مهشب تاجیک / رادیو کوچه
میتوان گفت اساطیر در زمرهی ناشناختهترین و پررازترین گسترهها در حوزه دانش و فرهنگ بشری به شمار میروند. اما اسطوره از کجا آمده و معنای آن چیست؟ برخی از پژوهندگان، اسطوره را واژهای تازی شمردهاند و آن را برآمده از ریشه سطر میدانند. باید توجه داشت که اسطوره چون از سطر برآمده، بیشتر بر ساحت نوشتاری آن تاکید میشود. اما بهطوری که دیگر پژوهندگان اساطیر باور دارند. اسطوره بیش از آن که با نوشته مرتبط باشد با ادب گفتاری اقوام سروکار دارد. آنها یکی از ویژگیهای آن را در انتقال سینه به سینه آن شمردهاند.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
مهرداد بهار تعریف ساده و جامعی از اسطوره بهدست میدهد: اساطیر مجموعهای است از تاثیرات متقابل عوامل اجتماعی- انسانی و طبیعی که از صافی روان انسان میگذرد، با نیازهای متنوع روانی-اجتماعی ما هماهنگ میشود و همراه با آیینهای مناسب خویش ظاهر میشود، و هدف آن پدید آوردن سازش و تعادل بین انسان و پیچیدگیهای روانی او با طبیعت پیرامون خویش است.
این نشان میدهد که انسان روزی برداشتها و باورهای خودش را اسطوره، به معنای چیزی که واقعیت ندارد نمیدانسته است بلکه فکر و باور او بودهاند. منظور این است که موجوداتی که امروز «اساطیری» میدانیم در نظر انسان آن روز وجود داشته است و حتا الگوی رفتاری او بوده است. آنها بر این باور بودهاند که ما باید هر کاری خدایان در آغاز کردند، بکنیم. خدایان چنین کردند، انسانها نیز چنین کنند. اسطورهها روایاتی خیالی، درباره طبیعت، تاریخ و سرنوشت جهان، خدایان، انسان و جامعهاند.
آنها مفاهیمی هستند که برای توجیه معانی خود نیاز به توجهی جدی دارند. زیرا درک مفاهیم اساطیری، برای باوردارندگان به آن، کلیدی است برای حل پیچیدگیهای اساسی زندگی. کاربردهای نادرست و مطرود اسطوره، در معنا و مفهوم، داستانی ابلهانه یا پنداری دروغین، نادیده انگاشتن اهمیت آن است. حال آن که در واقع، درست خلاف این امر صادق است. زیرا آنچه همواره نزد مردم شایان اهمیت بوده، در اسطورههای آنان تجلی یافته است.با آن که اسطورهها گاهی راهی برای تبیین حقایق قدسیاند، همهی آنها دارای جنبهی باورهای دینی نیستند. برخی از اسطورهها در درجهی نخست، مفهومی اجتماعی و تاریخی دارند و ممکن است که خدایان در آنها، نقشی کماهمیتتر داشته، یا به هیچوجه نقشی نداشته باشند. اسطورهها، تاریخ و منطق استدلالی یک جامعه، شعایر دینی، سنت یا توسعه اجتماعی آن جامعه را تشریح میکنند. برای مثال، یک اسطوره در بازگویی داستان یک ملت، از وحدت، اهداف، اعتماد و غرور آنان گفتوگو میکند.
اسطوره گرچه به عنوان یک الگوی پیشتاز برای افراد قوم، نشان دهندهی رفتارهای صحیح و آسمانی است، ولی از جهتی دیگر میتواند خود نمونهی عالی شده و صاف و صیقل یافتهی رفتارهای واقعی و زمینی همان قوم باشد
حتا اگر این افسانهها بر اساس رویدادهای واقعی باشند، باز هم اسطورههایی از این دست، بیشتر شامل و حامل داستانی اخلاقیاند تا رویدادهای تاریخی. هیچگونه کوششی در راستای تمایز میان داستانهای واقعی و غیرواقعی صورت نپذیرفته است. اسطورهسرایی هنری کهنتر از تفسیر تاریخ، و ارزش آن بر صحبت تاریخی مبتنی نیست. در تمام متون و نقشهای بازمانده از اقوام کهن و بدوی اسطوره و داستانهایی در مورد خلقت، سفر پیدایش، تفکیک شدن انسان به دو جنس، تولد و آیینهای تدفین دیده میشود که کم و بیش خمیر مایههای یکسانی دارند، در تمامی اسطورهها تلاش برای تببین جهان و انسان هست، و سپس در انطباق این ادراک با اجتماع انسانی، آیینها شکل یافتند.
غالب اسطورهها با آیینها و سنتها ارتباط تنگاتنگی دارند، با آن که نظریهی مبتنی بر این امر که همهی اسطورهها از آیینها نشات میگیرند، مورد پذیرش همگان نیست. داستان پرومتئوس، در اساطیر یونان، که به زئوس نیرنگ میزند و گوشت اولین قربانی را میگیرد، مجوزی جهت آیینهای سنتی یونان به دست میدهد بر این اساس که گوشت حیوان قربانی شده، نباید سوزانده شود و باید به خدایان تقدیم شود، ولی پرستندگان نیز باید از آن بخورند. آیینها تکرار میشوند و اسطورهها در آنها دوباره رخ مینمایند، تا آنها را با همه نتیجههای ثمربخش خود، دگرباره بیافرینند. در داستانهای سوری، درباره پیروزیهای بعل، خدای باروری، بر دشمنانش، سرودههایی خوانده میشده و نمایشهایی صورت میگرفته است. این آیین، به منظور تضمین پیروزی باروری زمین بر نازایی آن، اجرا میشد. اسطورهها به این تربیت در پیوند با آیینها برای بهرهبرداری از منابع قدرت و کسب تجاربی به کار میروند که به گونهای دیگر دور از دسترس خواهند بود، و بازیگران در این آیینها، جهت بازآفرینی اسطورهها، نقشهایی برعهده میگیرند.
اسطوره گرچه به عنوان یک الگوی پیشتاز برای افراد قوم، نشان دهندهی رفتارهای صحیح و آسمانی است، ولی از جهتی دیگر میتواند خود نمونهی عالی شده و صاف و صیقل یافتهی رفتارهای واقعی و زمینی همان قوم باشد. یک چنین اعتقادی را شاید نتوان در هیات کنونی تکتک اسطورهها ثابت کرد چون برخی از آنها آن چنان در هالهای از بیانات فوق طبیعی و اشکال فوق جهانی پیچیده شدهاند که گاه دست یافتن به هستهی مرکزی اندیشه غیرممکن جلوه میکند و یا گاه آنچنان رنگ و بوی دورههای تاریخی مختلف را به خود گرفتهاند که از صورت اولیه چیزی نمانده است، با تمام اینها، همین اشکال فوقبشری اساطیر، داستان فوقواقعی اتفاقات واقعی است. یعنی اسطوره دربارهی چیزی سخن میگوید که بهطور واقعی وجود دارد و تلاش میکند تا رمز نهفته در خلقت این واقعیت را کشف کند. انسان اسطورهساز نمیتواند رمز و راز این واقعیتها را در جایی ماورای آنچه که خود تجربه کرده است بیابد. بهطور مثال اگر او حتا مبدایی واحد برای آفرینش قایل میشود ناگزیر در وحدت آن مبدا گوهر دوگانه به ودیعه میگذارد چرا که تجسم صورت مجرد و ذهنی یک مبدا که برایش میسر نیست. بدین ترتیب به طور مثال هرمزد، تنها خالق هستی در اساطیر زردشتی، تنها در صورت گرفتار شدن در یک تضاد، در مقابله با گوهری دیگر، آفرینش خود را ممکن میکند.
هر تلاشی که اسطوره میکند تا به واقعیت یا به رمز خلقت دست یابد تلاشی است ارزشمند و وسیلهی حرکت بشر به طرف جلو، ولی آنچه که از حاصل این تلاش روزهمره در دست ماست، صورتی است که عالم تخیلی قوی آن را از بدنهی ملموس و زمینی خود جدا میکند. تخیلی که در اسطوره تجلی میکند، شبیه همان تخیلی است که در هنر جلوهگر میشود. اگر تخیل در هنر عامل موثر فردی هنرمند است، تخیل در اسطوره عاملی است گروهی و قومی که سینهبهسینه در آن وارد میشود و آن را میآراید. و اما عامل تخیل در اسطوره، نه تنها آن را غیرواقعی و بیارزش نمیکند، بلکه ارزشی فرازمینی و هنری بدان میبخشد. ارزشی که میتواند آن را تبدیل به الگوهایی ارزشمند و قابل تقلید یا پیروی کند و ارزش فراتر این الگو آن است که متناسب با زندگی زمینی و واقعی او ساخته میشود.
همین عامل، اساطیر را دارای ارزشی دیگر گونه میکند بدین شکل که عالم تخیل که بهطور اساسی عاملی فردی است، آنچنان زیبا بر شانههای باشکوه خدایان قوم که حاصل اندیشههای جمعی هستند مینشیند که هیچ هنرمندی را به تنهایی یارای آفریدن آن نخواهد بود.
منابع:
الیاده، میرچا. (۱۳۶۲)، چشماندازهای اسطوره، ترجمه جلال ستاری، نشر توس.
ایونس، ورونیکا. (1373)، اساطیر هند، ترجمه باجلان فرخی، تهران، نشر اساطیر.
پورنامداریان، تقی. (1383)، رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»