برخلاف تصور خیلیها که ضعفهای اجتماعی گراش و شهرهایی همانند آن را حضور سنت و سنتزدگی میدانند به نظر من بخش عمده مشکلات موجود، نبودن هویت جمعی موثر و کمبود سرمایههای اجتماعی، نه به خاطر سنتگرا بودن بلکه به دلیل وجود نداشتن سنت است. گسستی که همواره در نسلها وجود داشته باعث شده که تجربههای جمعی به شکل سنت متمرکز و انباشته نشود. به همین دلیل هر فعالیت اجتماعی، فرهنگی و مذهبی باید از پایه و ریشه شروع شود و این بسیار وقتگیر و انرژیبر است.
محمد خواجهپور در وبلاگ خود «روزنامهنگار شهر خاکستری» اینگونه مینویسد: «شاید در نگاه اول هم حامیان سنتها و هم کسانی که سنتها را مانع پیشرفت میدانند از این نگاه که فقدان سنت یک ضعف ساختاری شهر گراش برآشوبند اما کمی در معنی سنت دقت کنید. سنّت در لغت یعنی«سنّ الماءاذا والی صبّه» ، از این تعبیر دو چیزی استفاده میشود، یکی این که در سنّت توالی و استمرار وجود دارد، دیگر این که این توالی و استمرار با سهولت و روانی جریان می یابد. گذشته از معنای لفظی، سنت «طریقۀ معمول و رایجی که جامعۀ بشری در آن سیر میکند» خوانده میشود. همراه با سنتهای الهی که طبق اعتقاد ما در تمام جوامع جاری است بخشی از سنتها حاصل تجربه اجتماعی ما انسانهاست.
هر کنش و حرکت اجتماعی گریزی از آن ندارد که نسبت خود را با سنتهای جامعه مشخص کند. یعنی این حرکت یا در واقع تداوم سنتهای پیشین است و یا این که با متحول کردن این سنتها سعی دارد جامعه را به مسیر تازهای رهنمون سازد. اما در واقع مشکل کنونی ما این است که سنت تثبتشدهای وجود ندارد تا بتوانم بر اساس آن به پیش رفت و یا آن را تغییرداد.
اگر هنوز هم حرف من را قبول ندارید چند مثال میزنم. اگر شما خود را از یک خانواده متشخص بدانید و یا فرد نامداری در خانواده شما باشد سعی میکنید در هر فرصتی نسب خود را به خود و دیگران یادآوری کنید. هر چه این اصل و نسب ریشهدار و عمیقتر باشد اعتماد به نفس را افزایش میدهد و هویت شما را تشدید میکند. اما به خانوادههای ما نگاه کنید به ویژه در نسلهای تازهتر معمولاً شناخت چندانی از پیشینه خانوادگی وجود ندارد والدین نیز تلاش چندانی برای ایجاد این پیشینه خانوادگی ندارند و فرزندان حداکثر تا پدربزرگ زندهی خود را بشناسند. هیچ خانوادهای در گراش نیست که به طور مشخص اسناد و یادبودهایی از بیش از دویست سال گذشته داشته باشد به همین دلیل هویت خانوادگی افراد از مسایلی ساده همانند درآمد خانوادگی و یا نوع ماشین شکل میگیرد بدون این که این هویت بتواند پشتوانهای برای فرد باشد.
انجمنها و هیاتهایی در شهرهای دیگر وجود دارند که دهها سال سابقه دارند. وجود این انجمنها باعث میشود فرد با حضور در آنها هویت اجتماعی خود را تعریف کند و کار جمعی را بیاموزد. شاید پردوامترین این نوع فعالیتها هیاتهای مذهبی است اما آنها نیز به سرعت دچار تعدد و انشعاب میشوند. از نمونههای دیگر هویتیابی تیمهای ورزشی هستند که بهتر است دارای تدوام باشند تا فرد با عضویت در آنها پیشینهای را احساس کند. مدارس و دانشگاههای مشهور میتواند از دیگر شاخصهای شکلگیری سنت و جریانهای آن باشد.
مهاجرت
از میان دلایل فراوانی که باعث شده است سنت و در پی آن هویت جمعی به خوبی شکل نگیرد مهاجرتهای فراوان است. هر چند مهاجرت باعث میشود که روند تحولات اجتماعی سریعتر شود اما پایداری آن را مخشوش میکند. از زمانی که بتوان گراش را ردیابی کرد گویی مهاجرت تنها سنت پایدار بوده است. قرار نگرفتن شهر در مسیرهای بازرگانی و در کنار آن شرایط سخت و آب و هوایی چارهای به جز مهاجرت برای کسب درآمد را باقی نگذاشته است. گاهی این مهاجرت به شکل همیشگی بوده و گاهی به صورت سفرهای کاری در هر دو صورت عدم حضور نیروهای فکری در شهر باعث شده است که فرصتی برای تدوام و انتقال سنت از نسلی به نسل دیگر فراهم نشود. در سالهای اخیر نیز به دلیل نبودن محیط اشتغال نیروهای فکری و دانشگاهی ترجیح میدهند که فعالیتهای کاری خود را در شهرهای دیگر انجام دهند و تنها بعد از سالها سفری توریستی به شهر خود داشته باشند. مهاجرت یک سنت الهی است اما مشکل وقت پیش میآید که ارتباط فکری این نیروها با شهر قطع میشود. در واقع جامعه سالها برای تربیت این افراد انرژی و پول مصرف کرده است اما نمیتواند این انرژی انباشته شده را به نسلهای بعد منتقل کند و مجبور است مجدداً برای تربیت نسل تازه از صفر شروع کند.
نانوشتهها
سنتها در حالت شفاهی متزلزل هستند. سنتهای ثبت شده تصویری و نوشتاری راحتتر آموختهشده، منتقل میشوند و دارای قوت و ثبات بیشتری هستند. جوامع قدرتمند سنتهای خود به گونهای ثبت میکنند این ثبت میتواند از طریق نوشتن، معماری، صورتگری و … باشد. اما در جامعه ما تلاش چندانی برای ثبت سنتها انجام نشده است. این سنتها بیشتر در ناخودآگاه جامعه وجود داشته و به حیات خود ادامه داده است. به خاطر همین با ورود فرهنگهای دیگر به راحتی سنتها دچار تغییر و تحریف شده است بدون آن که بتواند مقاومت چندانی از خود نشان دهد.
بیسوادی از مهمترین دلایل ثبت نشدن این سنتها بوده است. از سوی دیگر به دلیل ناآگاهی به اهمیت این سنتها و پیشینهها گاهی خودخواسته و با دست خود به تخریب سنتها و نمادهای پیشین دست زدهایم به امید که بتوانیم چیزهای بهتری را جایگیزین آن کنیم. شاید در گذشته بیسوادی مهمترین دلیل تثبیت نشدن سنتها بود اما در سالهای اخیر باید از عامل بیدانشی که مسالهای فرهنگیست، نام برد. ضعف سنت را اگر در برابر ضرورت وجود آن قرار دهیم مشخص میشود که مشکل جامعه فاقد سنت ما چند برابر جوامع سنتگرا است.
نهادها و جریان سنت
سنتها از طریق نهادهای اجتماعی منتقل میشود. خانواده، حکومت، مذهب، بازار، نهادهای آموزشی و نهادهای مدنی مهمترین نهادهای اجتماعی هستند که بر پایه آنها جامعه ساخته میشود. بررسی دقیق کارکرد هر کدام از این نهادها میتواند ما را با ضعفهای خود آشنا کند.
خانوادهها هر چند دارای استحکام مناسبی هستند اما به دلیل تاثیر مهاجرت و هم چنین عدم حضور پدران نمیتوانند به خوبی سنتهای خانوادگی را منتقل کنند. در واقع فرزندان هر چند در جامعهای پدرسالار رشد میکنند اما با نبودن پدر دچار حالتی دوگانه میشوند. فرزندان پسر نیز معمولن در سنین پایین وادار به مهاجرت کاری شده و اصلاً امکان فرهنگپذیری در شهر خود را نمییابند. در مقابل مذهب نهادی است که توانسته است نهادی موثر برای سنتسازی باشد شاید همین موثربودن فرهنگ باعث شده است که همواره از سوی سنتستیزان مورد هدف قرار گیرد زیرا در غیاب دیگر نهادها، مذهب مورد هدف قرار میگیرد. مذهب در سالهای اخیر هر چند نقش اجتماعی بیشتری را ایفا کرده است اما از سوی رسانههای مدرنتر مورد چالش و تضعیف قرار گرفته است.
دوری از مرکز باعث شده است که نهاد حکومت و دولت به خوبی نتواند به اعمال حاکمیت بپردازد. همین ضعف باعث شده است که نوعی از هراس، نارضایتی و ستیز با دولت وجود داشته باشد این ستیز با دولت به شکل آشکار در حوادثی همانند جنگ کلات و واقعه دوم تیر نمود پیدا میکند ولی میتوان آن را خودداری از ورود به سیستم دولتی و یا گریز و ناآشنایی از ادارات دولتی در میان مردم مشاهده کرد.
اقتصاد و بازار از نهادهای دیگر است. اقتصاد گراش، اقتصادی وابسته به ورود منابع مالی و مصرف است. هر چند گراشیها در سالهای اخیر به عنوان مردمانی پولدار شناخته شدهاند اما این منابع مالی باعث به وجود آمدن بازاری درونی نشده است که بتواند به اشتغال منتهی شود. در واقع اقتصاد وابسته باعث شده است که فرهنگ نیز دچار وابستگی شود و هر بار با توجه به منبع وابستگی دچار تغییر شود. تغییرات شدید بدترین سم برای سنت است.
نهادهای آموزشی عمر چندانی ندارند. به همین دلیل هنوز انباشت تجربه در مدیریت آنها ایجاد نشده است تا بتوانند این تجربه را به نسلهای بعد نیز منتقل کنند. اما تاکنون مدارس و دانشگاهها تاثیر مناسبی در ایجاد تغییرات اجتماعی و اصلاح نهادهای دیگر داشتهاند. اما موثرتر بودن نیازمند هدفمندتر بودن و پایایی نهادهای آموزشی است.
نهادهای مدنی هنوز به خوبی نگرفته است و در مرحله نوزادی قرار دارد. به وجود آوردن نهادهای مدنی و سازمانهای غیر دولتی شاید ضروریترین نیاز اجتماعی شهر باشد.
سرمایههای اجتماعی
شاید هنوز این سوال وجود داشته باشد که سنت چه ضرورتی دارد؟ سنت مهمترین سرمایه اجتماعی که همانند سرمایههای مادی نیاز یک جامعه است. از سوی دیگر سنتها هویت و شخصیت فرد را شکل میدهند تنها سرمایههای مادی برای پیشرفت کافی نیست. ایجاد سنت یک روند بسیار بسیار طولانی است اما حداقل کار این است که سعی کنیم نهادهای ضعیف موجود را تا حد ممکن تقویت کنیم و سرمایههای انسانی و اجتماعی خود را بر برباد ندهیم. انسانها در نه خاک خشک گراش بلکه در خاک سنت و فرهنگ خود رشد میکنند.
در ابتدا هم گفتیم که ما چه سنتگرا باشیم و چه خواهان تغییر در هر دو صورت نیازمند سنت هستیم که خود را در امتداد آن یا در برابر آن تعریف کنیم. نبودن سنتهای مدون و منسجم باعث نوعی سردرگمی در رفتارهای اجتماعی شده است. در واقع در خیلی از اوقات ما با چیزی مبارزه میکنیم که وجود ندارد و یا از چیزی دفاع میکنیم که وجود ندارد. خیلی از وقتها دعوای ما سر هیچ است.»
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»