Saturday, 18 July 2015
29 March 2023
نام‌آوران نام‌دار

«مازیار‌، سردار طبرستان»

2010 October 20

رضا افتخاری/ رادیو کوچه

طبرستان به بخشی از سرزمین‌های میان کوه‌های البرز و دریای خزر اطلاق می‌شده‌ است و از لحاظ جغرافیایی شامل بخش‌هایی از استان‌های مازندران و گلستان و استان سمنان می‌شده ‌است. از قرن دهم نام مازندران بر این سرزمین گذاشته شد. منسوب به طبرستان را «طبری» می‌خوانند.

موقعیت جغرافیایی این سرزمین که میان کوه و دریا واقع شده بود و دشواری دست‌رسی، آن را تبدیل به آخرین سنگرهای مقاومت ایرانیان در مقابل مهاجمان خارجی بدل ساخته بود. برای مثال تا بیش از یک سده پس از تازش تازیان بازماندگان ساسانیان در طبرستان با عنوان «اسپهبدان طبرستان» فرمان می‌راندند.

فایل صوتی را از اینجا بشنوید

 

فایل را از این جا دانلود کنید

با برانداختن سلسله امویان توسط «ابومسلم خراسانی» و به روی کار آمدن عباسیان، آن‌ها توانستتند پس از چند لشکرکشی به طبرستان به این نواحی رخنه کنند. اما مردم طبرستان در یک شورش همگانی به رهبری «ونداد هرمز» که مازیار از نیای وی بود، استقلال طبرستان را برپاداشتند.

در تاریخ طبرستان آمده است که ونداد هرمز با مردم خویش پیمان بست که در یک زمان بر تازیان شهر بشورند و هر طبرستانی در هر جا که چشمش بر پیروان خلیفه افتاد وی را بکشد و در یک روز، شهر از پیروان خلیفه تهی شد.

پس از مرگ ونداد هرمز، «کارن» به جای پدر تکیه زد که درگیر اختلافات داخلی شد و در جنگ با یکی از شاهان محلی به نام شهرار کشته گشت و فرزندش «مازیار» به اسیری رفت. مازیار به حیله‌ای از چنگ شهریار گریخت و به بغداد نزذ مامون خلیفه بغداد رفت. در آن‌جا با منجمی به نام «بزیست فیروزان» آشنا و به خلیفه معرفی شد، خلیفه نیز فرمان داد مسلمانی به او عرض دادند. مازیار نیز اسلام قبول کرد و مامون او را «محمد مولی امیرالمومنین» نام نهاد. خلیفه به حکم‌رانی طبرستان، رویان و دماوند رسید.

«عبدالعظیم رضایی»، در «تاریخ ده هزار ساله ایران» نوشته‌ است: «یک‌سال پس از قتل بابک یعنی در سال 224 هجری یکی از اسپهبدان طبرستان موسوم به مازیار پسر کارن که تعصب خاصی بدین زرتشتی داشت و آیین و آداب ایرانیان فرزانه را محترم می‌شمرد…»

مازیار نخستین کسی از خاندان کارن است که به ظاهر در سال ۲۰۹/۲۱۰ دین اسلام پذیرفت، و به عنوان یک والی مسلمان و یک نماینده خلیفه عباسی، تمام طبرستان و رویان را قلمرو خویش اعلام کرد و به رسم معمول عهد ساسانیان به خود عنوان «پتشخوارگر» شاه داد، به این ترتیب تفوق طاهریان خراسان را هم که طبرستان و گیلان زمین از جهت تقسیمات اداری جزو قلمرو آن‌ها محسوب می‏شد، نادیده گرفت.

وی خراج طبرستان و رویان را که بر طبق رسوم دیوانی می‏بایست از طریق طاهریان به خزانه بغداد پرداخته می‏شد، بی‌واسطه نزد خلیفه فرستاد. بدین‌گونه با قطع رابطه با والی خراسان، در واقع نسبت به دیوان خلیفه و سازمان مالی و اداری او به‌طور غیر‌رسمی اعلام عصیان کرد و خراسان و بغداد هر دو را بر ضد خود برانگیخت.

دوره پادشاهی مازیار هفت سال بود. وی همین‌که پایه‌های قدرت خویش را مستحکم کرد، همان راه جد خود ونداد هرمز را در پیش گرفت و بر آن شد که به مقاومت دست زند.

مامون نیز فرستادگانی به آن نواحی فرستاد تا از اوضاع اطلاع یابند. مازیار نیز دستور داد زمانی که فرستادگان خلیفه به اولین شهر رسیدند، تمام مردم با لباس سپید و نیزه‌ای در دست بر سر راهشان بایستند، ترفند مازیار کارگرگشت و فرستادگان در گزارش خود برای خلیفه شمارسربازان مازیار را زیاد گزارش دادند و هم‌چنین به مامون خبر دادند که مازیار خلع طاعت کرده و همان کشتی زرتشتی به‌میان بسته و با مسلمانان ظلم و جور می‌کند.

وقتی مازیار مصمم مخالفت شد، مردم را به بیعت خواند که نا به دل‌خواه با وی بیعت کردند و از آن‌ها گروگان‌ها گرفت و در برج اسپهبد بداشت

در آن زمان مامون عازم روم بود و مازیار از این فرصت استفاده کرده و بر اهل آمل، ساری و رویان که غالبن مسلمان بودند شورید و آن‌ها را از بین برد. آن‌گاه حصارهای ساری و آمل را تعمیر کرد و در کوهستان‌ها قلعه ساخت و به محکم کردن شهرها و راه‌ها پرداخت. مسجدها را ویران کرد و آثار اسلام را از میان برد. زمین‌های کشاورزی را که قبلن در اختیار مسلمانان بود از آن‌ها گرفته و به ایرانیان واگذار کرد.

در تاریخ طبری از حوادث سال ۲۲۴‌، آمده است: وقتی مازیار مصمم مخالفت شد، مردم را به بیعت خواند که نا به دل‌خواه با وی بیعت کردند و از آن‌ها گروگان‌ها گرفت و در برج (زندان) اسپهبد بداشت. کشاورزان املاک (املاکی که به اعراب آن‌جا تعلق داشت) را بگفت تا بر ضد صاحبان املاک بپا خیزند و اموالشان را به غارت برند…

تا این‌که معتصم جانشین مامون شده و خبر به او رسید. معتصم دستور داد تا مازیار را دست‌گیر کنند. سرانجام شورش مازیار با فریب برخی نزدیکانش به وسیله خلیفه به پایان رسید. زمانی که لشکریان خراسان به مازندران رسیدند، خیانت‌کاران مازیار را تحویل نیروهای تازیان دادند تا نزد خلیفه ببرند.

زمانی که مازیار به نزدیکی سامرا رسید خواستند مانند بابک وی را نیز با پیل درون شهر بگردانند پیل را نزد مازیار بردند. اما مازیار که شنیده بود بابک را با همین پیل درون شهر برده بودند سوار پیل نشد و گفت من در اندازه‌ای نیستم که بر جای بابک خرمی تکیه کنم.

در پایان به دستور خلیفه، مازیار را چهارصدوپنجاه تازیانه زدند تا وی بمرد. مازیار را پس از مرگ بر همان داری کردند که جنازه بابک هنور بر آن بود.

مورخان تازی گویند پس از چندی روی‌دادی شگفت‌انگیز روی داد و تن مازیار و یک سردار رومی که او نیز بر دار شده بود هر دو به سوی تن بابک خم شدند گویی در حال کرنش بودند.

از منابع:

مازیار – صادق هدایت – ۱۳۱۲

دلیران جانباز – ذبیح‌اله صفا

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , , , , ,