اکبرترشیزاد/ رادیو کوچه
عمر زندان «عباس امیرانتظام»، این قدیمیترین زندانی سیاسی نظام جمهوری اسلامی، تنها هشت ماه از عمر کل نظام جمهوری اسلامی کمتر است. هشت ماهی که او بیشتراش را در مقام معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت موقت «مهندس بازرگان» و کمتراش را به عنوان سفیر دولت ایران در سوئد گذرانده است.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
عباس امیرانتظام، زادهی ۱۳۱۱ خورشیدی در تهران، در سال ۱۳۲۷ ضمن تحصیل در دبیرستان دارالفنون جذب جنبش ملیشدن صنعتنفت شد. عباس امیرانتظام از معدود بازماندگان مبارزه ملى به رهبرى دکتر مصدق است که هم عضو شوراى مرکزى و هم عضو هیت اجرایى «نهضت مقاومتملى» بوده است و در آن دوران که روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ یکى از برجستهترین ایام آن است، سرپرستى کمیته دانشگاه و امور مربوط به آن را در نهضت مقاومتملى به عهده داشته است. او در سال ۱۳۳۲ نامه اعتراضیه نهضت مقاومتملی ایران نسبت به کودتای ۲۸ مرداد را در تهران به «نیکسون» داد. وى به سبب باورى که به راه و شخصیت مهندس بازرگان داشت، همزمان با تاسیس «نهضتآزادى» به عضویت آن در آمد. لیکن پس از مدت کوتاهى براى تکمیل تحصیلات خود رهسپار فرانسه و آمریکا شد و پس از فراغت از تحصیل در دانشگاه «برکلى»، در سال ۱۳۴۹ به ایران مراجعت کرد و در سال ۱۳۵۷ در جریان انقلاب بار دیگر در کنار مهندس بازرگان قرار گرفت. تحصیلات دانشگاهی امیرانتظام شامل فوقلیسانس مهندسی برق و ماشین از دانشگاه تهران دانشکده فنی، اخذ «گواهیبتون» از پاریس و کارشناسیارشد در «سازهساختمان» از دانش گاه برکلی آمریکا است.
عباس امیرانتظام در تاریخ ٢۴ آذرماه سال ١٣۵٨ چند روزی پس از اشغال سفارت آمریکا و استعفای دولت بازرگان از سوی وزارت امور خارجه به تهران احضار میشود و بیست و چهار ساعت پس از ورود به تهران بازداشت میشود، و تا تاریخ ٢۶ اسفند ١٣۵٩ که محاکمهاش در دادگاه اسلامی برگزار شود، نزدیک به پانزده ماه را در بازداشت میگذراند، بیهیچ ملاقاتی. موضوع اتهام او تلاش برای انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی و جاسوسی بوده است.
مجلسخبرگان قانون اساسی با مهلت یک ماهه مامور اظهار نظر دربارهی پیشنویس قانون اساسی ایران میشود. پیشنویس قانون اساسی به هنگام اقامت آقای خمینی در پاریس به اشارهی ایشان از سوی آقای «حسن حبیبی» و با الگوبرداری از قانون اساسی فرانسه، بیهیچ امتیازی برای روحانیون، تهیه شده بوده است. همین پیشنویس قانون اساسی با اندکی ویرایش و یک مورد تغییر موضوعی که محرومیت زنان از احراز مقام رییس جمهوری بوده است، به تایید آقای خمینی و مراجع بزرگ مذهبی در قم رسیده بوده و آقای خمینی از بازرگان خواسته بوده که همین پیشنویس قانون اساسی را به همه پرسی بگذارند و مسئله تمام شود. بازرگان با استدلال این که تشکیل «مجلس موسسان» و «مجلسشورای ملی» در دستور کار دولت و در حکم نخست وزیری ایشان است، بر ضرورت تشکیل مجلس موسسان تاکید میکند و سرانجام با رایزنی «آیتاله طالقانی» قرار میشود مجلس کوچکی از خبرگان، به جای مجلس بزرگ موسسان، بوجود آید و ظرف مدت یک ماه، پیش نویس قانون اساسی را بررسی و اظهارنظر نهایی را به دولت ابلاغ کند. و اتهام امیرانتظام پیگیری اجرای قانونی انحلال این مجلس موقت خبرگان بوده است.
«احمد صدر حاجسیدجوادی» در مصاحبه با روزنامه هممیهن در تاریخ 24 خرداد 1386 روایت کاملتری از این ماجرا به دست میدهد. «مهلت قانونی مجلس خبرگان قانون اساسی دو ماه بود که بهسر آمده بود و اعضای این مجلس تغییرات زیادی داده بودند. در آنچه دکتر سحابی با تایید هیت دولت به عنوان قانون اساسی تدوین کرده و به خبرگان قانون اساسی ارایه داده بود. عباس امیرانتظام به عنوان عضوی از هیت دولت تلاشهایی را آغاز میکند، امیرانتظام داستان را با مرحوم «انوری» از تجار و بزرگان بازار که از چهرههای قدیمی نهضت مقاومت ملی هم بود درمیان میگذارد، انوری هم یک شب تعدادی از وزرا و فعالان سیاسی را به منزل دعوت میکند. آن جمع بنا به پیشنهاد امیرانتظام طرح انحلال مجلس خبرگان را تصویب کرد. همان شب «فتحاله بنیصدر»، برادر بنیصدر و دادستان کل انقلاب و بنده با همراهی یکی، دو نفر که نامشان را به یاد نمیآورم، نتیجه مذاکرات را در قالب یک طرح حقوقی برای تقدیم به هیت دولت تهیه کردیم.»
آنچه حاجسیدجوادی و دیگران آن شب تدوین میکنند به عباس امیرانتظام سپرده میشود تا صبح فردا تقدیم نخست وزیر شود، امیرانتظام طرحی که امضای 18 وزیر کابینه را در ذیل خود داشت به بازرگان میدهد، گرچه رییس دولت موقت امضای تمامی وزیران را میپسندید و از عدم امضای معینفر، صباغیان، یزدی و میناچی، که به علت ناکافی بودن دلایل از امضای آن خودداری کرده بودند، راضی نبود. «یادم میآید که ما به همراه مهندس بازرگان و چند تن از وزرا رفته بودیم قم پیش آیتاله خمینی. ما میگفتیم که باید مجلس موسسان تشکیل شود و قانون اساسی را تصویب کند، اما ایشان اصرار داشتند که باید قانون اساسی به رفراندوم مردمی گذاشته شود.
استدلال ما هم این بود که مردم قادر نیستند به تکتک اصول قانون اساسی رای دهند و باید مجلس موسسان این قانون را از طرف مردم بررسی کند.» مدتی بعد از آن دیدار قم، مهندس بازرگان جلسهای با اعضای شورای انقلاب میگذارد و بعد از آن جلسه، امیرانتظام را خصوصی به حضور میطلبد و حکم سفارت سوئد را به او تقدیم میکند و میخواهد که او فردا صبح زود از تهران خارج شود. عباس امیرانتظام سخن بازرگان را اجابت میکند، بدون این که هیچگاه دلیل چنین خواستهای را از زبان رییس دولت موقت بشنود. به سوئد میرود، در حالی که تمامی یادداشتهای مربوط به مسایل قانون اساسی و خبرگان آن را همراه دارد و با احضار به تهران، تمامی یادداشتها را در میز اتاق کار سفارت ایران بر جای میگذارد. حاجسیدجوادی دربارهی مذاکرات با استمپل میگوید: «امیرانتظام فکرش را هم نمیکرد که مسایلی که با استمپل در میان گذاشته و گزارش آن را هم در منزل یکی از اعضای شورای انقلاب به شورای انقلاب ارایه داده بود، مستند بازداشت و محاکمه او باشد.»
وقتی در آبان ۱۳۵۸ سفارت آمریکا اشغال شد و اسمش را گذاشتند جاسوسخانه، تمام مکاتباتی را که از آنجا بهدست آوردند، به عنوان اسناد لانهیجاسوسی تلقی کردند
او در کتاب خاطرات خود میگوید که پس از 454 روز اقامت در سلول انفرادی بدون ملاقات با کسی در روز ۲۶ اسفند ۱۳۵۹ محاکمهاش شروع شده و در تمام این مدت از حق ملاقات و امکان مشاوره با وکیل محروم بودهاست. «تنها ارتباط من با دنیای خارج از سلول، روزنامه بود که گاهگاهی به من میدادند و من همه مطالب آن را میخواندم و در سلولم نگاه میداشتم.»
وی در مصاحبه با «روزنامه جامعه» توسط «ابراهیم نبوی» که ۷، ۸، و ۹ اردیبهشت ۷۷ منتشر شد، درباره اتهام جاسوسی آمریکا میگوید: «شما اطلاع دارید که در دولت موقت من معاون نخست وزیر، سخنگوی دولت و مسوول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانهها در داخل کشور بودم، از جمله آمریکا. و ما با آمریکا بیشترین قراردادها را داشتیم، چیزی حدود ۱۲۰۰ قرارداد. بنابراین مراجعهی آنها برای ارتباط با دولت بیشتر با نخست وزیری انجام شد. چه آقای «سولیوان» به طور شخصی و یا کاردار ایشان و یا از طریق مکاتباتی که با ما صورت میگرفت. بنابراین ملاقاتها بهصورت روزانه یا چند بار در هفته انجام میشد. وقتی در آبان ۱۳۵۸ سفارت آمریکا اشغال شد و اسمش را گذاشتند جاسوسخانه، تمام مکاتباتی را که از آنجا بهدست آوردند، به عنوان اسناد لانهیجاسوسی تلقی کردند، در حالی که این اسناد مکاتباتی رسمی و قانونی است که بین دولت آمریکا و دولت ایران انجام شده و بخشی از آنها را من از طرف نخست وزیر امضا کردم، اما آنهایی که سفارت را اشغال کردند، این نامهها را به عنوان اسناد جاسوسی علیه دولت وقت و شخص من مورد استفاده قرار دادند.
مطلقن چیز دیگری نبود، مطلقن. قبل از انقلاب من در کنار مهندس بازرگان بودم و به عنوان مترجم ایشان در ملاقات با آقای سولیوان یا سفیر آلمان یا سایر سفرایی که با ایشان ملاقات میکردند حاضر میشدم. این ملاقاتها در دفتر من انجام میشد، خود آقای بازرگان هم بودند. گاهی آقای سولیوان بودند، گاهی آقای «استمپل» در آن جلسات حاضر میشدند و من هم کار خودم را به عنوان مترجم انجام میدادم. ملاقات دیگری انجام شد که در آن ملاقات «آیتاله اردبیلی»، آقای بازرگان، آقای سولیوان، آقای استمپل و من بودیم. این ملاقات در منزل آقای «دکتر بیژن سحابی»انجام شد.»
جالب اینجاست که اسناد بهدست آمده از سفارت آمریکا نیز گفتههای او را تایید می کنند.[1] با وجود آنکه زمان بیگناهی امیرانتظام را برای مردم آشکار کرده است، گمان نمیرود تا جمهوری اسلامی برقرار است بتواند روی آزادی را ببیند.
منابع: کتاب خاطرات عباس امیرانتظام، نشر نی، تهران
1. گزارش سفارت آمریکا در تهران به واشنگتن: کاردار در تاریخ ۱۳ اکتبر ملاقاتى با امیرانتظام سفیر ایران در سوئد کرد، قضاى مذاکره در ابتدا سرد بود، انتظام در بیان نقطه نظر دولت فعلى ایران انعطافپدیرى از خود نشان نداد و نمىتوانست با دیده اغماض از این جرم آمریکا بگذرد که اگر آمریکا مىخواهد روابطش را با ایران بهبود بخشد باید یک روش اصلاحى در پیش گیرد. (صفحه ۱۱۷ ) کتاب اسناد لانهجاسوسى، شماره (۱۰)
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
سارا
فوق العاده بود. دست شما درد نکنه آقای ترشیزاد.
یک احمق در سالهای اولیه انقلاب
لعنت به همه ما ها که این مرد نازنین و وطنپرست را لیبرال و مزدور خطاب میکردیم و همگی در اسارت این انسان شرافتمند سهم داشتیم.
امیر انتظام نازنین ما را ببخش.
“یک احمق در سالهای اولیه انقلاب “