شیرین دهقان /دفتر آمریکا / رادیو کوچه
بومرنگ در رادیو کوچه از میان دیوارهای موزه کاخ گلستان تا گالریهای نقاشی در پاریس همراه با هنرمند جوان ایرانی «پریا وطنخواه» است.
«پریا وطنخواه» که از رشته برق و ریاضیات به نقاشی روی میآورد در برگزاری آخرین نمایشگاه از نقاشیهای خود عبور از مرزهای اعداد و ارقام را در رسیدن به لطافت رنگها به نمایش میگذارد.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
«پریا» در پاسخ به این که آیا هنرمند امروزی دارای کولهبارهای تفکری و نگاهی متفاوت از نسلهای پیشین خود همراه با تعهدات اجتماعی بس سنگینتری است میگوید؟
من فکر میکنم اگر کسی بخواهد هنرمند باشد و کارهای خلاقانه انجام دهد باید فکر کند، باید تحقیق کند، در مورد اجتماع و مردم و حتا محیط زیست. هنرمند بودن یعنی به روز بودن و اطلاع داشتن و بعد به تمامی این فکر کردنها و اطلاعات خلاقیت را اضافه کردن من هم مثل تمام کسانی که در این حیطه کار میکنند باید بگویم تا یادم هست دوست داشتم رنگ را، کتاب را، کشیدن و فکر کردن را. دوست داشتم در مراحلی که من وارد دانشگاه برق و الکترونیک شدم و در آنجا بودم، واقعن آن دانشگاه نمیتوانست منرا، روح منرا ارضا کند. من مدام میدیدم که بهجای امتحان دادن فکر خواندن تاریخ هنر هستم به جای حل تمرینهای رشته خودم در حال طراحیکردن هستم. سر کلاس رفتنها، همه و همه چیز باعث شد که من ببینم روح من تشنهی چیز دیگری است. دنبال مسایل اجتماعی دنبال هنر و عشق ورزیدن است و همین باعث شد که من از رشته برق و الکترونیک وارد دانشگاه هنر شوم اینکه تا چه حد موفق هستم این را تاریخ مردم و منتقدان خواهند گفت.
من عاشق شناختن مردم، بودن با مردم و کار با مردم هستم. با استفاده از رنگها و این روزها از فیلم و ویدئو استفاده کردن و برای اینکه پیام خودم را به مردم برسانم و یا بتوانم از طریق هنر نقاشی با آنها در ارتباط باشم. هنر نقاشی زیر مجموعه هنرهای تجسمی در قرن بیستم و بیستویکم بودهاست و تحولات زیادی در نقاشی داشتهایم. هنری که قبلن مجسمه بود نقاشی، طراحی، معماری و یا هر چیزی از این دست بود. اما در هنر معاصر امروز ما، هنرهای دیگری هم به آن اضافه شده است که مجموعه آنها را به فارسی، هنر تجسمی میگویند که همان «ویژوال آرت» است. از جمله هنر چیدمان، هنر ویدئو آرت، هنر پیرفورمنس، هنرهای اجرایی و یا هنرهای مصنوعی. از نظر من هنرمند روزی میتواند هنرمند باشد که به تمام این هنرها و در آنها همزمان فعال باشد. هنرمند میتواند بگوید که من هنرمند هستم. لازم نیست که حتمن نقاش باشد یا صرفن مجسمهساز باشد و یا ویدئو آرتیست. اینها همه با هم میتوانند یک هنرمند را تشکیل بدهند.
من خودم الان به دورهای رسیدهام که عاشق کار روی بوم هستم ولی الان احساس میکنم که نیاز دارم زندهتر کار کنم. بهخاطر همین فکر میکنم نیاز به موزیک دارم نیاز به صدا دارم نیاز به انسانی دارم که در کار من راه برود. اما ما الان در این هنر معاصر میدانیم که آدمهایی که خلاقانه کار میکنند آدمهایی هستند که از نظر من از همهی این هنرها همزمان استفاده میکنند و هنر ویدئوی من هم از همین نظر سرچشمه میگیرد و من شروع کردم با موجودات زنده کار کردن و از این کار لذت میبرم و دوست دارم که حس خودم را از این راه بیان کنم. باید بگویم کارهای«آبستره»ی من بعداز ازدستدادن پدرم شروع شد. وقتی طمع تلخ مرگ را از نزدیک احساس کردم غمی که هنوز برایم تازه بود. کارهایم را در تاریکی مطلق انجام میدادم. نمیدانم چرا هیچ حسی نبود ولی هیچ حسی و هیچ نوری در انجام کارهایم حتا نور شمع هم نبود. این کارها سرشار از مهره و دایره و دالان بودند.این کارها راهی بودند که من را به اعماق میبردند.
درهایی که منرا به جهان ابدی، من را به پدرم، به جهان گذشته، و بشریت وصل میکرد بیاراده این کارها با آزادی مطلق از درونم میآمد. به نظر من وقتی یک کار هنری قرار است انجام شود، باید رها بود باید آزادی داشت، باید رفت، دید و شنید. در یکجا ماندن و ثابت بودن مرگ تدریجی را برای کسی میآرورد که میخواهد خلاقانه کار کند. شما برای اینکه بتوانید کار کنید و ادامه بدهید باید هر روز خودتان را تازه کنید، هر روز تجربه جدیدی داشته باشید.
قدرت رنگها، دوگانگی در به تصویر کشیدن زنان، سهم زنان در جامعهی امروز از چه تفکری برانگیخته و پشتیبانی میکند؟
من همیشه در زندگیم و در کارهایم به زنها توجه زیادی کردم و این مسئله همیشه برایم مهم بوده است و نمیتوانم بگویم که این مسئله را نادیده میگیرم. وقتی به تاریخ در سرار دنیا نگاه میکنیم همیشه حضور زنان نادیده گرفته شده است و در طول تاریخ همیشه زنها بهدنبال حقوق خودشان و خواستار مساوی بودن با مردان بودهاند. ممکن است فکر کنید که این موضوع تکراری است اما به نظر من کافی نیست. هر چهقدر به این سوژه بپردازیم باز هم کم است، باید روی آن بحث و فکر کنیم. همیشه فرم زن، شخصیت زن و بدن زن در کارهای من وجود داشتهاست و زنهایی که شاید لبخندی به لب داشتهاند اما غمگین بودهاند. چشمهایی محکوم داشتهاند. زنهایی که با سر و وضعی آراسته در کارهای من نشان داده میشوند، ولی در محیطی بسته و در بین دیوارها اسیر و بهدنبال رهایی هستند، بهدنبال نوری هستند که شاید در کارهای من حتا ویدئوهای من نشان داده میشوند.
سرزمینم را عاشقانه دوست دارم و خودم را یک ایرانی میدانم و فکر میکنم به صورت ناخوداگاه این ملیت و اصالت برای یک هنرمند، کسی که خلاقانه کار میکند به ظهور میرسد و خودش را نشان میدهد و این غیر قابل قبول است که ما به زور تلاش کاملن مصنوعی از المنتهای ایرانی استفاده کنیم و برای اینکه بخواهیم تظاهر کنیم یا نشان بدهیم که ایرانی هستیم. شما وقتی به ایران فکر میکنید ایران را تجربه میکنید و بعد خارج از کشور در کارهایتان دیده میشود. شما وقتی جلوی بوم ایستاده و کار میکنید، کار فیلم یا هر هنر دیگری را انجام میدهید یک لحظه کشف و شهود در آن وجود دارد ولی لحظهای قبل از اینکه بخواهم از خطاطی استفاده کنم یا از هر المنت دیگری و به دنیا نشان دهم که من یک هنرمند ایرانیهستم، مشکلی که فکر میکنم الان در ایران بیشتر هنرمندان دارند به علت محدودیتهایی که وجود دارد، همین چیزها را باید بکشند که کلیشهای و بازاری است. اگرچه که این محدودیتها میتواند باعث خلاقیت شود. اینکه باعث شود تنها به بازار فکر کنیم و این تفکر باعث شود که کارهای کلیشهای که مد شده را مطرح کنیم، برای اینکه در مقطعی خودمان را بالا بکشیم و نشان دهیم این کار خطرناکی است ممکن است به زودی تمام این کارها و طرحها و این بازار این خواستهها از بین برود و ما بمانیم با کارهاییکه واقعن اصیل نیستند و تنها به مقتضای زمان وانمود میکنند که اصیل هستند.
به نظر من وقتی هنرمند محدود هم هست بازهم میتواند هنرمند باشد و محدودیت سبب کم کردن خلاقیت نمیشود و من بر عکس آنهایی که اینگونه فکر میکنند من این فکر را نمیکنم. وقتیکه در زندان هستی، در جامعه خودت، وقتی آزادی نداری به نسبت کارهای بهتر و عالیتری را انجام میدهی که همین کارهای عالی باعث دردسر میشود. یعنی تو محدودی، تو آزادی نداری، سرکوب شدی و این مشکل را داری که کارهای خیلی بهتری را انجام دادی اما در جامعه این کارها را به علت محدودیت نمیتوانید نشان دهید و اگر نشان دهید که محکوماید به دردسر افتادید و در نهایت به زندان افتادید. هنر هست. هنر شکوفا میشود و رشد میکند مشکل اینکه صدایش در نمیآید.
«پریا»ی نقاش از آرزوی خود در پس تابلوهای نقاشی از خوبیها و بدیها میگوید:
ما چون از اجتماعی که در آن زندگی میکنیم جدا نیستیم و دوستداریم با مردمی که با آنها زندگی میکنیم ارتباط داشتهباشیم، یکی از مهمترین مفاهیمی که در کارهای من هست دوگانگی است. در کنار اینکه من به مفهوم زن بودن اهمیت میدهم اما دوگانگی خارج از جنسیت، مرد یا زن بودن در تمام اجتماعات وجود دارد. آیا واقعن به ظاهر یک زن، یا یک مرد یا یک بچه میتوانیم به باطن آنها پی ببریم؟ آیا وقتی کسی لبخند میزند از درون شاد و یا غمگین است یا تنها غمگینی به واسطه مسایلی جانبی است؟ فکر میکنم در کارهای من چه نقاشی و چه ویدئوهای هنری من، مفاهیم دوگانگی وجود دارد.
من ویدئویی دارم که در آن وقتی به چهرهی زنی با لبخند نگاه میکنید فکر میکنید این زن شاد است اما در نهایت میفهمید که در شرایطی در خون خودخوابیده است. و یا زنی که در محیطی کاملن آرام و طبیعی راه میرود و لحظهای بعد شما را میکشد به جایی که فکر میکنید همهچیز به خوبی و زیبایی ختم میشود اما این زن با ظاهری آراسته میرود خود را به نابودی بکشاند، شاید برای تولدی دیگر یا دوباره خود را شناختن و به دنیا آمدن. یا در نقاشی که آنرا فرشته شیطان مینامم، دو جنسیتی که از نظر خوب بودن و بد بودن در این نقاشی است. هیچ انسانی نمیتواند خوب مطلق یا بد مطلق باشد. یا در کمال به بدی یا به خوبی باشد و همیشه این دو در کنار هم هستند. شاید برای همین هرگز قضاوت نمیکنم و این مفاهیم جدا از کارهایم وجود ندارند. تنها انسان بد یا انسان خوب نیستند چرا که این مفاهیم در کنار هم یکدیگر را کامل میکنند.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»