رضا افتخاری / رادیو کوچه
در دوبرنامهی گذشته نگاهی کوتاه داشتیم به نقش زنان در شاهنامهی حکیم بزرگوار، فردوسی و نیز صفاریان و زندگانی یعقوب لیثصفار. در برنامهی امروز به یکی از شخصیتهای مهم در تاریخ ایران و از مولفان نامدار شعوبیه، یعنی «ابن مقفع» میپردازیم و در این راستا رجوع میکنیم به کتاب «نهضت شعوبیه، جنبش ملی ایرانیان» تالیف استاد، «حسینعلی ممتحن»
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
«ابن مقفع»، ایرانی و پارسینژاد، و نام اصلیش «روزبه» پسر «ذاذویه» و از مردم گور در فارس بود. ابن مقفع از موالی و در خاندان «آل اهتم» پرورش یافته بود و مانند پدرش دین زرتشتی داشت. مدتی دبیر یزیدبن عمربن هبیره، والی عراق، از طرف مروانبن محمد اموی بود. زمانی نیز نزد برادر او، داودبن عمربن هبیره زیست، سپس به خدمت عیسابن علیبن عبدالهبن عباس، عم منصور خلیفهی عباسی، و برادر او سلیمان که حاکم بصره بود در آمد و تا این زمان زرتشتی بود، اما بهدست عیسابن علی، اسلام پذیرفت و صیت شهرتش همهجا کشیده شد.
ابن مقفع به سال 142 یا 145 هجری، به اختلاف روایات، به امر منصور عباسی به قتل رسید. به سال 137 هجری عبدالهبن علی، عموی منصور عباسی، که برادر عیسا و سلیمان بود بر منصور خروج کرد و چون از سپاهیان خلیفه شکست یافت، به بصره نزد برادران خویش آمد و برادران از او پیش منصور شفاعت کردند .
خلیفه شفاعت ایشان را پذیرفت و مقرر شد در آن باب اماننامه نوشته شود. برادران عبداله نوشتن اماننامه را به ابن مقفع دبیر خود ارجاع کردند. چون او تاکید بلیغ در اماننامه نموده و تمام نکات را رعایت کرده بود، تا منصور نتواند آنرا نقض و به کشتن مبادرت کند، بدین سبب منصور کینهی او را به دل گرفت و پس از اینکه سفیانبن یزیدبن مهلب از طرف خلیفه حاکم بصره شد، بنا به اشارهی خلیفه، ابن مقفع را به اتهام کفر و زندقه دست و پا بریده در تنور سوزان انداخت.
جاحظ سبب مرگ ابن مقفع را چنین میداند که وی عبدالهبن علی را بر ضد منصور وادار به عصیان و تمرد کرد بود و چون منصور از موضوع اطلاع یافته، به قتلش شتاب کرد . ابن الندیم علت مرگ ابن مقفع را چنانکه گفتیم، احتیاط کامل او در نوشتن اماننامه میداند.
دکتر زرینکوب در کتاب «تاریخ ایران بعد از اسلام» مینویسد: «ابن مقفع نیز اگر بتوان آنچه از قاسم زیدی در رد وی نوشته است درست پنداشت، در زندقه تندرو بوده است. وی بر حسب نقل ابنقاسم زیدی ثنویت را تایید کرده و از نور و ظلمت سخن رانده و حتل یکجا آیات فرستادگان خدا را به سحر جادوگران مانند کرده است و بر بعضی آیات قرآن بر سبیل طنز و کنایه خرده گرفته است.»
از یک روایت «اغانی» بر میآید که وقتی در مدائن عدهای از زنادقه را باز داشتند و آنها را از پیش چشم مردم و در کوچه و بازار شهر میگرداندهاند، در بین آنان پسر ابن مقفع نیز بوده و چون در این واقعه ابن مقفع هم زنده بوده است، باید که سالها پیش از دورهی شدت تعقیب مانویه و زنادقه بهدست مهدی عباسی اتفاق افتاده باشد.
نیز دربارهی ابن مقفع نقل شده است که مهدی، خلیفهی عباسی میگفت: «هرگز در زندقه کتابی ندیدم که اصل و منشا آن ابن مقفع نباشد.» ابن مقفع در هنگام مرگ، در حالی که اعضایش را بهدستور امیر بیرحم بصره میبریدند و در تنور سوزان میافکندند، به سفیان، امیر بصره گفت: «به خدا سوگند که به کشتن من هزار تن را بکشی ولی اگر صد چون تویی را بکشند، یک تن تمام را نکشته باشند.»
او چندین کتاب پهلوی را به عربی ترجمه کرد که از آن جمله کتابهای «آییننامه و خداینامه»، «مزدک» و «التاج در سیرت انوشیروان»، «کلیله و دمنه» و «الدرهالیتیمه فی الطاعه الملوک» در آداب نامهنگاری، ادب الکبیر و ادب الصغیر است. نیز نامهی معروف تنسره هیبردان هیربد را به اردشیر بابکان، برای شاهزادگان طبرستان ترجمه کرد.
ابن مقفع در زمان بنیعباس فقط ده سال زندگی کرد و اکثر عمر خد را در عصر بنیامیه بهسر برده بود. در آن زمان بر فشار اعراب نسبت به موالی و سختی و محنت ایرانیان واقف شده و خود، شریک درد و رنج و تیره بختی آنان بود. در آن موقع مسلمان نبود که بتوان گفت به واسطهی دیانت، از دشمنی او نسبت به اعراب کم شده باشد. خشم و عداوت او نسبت به اعراب سخت و بیاندازه بود. همچنین، او بزرگترین و مهمترین شخصی بود که بر ادب عرب تاثیر مهمی داشت. اخلاق او عبارت از شرف، نجابت، شهامت، گذشت، کرم و بزرگواری بود .
ابن مقفع به دو زبان پارسی و عربی تکلم میکرد و چنانکه گفتیم بسیاری از آثار پهلوی را به عربی ترجمه و نقل کرد. محمدبن سلام میگوید: «استادان ما چنین گویند که بعد از اصحاب پیغمبر، از خلیلبن احمد هوشمندتر و پرکار و آگاهتر نبود، و در میان ایرانیان نیز از ابن مقفع هوشمندتر و پرکارتر و آگاهتر کسی نیست.»
و نیز جعفر برمکی گفته بود: «عبدالحمید[1]ریشه و سهل ابن هارون برگ و شاخه و احمدبن یوسف شکوفه و ابن مقفع میوه است. با آنکه اصل و نژاد ابن مقفع و طرفداری او از افتخارات و دین و نسبت میهن باستانی خود محل تردید و گفتوگو نیست و بنا به عقیدهی بعضی به همین گناه هم محکوم به مرگ شد، باز جمعی با جعل اخبار و روایات، او را طرفدار برتری عرب بر سایر ملل قلمداد کردند.
درواقع ابن مقفع از شخصیتهای بزرگ و شناخته شدهی نهضت شعوبیه هست، این جنبش به رهبری ایرانیان آنچنان گیرایی و کششی داشت که تودههای بزرگی از رستههای گوناگون اجتماع را به خود کشید و تبلیغات ایشان به اندازهای بود که دیگر ملل و حتا بعض اعرب نیز به جرگهی آن درآمدند. گواه این سخن گسترهی نامهای سرشناس شعوبیه در کتابهای تاریخی و ادبی است.
بررسی شعوبیه خود برنامهای مجزا را طلب میکند که در برنامههای آیندهی نامآوران نامدار به مقتضای بزاعت و زمان به آن خواهیم پرداخت.
این برنامه را به ابن مقفع، از بزرگترین ایراندوستان تاریخ خود اختصاص دادیم تا حسن مطلعی باشد درباب شعوبیان .
1. عبدالحمید کاتب هم عصر ابن مقفع بوده است.
منابع :
تاریخ ایران پس از اسلام، دکتر زرینکوب
مقدمهی کلیله و دمنه
رسائل جاحظ
الاغانی
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
شکوفه پگاهی
درود
در پی تحقیقی در مورد ابن مقفع بودم که به این صفحه رسیدم . خوب بود فقط تنها نکته اینکه لینک صوتی خرابه یا به علت گذر زمان از کار افتاده . امکانش هست دوباره آپلودش کنید یا لطف رو در حق من تمام کرده و برام ایمیلش کنید؟
با تشکر
شکوفه پگاهی