مهشب تاجیک / رادیو کوچه
«من مثل ماشین آسیاب هستم. به همه نگاه کردهام و هر چه دیدهام وارد و خوب آسیاب شده است. ایماژها درون من زاد و ولد میکنند.»
«فرانسیسبیکن» در 28 اکتبر سال 1909 در شهر «دوبلین» چشم به جهان گشود. او درشانزده سالگی در پی مشاجرهای با پدرش، خانه را ترک کرد. پس از اقامتی کوتاه در لندن در اواخر دههی 1920 به «لوچه» در برلین سفر کرد و از شور و هیجان شهر درطول دوران زوال «جمهوری وایمار» لذت برد. با این حال در پاریس بود که بیکن خواسته تازهای را در سر پروراند. نمایشگاه نقاشیهای «پیکاسو» در گالری «پل روزنبرگ»، بیکن را برآن داشت که هنرمند شود. البته این آثار در آن دوران به هیچ وجه تنها عوامل تاثیرگذار بر بیکن نبودند، بلکه او شاهد جنبش «سوررئالیسم» در زمینهی هنر، شعر و سینما بوده است و از نمایشگاههای انفرادی «سوتین» و «دیکریکو» که در تابستان سال 1927 برگزار شد، دیدن کرده است. فیلم معروف «سرگئی ایزنشتاین» به نام «رزمناو پوتمکین»، نیز تاثیر بسزایی بر بیکن گذاشت. صورت خونآلود پرستار در حال شیون در این فیلم در ذهن هنرمند به تصویری ماندگار، بدل شد که در بسیاری از نقاشیهایش به ویژه در یکی از آثارش به نام «مطالعه سر پاپ در حال شیون»، منعکس شده است .
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
بیکن هنرمندی خود ساخته بود و نقاشی را از سال 1929 آغاز کرد اما در سال 1940 تقریبن هر چه کشیده بود از میان برد و کار خود را از نو آغاز کرد. وی به شدت تحت تاثیر عکاسی، فریمهای سینمایی، تصاویر مایبریج، تصاویر رادیولوژی با اشعه ایکس، فیگورهای عریان یا ملبس انسانی که به نوعی از حالت اصلی خارج بودند و تصاویر چهرههایی که در اثر ضربه یا نقص عضو، ترس و وحشت و یا حزن و ماتم دگرگون شده بودند قرار گرفت.
«مریابه»، منتقد، در اینباره میگوید:
«در این نقاشیها، به جای همهی قساوتها و سنگدلیها چیزی بیشک زیبا و حتا آرامش بخش وجود دارد. بیکن به گونهای شاعرانگی دست یافته است که هولناکترین سوژههایش را با اتاق پذیرایی که به طور عمومی در آن قرار گرفتهاند هماهنگ میسازد. در تصاویری ماهرانه و به دقت سنجیده شده، پس زمینهای از رنگهای کبود، صورتی، خرمالویی و بنفش روشن با چهرههای گوشتالو و به خوبی طراحی شده در هم میآمیزند.»
منتقدان از رویکردهایی متفاوت برای شکل دادن تفسیر استفاده میکنند. بعضیها احساسات را دست کم میگیرند و به جستوجوی معنا میپردازند و روی ترکیببندی زیبا تمرکز میکنند. «دیویدسیلوستر»، منتقد فرمالیست و یکی از نخستین مدافعان بیکن، در برابر اعتراضاتی که به مضامین اضطرابآور آثار بیکن میشد، بر استفادهی او از انتزاع تاکید گذاشت. در شرایطی که وقتی برای نخستین بار آثار بیکن به نمایش درآمدند و مخاطبان را بهت زده ساختند، ضروری بود که نشان داده شود در این آثار فرم به ظهور درمیآید. البته سیلوستر کیفیت عاطفی و غیرمنطقی آثار بیکن را بیش از حد دست کم گرفت. به نظر سیلوستر «دهانهای فریادزن بیکن خیلی ساده اتودهایی از رنگهای صورتی، سفید و قرمز بود.»
برای تصحیح رویکرد فرمالیستی افراطی سیلوستر، گروهی دیگر از منتقدان به سوی دیگر بام درغلتیدند و با تفسیری روانشناختی زندگی نامهای ارایه دادند بیکن چون روابط بسیار بدی با پدرش داشت، که او را دربچگی بهخاطر همجـنسگرایی به شلاق گرفته و از خانه بیرون انداخته بود، لقمهی مناسبی برای نظریهپردازیهای فرویدی بود. سایر جنبههای زندگی بیکن هم میتوانستند در هنرش بازتاب داشته باشند. شاید تصاویر هولناک او ناشی از تجربهی او در پاکسازی ساختمانهای اجساد به هنگام جنگ جهانی دوم باشد. بیکن زندگی عنان گسیختهای را با مشروبخوریهای سنگین، قماربازی و ماجراجوییهای جنسی از سر گذراند.
بحثهای انتقادی دربارهی معنای آثار بیکن از مشاجرات معمول در جهان هنر هستند. بهترین تفسیرها از بیکن آنهایی هستند که توجه خود را معطوف به هردو جنبهی سبک صوری و مضمون آثار او میکنند. به نظر میرسد اطلاعاتی دربارهی زندگی او، در شناخت این که چگونه افراد را به تصویر میکشید چیزهایی را آشکار میسازد. بهطور مثال زندگینامهنویسان دربارهی نقاشی «سه لته» توضیح میدهند که به مرگی خاص میپردازد. مرثیهسرایی و بزرگداشتی است از عشق آن زمان بیکن، «جورج دایر»، که درست پیش از آغاز نمایشگاهی مهم از نقاشیهای بیکن در پاریس در دستشویی هتلشان خودکشی کرد. با آگاهی از این مسایل، فرد به گونهای متفاوت به اثر نگاه میکند. اثر همچنان تشویش آفرین است ، ولی تغییر و تبدیل هنری رخ داده تاثیرگذار جلوه میکند. اما به هرحال مضمون همه چیز نیست. فرمها، ترکیب بندیها و سرچشمههای هنری بیکن را هم باید به حساب آورد.
بیکن پشت سطح اصلی بوم نقاشی، نقاشی میکشیده است. پشت بوم بهخاطر خشک بودن و اینکه رنگ را به طور کامل جذب نمیکند سطح مورد علاقهی او بوده است. هر چند او از پاستل و اکرلیک برای زمینه استفاده کرده، که اغلب صاف و تخت است. فیگورها با رنگ روغن ا جرا شدهاند، که دیرتر و آهستهتر خشک میشود. این کار تصحیح کردن و تغییر دادن اجزا نقاشی در طول کار را آسانتر میکرد و آزادی عمل بیشتری به او میداد. بیکن با اقسام مختلف قلم موها و گاهی با دست خالی یا با تعویض قلممو با تکهای پارچه، اسفنج، برس مو و حتا با پلوورهای کاموایی یا هر چه در لحظه به خودش پیشنهاد میداد، نقاشی کرده. بنا به دلایلی بیکن ترجیح میداد که نقاشیهایش در زیر شیشه قرار بگیرند. هم بهخاطر محافظت سطح نقاشی از آسیب و هم بهخاطر اینکه شیشه فاصلهای بین بیننده و نقاشی ایجاد میکند. شیشه به بیکن کمک میکرد تا احساس کند نقاشی تمام است و مانع این بشود که نقاشی را تغییر بدهد و یا آن را از بین ببرد. کاری که در بسیاری از مواقع با نقاشیهایش میکرد. بالاتر از همه اینها این اثر را دارد که از پریدن رنگ ها از روی سطح نقاشی جلوگیری میکند و احساس قویتری از ثبات و پایانپذیری به اثر میبخشد. او میگوید «من این احساس را دارم ، برای این که من از انواع براق کنندهها «وارنیشها» یا چیزهایی از این دست استفاده نمیکنم و به خاطر اینکه من به روش خیلی مسطح نقاشی میکنم، شیشه به وحدت بخشیدن به کار و هماهنگ شدن نقاشیها کمک میکند.»
او از واقعیت آغاز میکند و به انتزاع میرسد، چنین فرآیندی در آثار چهاردههی آخر عمر او بهطور کامل مشهود است، مسخ و زوال، مهمترین موضوعهای کار او در دههی هفتاد و هشتاد بود. او را یک نقاش کافکایی هم دانستهاند و البته چه کسی است که تابلوهای او را ببیند و یاد رمانهای «مسخ» و «قصر» «فرانتسکافکا» نیفتد. شاید تمایز نقاشیهای بیکن تضاد بین فیگور و زمینه باشد که در مجموعه نقاشیهای او یافت میشود. موضوعات انسانی او سراسر از محیط پیرامونشان، که نوعی سن یا دکور سرد و ساکن است، جدا هستند. در نقاشیهای او نوعی بیان بنیادی و استوار از عدم ارتباط انسانها با دنیایی که در آن بهسر میبرند وجود دارد. واقعگرایی بیکن در بیان این چنین احساس غربت و ناخشنودی، در میان معانی مناسبی که او در نقاشی میجست، ترکیب شده است.
اکنون چندین سال از مرگ فرانسیسبیکن میگذرد اما نمایش پیوستهی آثار او در گالریهای معتبر دنیا که نشانگر ارزش هنری کمنظیر آنها است و نیز قیمتهای بالای تابلوهای او در بازارها و بورسهای مهم بینالمللی به ما میگوید که بیکن، هنوز زنده است هر چند او تصویر زندگی خودش را هم به صورتی نمادین، واژگونه و از شکل افتاده، روی بوم آورده است.
«اما آیا این هنر است؟». سینتیا فریلند. ترجمه کامران سپهران. نشر مرکز. 1381
گفتوگو لت فرانسیس بیکن. دیوید سیلوستر. ترجمهی شروین شهامیپور. نشر نظر. 1384
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»