصاحبههای آنها میبینیم که خواستههای آنها سیاسی نیست. اما خواستههای بچههای دورهی شصت سیاسی و بزرگ بود.
تو بهعنوان جوانی که دموکراسی غرب را با پوست و گوشت خودت آنرا حس کردی و دیدی که جوانهای همسن تو از چه امکاناتی برخوردارند، فکر میکنی باید چگونه مبارزه کرد؟ آیا ایدئولوژی که جوانهای دههی شصت میخواستند درست بود یا کاری که بچههای امروز انجام میدهند؟
سخت است. کسانی مثل من که در اینجا بزرگ شدیم هیچ وقت نمیتوانیم خود را جای بچههای ایران بگذاریم. من با این سیستم بزرگ شدم. تظاهرات یا اعتراضهایی که در آلمان داریم با آنچه بچهها در ایران تجربه میکنند بسیار متفاوت است. ولی ما از خانوادههای ایرانی هستیم و دموکراسی را در یک جریان در اینجا یاد گرفتیم. دموکراسی چیزی نیست که در یکروز هم آنرا بفهمی و هم بخواهی. خواستن دموکراسی هم نیاز به جریان و گذر زمان دارد و باید پلهپله بفهمی که چیست. من اعتقاد ندارم که اگر فقط ایدئولوژی را ببینی به هدف میرسی. از طرفی هم اگر خیلی پلهپله پیش بروی ممکن است از راه دور شوی. باید در ذهن تو باشد که به کجا میخواهی برسی و طبق امکانات کشورت راههای آن را پیدا کنی. اما ما نمیتوانیم بگوییم راه اصلی چیست چرا که در آنجا زندگی نمیکنیم و به زندان نمیرویم. اگر مخلوطی از این دو باشد فکر میکنم میتوان به هدف رسید.
فکر میکنی شما دانشجویان خارج از کشور تا چه حد میتوانید همراه و همیار دانشجویان در ایران باشید؟
فکر و امید آن هست که بتوانیم کمک کنیم در غیر این صورت این کارها را انجام نمی دادیم. من خودم این را وظیفه میدانم که حداقل کمک روحی داشته باشیم. برای من خیلی مهم است که این برنامهها در خیابان باشد تا مردم کشورهای دیگر مانند آلمان با خبر شوند. من قبول ندارم که این کارها در سالن انجام شود. همهی ما ایرانیان میدانیم در کشورمان چه خبر است اگر تنها ما در سالنها جمع شویم به بیرون هیچ انعکاسی نمیدهیم. مهم این است که دانشجویان و همسنهای آلمانی را هم آگاه کنیم.
اما بسیاری از ایرانیها میگویند نگاه آلمانیها به ما طور دیگری است و خسته شدند از اینکه ما خیابانهایشان را اشغال کنیم و در خیابانها تجمع کینم. به خصوص وقتی برنامه هایی به فارسی اجرا میشود که متوجه نمیشوند که ایرانیها برای چه چیزی جمع شدهاند. نظر تو در این رابطه چیست؟
درست است. زمانی که عدهای بهعنوان مثال جمع میشوند و عربی صحبت میکنند خود من هم علاقهای ندارم بدانم چه خبر است. اما فکر میکنم حضور در خیابانها خیلی مهم است. میتوانیم آن را به شکلهای دیگر نشان دهیم. اعصاب آنها را به هم نریزیم اما توجه آنها را جلب کنیم. من مخالفم که در بلندگو به زبان فارسی حرف زده شود. طبیعی است که انسان موقعی عکسالعمل نشان میدهد که حرف را بفهمد. من هم موقعی عکسالعمل نشان میدهم که آن کلمه را بفهمم. قدم اول این است که حرفها به آلمانی گفته شود. وقتی کلمات قتل، زندانی سیاسی، اعدام به آلمانی گفته شود فردی که گذر میکند نا خودآگاه نگاه میکند.
ما سعی کردیم با تصویر کار کنیم. و در روی زمین عکسهای بچههای سال 67، گل و شمع و جملهای که در مورد آن اتفاق بود را چیدیم. با چوب شکل زندان را کشیدیم. افرادی تصویر بچههای زندانی امروز را به گردن داشتد. هر کسی رد میشود توجه میکند. اگر بتوان رهگذران را کنجکاو کرد خیلی جالب است.
در پایان نظر چند تن از شرکت کنندگان را پرسیدم:
چه انگیزهای تو را در این هوای بارانی شدید تو را به اینجا کشانده است؟
-من 24 سال رنج مردم و کسانی که در زندان بودند را دیدم. و برای اینکه میخواستند مانند دیگر مردم دنیا زندگی کنند کشته شدند.
چند سال داری؟
24 سال
کی به آلمان آمدی؟
19 فروردین
به چه دلیل ایران را ترک کردی؟
من بازیگر تاتر بودم. در روز که در تظاهرات شرکت کردم از من عکس گرفتند و با یک کارگردان مصاحبه داشتم. سپس از کار کردن و معامله ممنوع شدم. دستور بازداشت من صادر شد. قرار بود 21 فروردین تاتر ما در ایران شروع شود اما من 19 فروردین از ایران فرار کردم.
– من به همراه دوستان کرد ایرانی در اینجا حاضر شدیم تا اعتراض خود را به دولت جمهوری اسلامی نشان دهیم و از زندانیانی که در زندان هستند پشتیبانی کنیم. به پیام خمینی در 28 مرداد 67 در رابطه با هجوم به زندانیان سیاسی کرد، فارس بود اعتراض کنیم. به خاطر اعتراض به اعدامهای دسته جمعی و کشتار زندانیان سیاسی سال 67 دور هم جمع شدیم.
– من به عنوان یک کرد و هموطن ایرانی در اعتراض به جنایات رژیم ضد بشری و ضد انسانی جمهوری اسلامی در اینجا حاضر شدم. تا از خواستهای برحق مردم ایران و زندانیان سیاسی پشتیبانی داشته باشم.
نظر شما در مورد برنامهی امروز و دلیل حضورتان در این هوای نامساعد چیست؟
-این کمترین سهمی است که من در این رگبار باران میتوانم داشته باشم در صورتی که به جوانانی که در ایران هستند رگبار گلوله بسته میشود. وقتی به وقایعی که در ایران میگذرد فکر میکنم پیش خود شرمندهام. من برای سالگرد کشته شدن زندانیانی که به دست این رژیم اعدام شدند به اینجا آمدم. سهم من خیلی کم است و دوست دارم سهم بیشتری داشته باشم.
چه انگیزهای باعث شد شما در روز تعطیل که روز استراحت است در این هوای بد به اینجا بیایید؟
-من این کار را وظیفهی خود میدانم. ایران که نمیتوانیم برویم اما با حضور در گردهمایی یا با کمک مالی هر چند کوچک میتوانیم کمک کنیم.
در مورد سال 67 از دوستان و پدران آنها شنیدم. زندانیان را اعدام کردند.
چه تفاوتی بین زندانیان این دوره و زندانیان دههی شصت میبینید؟
هدف همه رسیدن به دمومکراسی و آزادی است. نسل عوض شده است اما برای من گروه چپ یا راست فرقی نمیکند.
-ما به عنوان مهاجرینی که بعد از انقلاب از ایران فرار کردیم، حداقل کاری که در رابطه با جنبش همبستگی مردم ایران میتوانیم بکنیم همین است.
چند سال داری؟
-من انیس هستم و 17 سال دارم. 5 سال است در آلمان زندگی میکنم.
چه چیزی باعث شد در این روز تعطیل که میتوانستی با دوستانت به تفریح بروی در این هوای نامساعد در کنار هموطنانت باشی؟
وقتی اخبار را میشنوم و میبینم که جوانهای همسن خودم در ایران چهطور برای حق خود اعتراض میکنند، من هم سعی میکنم کاری انجام دهم و به جای تفریح با دوستانم این زمان را بگذارم و برای کشورم کاری انجام دهم.
میدانی امروز چه روزی است؟
امروز سالگرد کشتار سال 1367 است. مادر و پدر من هم در آن زمان زندانی بودند. همه جمع شدند تا از بچههایی که در ایران اعدام میشوند حمایت کنند.
آرزوی تو به عنوان جوان ایرانی چیست؟
یکی از آرزوهایی که دارم این است که کشورم آزاد شود و جوانها بتوانند مانند جوانهای اینجا شاد باشند و همه چیز در کشورم خوب پیش رود و من هم بتوانم خانوادهام را ببینم.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
۱ Comment