Saturday, 18 July 2015
29 September 2023
اوراق زرین - برنامه دوم

«ویس و رامین، عاشقانه‌ای ایرانی»

2010 September 26

رضا افتخاری / رادیو کوچه

منظومه‌ی دل‌آویز «ویس‌ و‌ رامین»‌، ستاره‌ای‌ است بی‌نظیر در کهکشان زبان و ادب پارسی‌. داستانی است از روزگار اشکانیان که «فخرالدین‌اسعد گرگانی»‌، شاعر توانا و قدرت‌مند در میان سال‌های 432 و 446 آن‌را از زبان پهلوی به نظم پارسی کشیده است.

فایل صوتی را از اینجا بشنوید

 

فایل را از این جا دانلود کنید

ویس‌ و‌ رامین فخرالدین‌اسعد از لحاظ قدمت سومین مثنوی موجود و نخستین منظومه‌ی عاشقانه است که از گزند فتنه‌های روزگار ایمن مانده و به تمامی به‌دست ما رسیده است .استاد «مینویی» بر‌آن بود که اسعد گرگانی پس از سرودن این منظومه‌، استاد و پیش‌رو غالب شعرای پس از خود در داستان‌سرایی به نظم بوده است. همانند «نظامی گنجوی» در سرودن «خسرو و شیرین»، چنان‌که بعد از «فردوسی» در حماسه‌سرایی‌، شاعران نظر به شاه‌نامه داشتند.

ویس و رامین‌، داستانی‌ است از یک عشق  زمینی .داستان از آن‌جا آغاز می‌شود که پادشاه میان‌سال مرو «موبد»‌، در جشن بهاره به «شه‌رو» ملکه‌ی زیبا‌چهره ابراز علاقه می‌کند.

پادشاه مرو در جشنی بهاره از شهروی زیبا خواستگاری می‌کند. شهرو اما خود را در خزان زندگی می‌بیند و با این بهانه خواستگاری شاه را رد می‌کند.

شاه از او دختری می‌خواهد، اما شه‌رو تنها پسرانی دارد و موبد از او می‌خواهد که اگر زمانی صاحب دختری شد، دختر را به ازدواج او درآورد و شهرو که فکر نمی‌کرد، دوباره کودکی باردار شود، با شاه پیمان می‌بندد ولی از قضا  باردار می‌شود.

درخت خشک بوده تر شد از سر      گل صد برگ و نسرین آمدش بر

به پیری بارور شد شهربانو             تو گفتی در صدف افتاد لولو

دختر را «ویس» نام نهادند. «شه‌رو»  مادر ویس به‌دلیل آن‌که دختر زیبای خود را  در پی قولی که در گذشته‌ها داده بود به عقد پادشاه پای‌به‌سن گذاشته مرو در نیاورد بهانه ازدواج با غیر‌خودی را مطرح کرد و می‌گوید که ویس با افراد بیگانه ازدواج نمی‌کند. به همین روی بنای مراسم بزرگی را گذاشتند تا از پی‌گیری‌های پادشاه مرو رهایی پیدا کنند.

در روز مراسم‌،  «زرد» برادر ناتنی موبد برای تذکر درباره قول شه‌بانو «شه‌رو»  به  قصر می‌آید ولی ویس که هرگز تمایل به چنین ازدواجی نداشت از درخواست پادشاه مرو و نماینده‌اش «زرد» امتناع می‌کند. ویس به سنت پارت‌ها که ازدواج با محارم ممنوعینی نمی‌داشت‌، با برادر خود «ویرو» ازدواج می‌کند. اما در شب زفاف‌، ویس‌، «دشتان» می‌شود و با «ویرو» هم‌بستر نمی‌گردد … .

ویس و رامین اولین داستانی در ادبیات پارسی است که در آن از حالات زنانگی سخن به‌میان رفته است.

خبر نیز به گوش پادشاه مرو رسید. وی از این پیمان‌شکنی خشم‌گین شد. به همین روی به شاهان گرگان، داغستان، خوارزم، سغد، سند، هند، تبت و چین نامه‌ها  نوشت و درخواست سپاهیان نظامی کرد تا با شه‌بانو وارد نبرد شود‌. پس از خبر‌دار شدن شه‌رو از این ماجرا، وی نیز از شاهان آذربایجان‌، گیلان ، سوزیانا‌، استخر و اسپهان(اصپهان) کمک طلبید.

پس از چندی هر دو لشگر در دشت نهاوند رویاروی یک‌دیگر قرار گرفتند. نبرد آغاز شد وقارن‌، پدر ویس و همسر شه‌رو  در این جنگ کشته شد.

سپاه ویرو در جنگ پیروز می‌شود. پیش از آن‌که سپاهیان تازه‌نفس که در راه بودند به جنگ بپیوندند، موبد کارزار را رها می‌کند و به ‌سوی گوران، جای‌گاه ویس می‌راند.

موبد متوجه می‌شود که ویس حاضر نیست با او برود، بنابراین برای شه‌رو نامه‌ای می‌نویسد و از پیمانش یاد می‌کند و‌ از گناه پیمان‌شکنی پیش اهورا‌مزدا می‌گوید و نیز هدایای بسیاری برای شه‌رو می‌فرستد. شه‌رو هدایا را می‌پذیرد و شبانه دروازه‌ی قصر ویس را بر موبد می‌گشاید. پیش از آن‌که ویرو به گوران بازگردد، مؤوبد ویس را به‌سوی مرو می‌برد. با بازگشت ویرو، شه‌رو وی را از تعقیب موبد بازمی‌دارد. میان راه پرده‌ی کالسکه‌ی ویس به کنار می‌رود و رامین با دیدن ویس زیبا  به او دل می‌بازد.

ویس که هیچ علاقه‌ای به همسر جدید خود «موبد» نداشت مرگ پدرش را بهانه کرد و از هم‌بستر‌شدن با او سرباز می‌زند. در این میان شخصیتی سرنوشت‌ساز وارد صحنه عاشقانه این دو جوان می‌شود و زندگی جدیدی را برای آن‌ها رقم می‌زند. وی دایه ویس در دوران کودکی است که پس از شنیدن خبر ازدواج «موبد» با ویس خود را به مرو می‌رساند.

ویس از او می‌خواهد تا به‌وسیله‌ی جادویی توان جنسی موبد را برای یک‌سال از بین ببرد. دایه طلسمی می‌سازد و آن را کنار رودی چال می‌کند، تا پس از یک‌سال آن را بیرون آورده و توان جنسی را به موبد برگرداند. اما بر اثر طوفانی طلسم برای همیشه گم می‌شود.

از سوی دیگر رامین دست‌به‌دامان دایه می‌شود تا آشنایی رامین را با ویس فراهم کند. دایه اما خواست رامین را نمی‌پذیرد، تا آن‌که رامین با دایه هم‌بستر می‌شود و پس از هم‌آغوشی مهر رامین بر دل دایه می‌نشیند و دایه پس از مدتی که در گوش ویس از رامین می‌گوید، سرانجام او را راضی به دیدار رامین می‌کند. ویس نیز به رامین دل می‌بازد. در ابتدا از پادافراه (و مکافات) وحشت دارد اما در زمانی که موبد به سفر می‌رود، دایه دو عاشق را به هم می‌رساند. تصویر این هم‌آغوشی از سوی گرگانی یکی از زیباترین صحنه‌های اروتیک ادبیات جهان محسوب می‌شود.

ز تنگی دوست را دربرگرفتن     دو تن بودند در بستر چو یک تن

اگر باران بر آن هر دو سمنبر        بباریدی نگشتی سینه‌شان تر

پادشاه مرو که از جریانات اتفاق افتاده آگاهی نداشت از برادرش (رامین) و همسرش (ویس) برای شرکت در یک مراسم شکار دعوت می‌کند تا هم ویس بتواند با خانواده‌اش دیداری کند و هم مراسم نزدیکی بین دو خاندان شکل گیرد. ولی نزدیکان پادشاه مرو از جریانات پیش‌آمده بین دایه و ویس و رامین خبرهایی را به شاه مرو می‌دهند. شاه مرو از خشم در خود می‌پیچد و آن‌ها را تهدید به رسوایی می‌کند.

رامین را به مرگ  وعده می‌دهد و ویس را تهدید به کور‌کردن می‌کند.  ویس پس از چنین سخنانی لب به سخن می‌گشاید و عشق جاودانه خود را به رامین فریاد می‌زند و می‌گوید که در جهان هستی به هیچ کس بیش از رامین عشق و علاقه ندارم و یک لحظه بدون او نمی‌توانم زندگی کنم.

وگر تیغ تو از من جان ستاند           مرا این نام جاویدان بماند

که جان بسپرد ویس از بهر رامین    به صدجان می‌خرم من نام چونین

از طرف دیگر برادر ویس «ویرو» با ویس سخن می‌گوید که وی از خاندان بزرگی است و این خیانت یک ننگ برای خانوداه ما است و کوشش خود را برای منصرف کردن ویس می‌کند. ولی ویس تحت هیچ شرایطی با درخواست ویرو موافقت نمی‌کند و تنها راه نجات از این درگیری‌ها را فرار به شهری دیگر می‌بینند. ویس و رامین می‌گریزند و محل زندگی خود را از همگان مخفی می‌کنند. روزی رامین نامه‌ای برای مادرش نوشت و از جریانات پیش آمده پرسش کرد ولی مادر محل زندگی آن‌ها را به موبد که پسر بزرگش بود خبر می‌دهد. شاه با سپاهش وارد ری می‌شود و هر دو را به مرو باز می‌گرداند و با پای‌درمیانی بزرگان آن‌ها را عفو می‌کند. پادشاه که از بی‌وفایی ویس به خود آگاه شده بود در هر زمانی که از کاخ دور می‌شد ویس را زندانی می‌کرد تا مبادا با رامین دیداری کند.

پس از این وقایع آوازه عاشق‌شدن رامین و همسر شاه در مرو شنیده می‌شود و مردم از آن باخبر می‌شوند. روزی رامین که استاد و نوازنده چنگ بوده است در ضیافتی بزرگ در دربار مشغول سرودن عشق خود به ویس می‌شود. خبر به برادرش شاه مرو می‌رسد و وی با خشم به نزد رامین می‌آید و او را تهدید به بریدن گلویش می‌کند که اگر ساکت ننشیند و این چنین گستاخی کند وی را خواهد کشت. درگیری بالا می‌گیرد و رامین به دفاع از خویش برمی‌خیزد و با میانجی‌گری اطرافیان و پشیمانی شاه مرو جریان خاتمه می‌یابد.

مردان خردمند و بزرگان شهر مرو رامین را پند می‌دهند که نیکو‌تر است تا شهر را ترک کنی و خیانت به  برادر خود پایان دهی زیرا در نهایت جنگی سخت بین شما درخواهد گرفت.

با گفته‌های بزرگان مرو رامین شهر را ترک می‌کند و ناچار زندگی جدیدی را با دختری از خانواده بزرگان پارتی به‌نام «گل‌نار» آغاز می‌کند. ولی یاد و خاطره ویس هرگز از اندیشه او پاک نمی‌شود. روزی که رامین گل را به چهره ویس تشبیه می‌کند و به او از این شبهات ظاهری بین او و عاشق دیرینه‌اش ویس خبر می‌دهد، همسرش برآشفته می‌شود و او را یک خیانت کار معرفی می‌کند و پس از مشاجراتی از یک‌دیگر جدا می‌شوند. رامین که اندیشه ویس را از یاد نبرده بود مشغول نوشتن نامه‌ای برای ویس می‌شود. تا سرانجام با پند دایه ویس تصمیم می‌گیرد که در هنگام شکار و نبود موبد کودتا کند و رامین را جای موبد بر تخت بنشاند.

ویس با زنان مهتران و نام‌داران به آتش‌گاه خورشید می‌رود و گوسفندانی قربانی کرده و به مستمندان می‌بخشد. اما در بازگشت ویس و رامین با چهل جنگی در لباس زنانه از آتش‌گاه به دژ می‌روند و در هنگام تاریکی با شمشیر و آتش‌زدن دژ مردان موبد را می‌کشند و گنج را برداشته و از مرو به سوی گیل و دیلم می‌گریزند. در آن‌جا رامین سپاهی دور خود گرد می‌کند و چون تمام گنج با اوست شاهان دیگر نیز به فرمان او می‌آیند.

شاه و یارانش شب هنگام در جاده‌ای استراحت می‌کند ولی ناگهان گرازی بزرگ به اردوگاه آن‌ها حمله می‌کند. شاه و یارانش با گراز حیوان درگیر می‌شوند ولی شکم شاه مرو را از بالا تا به پایین می‌درد و در نهایت پادشاه مرو آن شب کشته می‌شود.

پس از شنیدن خبر مرگ شاه مرو رامین به عنوان جانشین وی تاج سلطنت را بر سر می‌گذارد و زندگی رسمی خود را با معشوقه خود آغاز می‌کند تا روزی که ویس پس از سال‌ها به مرگ طبیعی فوت می‌شود. رامین که زندگی پر از رنجش را برای رسیدن به ویس سپری کرده بود با مرگ ویس کالبد او را در زیر‌زمینی قرار می‌دهد و پس از واگذاری تاج‌و‌تخت شاهی به پسر خود  تا روز مرگ به آتش‌کده  و در کنار دخمه‌ی ویس می‌رود. پس از سه سال که رامین نیز می‌میرد، جسد او را در کنار ویس به خاک می‌سپارند و تن آن‌ها در این جهان و روان آن‌ها در مینو به یک‌دیگر می‌رسند.

تنش را هم به پیش ویس بردند       دو خاک نامور را جفت کردند

روان هردوان در هم رسیدند           به مینو جان یک‌دیگر بدیدند

و چنین پایان یافت عشقی که پس از دو هزار سال هم‌چنان آوازه‌اش شنیده می‌شود.

روانی و سادگی و به‌کاربردن واژه‌های مستعمل و ساده زبان، یکی از جالب‌ترین ویژگی‌های منظومه  «ویس و رامین» است. این شیوه طبیعی و دل‌پذیر بعدها مورد توجه واقع شد و سعدی آن را به سرحد کمال و زیبایی رسانید.

به‌کارگیری موضوعات مربوط به فرهنگ عامه  توسط فخرالدین‌اسعد گرگانی از جمله ضرب‌المثل‌ها، جانوران افسانه‌ای، قصرها و بناهای عجیب و سحر‌آمیز، اعتقاد به جادو و طلسم و … اطلاعات گران‌بهایی از عادات و رسوم و معتقدات مردم آن زمان به‌دست می‌دهد. ممکن است که همه این‌ها از نسخه اصلی داستان گرفته نشده باشد، ولی قدر‌مسلم در زمان گرگانی هنوز این اعتقادات زنده بوده است.

گرگانی هم‌چنین داستان را با روالی منطقی پیش می‌برد و تمرکز خط اصلی داستان را با آوردن داستان در داستان، شیوه‌ای که به‌کرات در آثار جامی یا «کلیله و دمنه» به‌کار رفته، تحت‌تاثیر قرار نمی‌دهد. داستان پایان خوش‌بینانه‌ای دارد که با کام‌یابی و آرامش و بدون قتل و خون‌ریزی ختم می‌شود و با داستان‌های دوران پس از اسلام که معمولن عشق‌ها‌، با ناکامی و جدایی خاتمه می‌یابند، متفاوت است. تفاوتی بسیار بزرگ و چشم‌گیر.

فخرالدین‌اسعد گرگانی‌، شاعر افسانه‌های باستان دوره شاعری و شهرت وی مقارن بوده است با عهد «سلطان ابوطالب طغرل بیگ بن میکاییل بن سلجوق» ( ۴۲۹-۴۵۵)‌. از گفتار وی چنین بر می‌آید که او در فتح اصفهان و توقف چند ماهه در آن شهر با سلطان طغرل‌بیگ هم‌راه بوده است و بعد از آن‌که سلطان از اصفهان به قصد تسخیر همدان خارج شد.

فخرالدین در اصفهان و با «عمید ابوالفتح مظر نیشابوری» که از جانب طغرل‌بیگ حکومت اصفهان یافته بود باقی مانده است و  تا  زمستان سال ۴۴۳ را در آن شهر به‌سر برد. گویا  در ملاقات‌هایی که میان فخر‌الدین و ابوالفتح مظفر دست می‌داد یک روز سخن داستان ویس و رامین بر زبان حاکم اصفهان رفت و مذاکرات آن دو به نظم داستان ویس و رامین انجامید.

فخرالدین‌اسعد بعد از سال ۴۴۶ و گویا در اواخر عهد طغرل سلجوقی  وفات یافته است و  ولادت او را با توجه به قرائنی باید در آغاز قرن پنجم هجری دانست‌. داستان ویس و رامین از داستان‌های کهن فارسی است و باید پیش از عهد ساسانی و لااقل در اواخر عهد اشکانی پیدا شده باشد.

در زمان اقامت گرگانی در اصفهان بوده است که ابوالفتح‌ مظفر از فخرالدین اسعد خواسته است تا این داستان را به نظم درآورد  و  چون شاعر داستان را از اصل پهلوی به‌نظم درآورده بسیاری از کلمات و ترکیبات پهلوی را هنگام نقل به شعر خود نیز راه داده است.  مثنوی ویس و رامین به بحر مسدس مقصور یا محذوف ( مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل) یا ( مفاعیلن مفاعیلن فعولن) سروده شده و دارای ۸۹۰۵ بیت است.

گرگانی از اکثر علوم متداول در آن عصر از جمله نجوم  بهره داشته  و در گفتاری که در توصیف شب پرداخته، اصطلاح‌های علمی نجوم را با دقت تمام  برمی‌شمارد و هر یک از صورت‌های فلکی را در جای خویش ذکر می‌کند و خصوصیات هر یک را چنان‌که در علم نجوم آن عصر رایج بوده است بازمی‌گوید، این نیز یکی از مواردی است که بعدها مورد تقلید شاعران دیگر نیز قرار گرفت.

فخرالدین‌اسعد گرگانی و منظومه‌ی بی‌بدیلش‌، امروز از آثار مهم زبان و فرهنگ ایران است که همواره جای‌گاه بلندی در میان صاحب‌نظران داشته است.

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , , , , , ,