شهره شعشعانی / رادیو کوچه
قصههای ما؛ از رویا تا واقعیت… برنامهای است که به ادبیات داستانی و ادبیات مستند میپردازد. در این برنامه قصههایی از نویسندگان ایرانی و خارجی میخوانیم و از خاطرههایمان میگوییم. قصهها و خاطرههای مشترکی که در پیچوتاب تصاویر تودرتویشان هر کدام ما چهبسا خود را در آینهی زندگی و خیال دیگری باز یابیم.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
«عزیز معتضدی» در سال 1329 در تهران بهدنیا آمد. او فارغالتحصیل مدرسه عالی تلویزیون و سینما است. معتضدی در سال 1353 پس از اتمام تحصیلات برای کسب تجربه نویسندگی به اروپا رفت و دو سال در پاریس و یک سال در انگلستان اقامت کرد. در سال 1358 اندکی پس از پیروزی انقلاب به ایران برگشت و همراه با چندتن از دوستانش انتشارات «فاریاب» را تاسیس کرد. این موسسه با نشر رمان، کتابهای سینمایی، هنری و موسیقی کلاسیک در دهه شصت خورشیدی اعتبار ویژهای نزد دوستداران فرهنگ و ادبیات کشور بهدست آورد. معتضدی در همین سالها دو مجموعه داستان به قلم خود منتشر کرد. کتاب اول بهنام «دو داستان» توسط نشر «پارسی» در سال 1367 و اثر بعدی بهنام «صندلی خالی» در سال 1374 توسط نشر «نکته» به چاپ رسید. صندلی خالی زمان انتشارش نامزد بهترین رمان سال مجله «گردون» شد که با تعطیلی مجله و گریز سردبیر آن به خارج کشور پس از محکومیت به شلاق و زندان جایزه قلم گردون هم به خودی خود منتفی شد.
معتضدی در سال1374 همراه خانوادهاش به کانادا مهاجرت میکند. تجربه پانزده سال زندگی در متن یکی از پرآشوبترین انقلابهای قرن گذشته به گفته خودش پس از تجربه اروپا در سالهای جوانی تاثیر مکملی بر جهانبینی او گذاشت. داستانهایی که در این سالها نوشته پیوندی عمیق با همین تجربهها دارند. در سال 1378 کتاب دیگری از او بهنام «تابستان سفید» (کتاب سیامک، تهران) در ایران منتشر شد. تابستان سفید با عنوان فیلمداستان در شناسنامهاش به گفته نویسنده تجربهای در زمینه رمان کوچک نو نیز هست.
«شهرزاد» رمان بلند معتضدی آخرین اثری است که نویسنده در ایران نوشته و پس از هفت سال وقفه به خاطر ممنوعیت انتشار در سال 2002 توسط نشر «افرا» و «کتاب پگاه» در کانادا منتشر شده است. در حال حاضر از این نویسنده مجموعه داستانهای کوتاه تازهای در کانادا در دست انتشار است. بعضی از نوشتهها، مقالهها و دیگر آثار معتضدی را میتوان در وب سایتش به آدرس azizmotazedi.com مرور کرد.
«خانه رویا» بخشی از داستان بلند «مرگ قصه» به قلم معتضدی است که برای اجرای تکنفره تاتر بازنویسی شده است. در این داستان شاهد دیدار اتفاقی نویسندهای با دو تن از شخصیتهای یکی از داستانهای قدیمی خودش هستیم. نویسنده در این دیدار از تحولات فکری و روحی شخصیتهای خیالی داستان خودش در گذر زمان و شرایط اجتماعی به شگفت میآید. در پایان با سوالهای بیپاسخی درباره توانایی اخلاقی انسان و ضعفهای شخصی او در مصاف با منافع مستقیم زندگی تنها میماند.
***
نقد و نگاه:
کتابخانه گردون
«صندلی خالی و خواننده اپرا عناوین دو داستان چاپ شده در کتاب صندلی خالی است. فضای جغرافیایی هر دو داستان فضای مهاجرت است. و ارتباطهای غریب و غریبهها؛ هر دو داستان جذاب است و خواننده کنجکاو با حوصله تا آخر آن را دنبال میکند.»
فصلنامه هنر
«داستانهای چهارگانه اولیه معتضدی لحن تراژیک دارند. در رمان شهرزاد اما گرایش او به طنز پست مدرنیستی است. در «دو داستان» و «صندلی خالی» نویسنده بهنظر میرسد در جستوجوی پاسخی به چالش دیر پای سنت و مدرنیته در گذشته و حال سرزمین مادریاش است، در شهرزاد اما رویکرد او با زمینهای گستردهتر متوجه طنز هستی و چیستی آدمیانیست که حضورشان را در ساحت داستاننویسی ایرانی به فال نیک میگیریم و مغتنم میشماریم بی آنکه فکر کنیم عرصه رمان و داستان محل پاسخگویی به سوالهای بنیادین بشریست.»
شهروند تورنتو
«در تابستان سفید معتضدی به بازگویی و بازآفرینی دیداری خاطرات دو تابستان، یکی در دوران شاه و دیگری در جمهوریاسلامی، با فاصلهی زمانی بیستساله از یکدیگر میپردازد. او مرز میان این رویدادها را در روند ساخت یک فیلم سینمایی فرو میریزد، گذشته و حال را درهم میتند و سرانجام برآیندی موزون و دیداری از خاطراتی بهدست میدهد که در زمان حال نیز زندهاند و بدینسان با جادوی سینما پلی میان گذشته و حال برپا میدارد. خود او دربارهی تابستان سفید میگوید: «… این تجربه برایم دلپذیر بود. به عنوان یک داستاننویس فکر کردم فیلم داستان میتواند قالبی مطلوب برای اندیشههای تصویری و در واقع پلی میان داستان و فیلمنامه باشد… .»
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»