سیمین / رادیو کوچه
وارد فروشگاه معروفی میشویم. یه حراج فوقالعاده گذاشتن و مشتریها از سروکول هم بالا میروند. یه بلندگو مرتب هشدار امنیتی میده که مراقب کیفهاتون باشید. لبخند میزنم و به گشت و گذارم ادامه میدم. تو این چند وقتی که مالزی هستم یاد گرفتم که باید مراقب کیف و موبایل و لوازم با ارزشم باشم. مرتب هم به دوستان و آشنایان و مسافران هشدار میدم که مراقب باشند. کیف کولیام رو همیشه بهجای این که پشت بندازم برعکس استفاده میکنم و سعی میکنم زیاد پول توی کیفم نذارم.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
یک لباس انتخاب میکنم و به سمت اتاق پرو میروم. دوست همراهم با تعجب میپرسد چرا کیفت بازه؟
و من دستپاچه کیفم را نگاه میکنم. بله زیپ کیف باز است و از کیف پولم خبری نیست و این در حالی است که در تمام مدت تقریبن کیف در آغوشم بوده! کی، چگونه یا چه کسی؟ اینها سوالاتی است که فقط مهارت سارقان این دیار پاسخ گوی آن است.
به فروشندگان فروشگاه اطلاع میدهم. میگویند این هشدار برای همین است. گویا این اتفاق هرروزه و بارها و بارها تکرار میشود. اما یک نکته مثبت؛ فروشگاه دوربین مداربسته دارد! به دنبال مقر پلیس هستم در این مرکز خرید بزرگ. مییابم و با سرعت سعی میکنم به آنها توضیح دهم چه اتفاقی افتاده شاید بجنبند و از طریق دوربین مداربسته سارق را بیایند. پلیس زن مرا به آرامش دعوت میکند. میگوید بنشینم و صبر کنم تا کارش تمام شود. دلم شور میزند هرچقدر آرامش شرق اسیایی را دوست داشتم، اینجا از آن حالم به هم می خورد. بابا طرف کیفمو زده و رفته باید بجنبیم. چند دقیقهای میگذرد. به این نتیجه می رسم دیگر زیادی جوش نزنم. هرچه بود از دست رفت. حالا فقط باید یک گزارش به پلیس بدهم. با انگلیسی دست و پا شکسته باید شرح ماجرا بدهم. باید یادم باشداین بار به معلم زبانم بگویم در این زمینه هم یک کلاس بگذارد.
خوب حالا داخل کیف چه بوده؟ چند صد رینگتی پول و کارتهای شناسایی و بانکی و چند سیم کارت تلفن همراه. دوستانم تازه برگشتند و مرحمت کردند سیم کارتهایشان را با کلی شارژ به من دادهاند تا هر چقدر دلم خواست تماس بگیرم .
شانس آوردهام بنا به توصیههای همیشگی خودم و تجربه دیگران مقداری پول جدا در جیبم گذاشتم. کلید ماشین و خانه هم که در کیف بزرگتر بوده.
بالاخره نوشتن گزارش تمام میشود و مامور پلیس آن را بررسی میکند. اصرار میکنم که فروشگاه دوربین دارد و میتوانند از طریق آن دزد را ردیابی کنند. بالاخره راضی میشوند که نگاهی بیاندازند. مامور دیگری را صدا میکنند. تعجب میکنم تا به حال فکر میکردم این آقا از دستگیرشدگان است. تیپش مثل خلاف کارهاست با گردنبندهای بزرگ و خالکوبی و سرتا پا جین و موهای بلند و باقی مخلفات.
با هم همراه میشویم تا فروشگاه مورد نظر و مسوول فروشگاه ندا میدهد که فیلم دوربین را تا هفته دیگر نمیشود دید. این دیگر نور علی نور است. گفتم تا هفته دیگر سارق کیف من که حتمن در آن روز چند تا کیف دیگه هم زده در جزیره بالی مشغول اسکی روی اب است و به ریش همهی ما می خندد؟
اما چارهای نیست ظاهرن حتا ازدست پلیس هم کاری بر نمیآید. شماره تلفنم را میگیرند تا روزی که میشود ویدیو را دید، خبرم کنند.
مامور پلیس به من دلداری میدهد که شاید کیف خالی پیدا شود چون بهطور معمول سارقان محتویات را بر میدارند و کیف را به دور میاندازند! و من با سپاس گزاری از زحمات بیدریغ افسر پلیس و مسوول فروشگاه و با لبخندی بر لب، بدون امید به بازگشت حتا اصل کیف راهی خانه می شوم. خدا را شکر مقداری پول در جیبم گذاشتهام البته اگر تا سوار تاکسی نشدم آن نیز دچار آفت نشود.
در سال 2009 میزان جرم و جنایت در این شهر رشد 99 درصدی داشته از این رو پلیس کوالالامپور، پایتخت مالزی، اقدام به انجام عملیات ویژه شهری با عنوان پیشگیری از وقوع جرم و تامین امنیت اجتماعی کردهاست
ماجرایی که شنیدید یک ماجرای واقعی بود که شاید بارها و بارها برای ساکنان مالزی یا مسافرانی که به این کشور میآیند، اتفاق افتاده باشد. سرقت موبایل، مدارک شناسایی از قبیل پاسپورت و کارتهای اعتباری، بلیط سفر، پول نقد و چمدان و دوربین از جمله مواردی است که به امری عادی مبدل شده است. دیدهام افرادی را که نه یکبار بلکه چندینبار در معرض سرقت قرار گرفتهاند.
گفته میشود که سرقت در کشور مالزی اغلب از نوع سرقتهایی در این حد است هرچند که چند وقتی است ربودن زنان و تجاوز نیز با این سرقتها همراه شده است.
بنا به گزارش فرماندهی پلیس کوالالامپور، در سال 2009 میزان جرم و جنایت در این شهر رشد 99 درصدی داشته از این رو پلیس کوالالامپور، پایتخت مالزی، اقدام به انجام عملیات ویژه شهری با عنوان پیشگیری از وقوع جرم و تامین امنیت اجتماعی کردهاست.
بنا به این گزارش، اتباع خارجی که مهاجران غیرمجاز این کشور هستند از جمله متخلفان هستند.
البته به طور معمول کمتر مالزیایی دیده میشود که دست به سرقت یا جرمهای دیگری از این قبیل بزند و در این کشور اندونزیاییهای مهاجر و هندیها از همه بدنام ترند.
هرچند که این روزها و سالهای اخیر، ایرانیها و برخی از اتباع کشورهای آفریقایی نیز گوی سبقت را در انجام کارهای خلاف از کلاهبرداری گرفته تا حمل مواد مخدر از سایر ملیتها ربودهاند و اخبار رسانهها کم ندارند از این فعالیتها.
اما به همان میزان که جامعه مهاجر در کشور مالزی تاثیرات منفی خود را گذاشته است و این نشانهها به وضوح قابل دیدن است، از دیگر سو ایرانیان مقیم مالزی یا گردشگران ایرانی نیز از فضای ناامن این کشور مصون نیستند.
بنا بر آخرین آمار وزارت توریسم مالزی، در حدود 80 هزار نفر گردشگر ایرانی سال گذشته به این کشور سفر کرده است و البته این تعداد سال به سال با افزایش روبهروست.
از سوی دیگر، گفته میشود بیش از 60 هزار ایرانی در این کشور اقامت دارند و طبیعی است که این تعداد ایرانی ساکن مالزی و البته سایر ساکنین این کشور نیاز به حداقل امنیت برای زندگی یا سفر داشته باشند.
به اعتقاد کارشناسان، امنیت داخلی و ملی شاخصترین عامل گسترش گردشگری در هر کشوری است بهویژه آنکه آن کشور قصد داشته باشد خود را با مشخصات کشورهای پیشرو تطبیق دهد.
توسعهی زیرساختهای گردشگری، همکاری دستگاههای فرهنگی در تبلیغات مناسب و مشارکت گستردهی دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی همزمان با توسعهی صنعت گردشگری، توسعهی امنیت ملی را نیز به همراه خواهد داشت
میان گردشگری و ثبات و توسعهی امنیت، رابطهای تعریف شده وجود دارد. چرا که توسعهی زیرساختهای گردشگری، همکاری دستگاههای فرهنگی در تبلیغات مناسب و مشارکت گستردهی دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی همزمان با توسعهی صنعت گردشگری، توسعهی امنیت ملی را نیز به همراه خواهد داشت.
از سوی دیگر، حضور گردشگران در یک کشور علاوه بر توسعهی اقتصادی و تبادلات فرهنگی، آن کشور را به عنوان یک قطب امن گردشگری به جهانیان معرفی میکند.
اما نکته این جاست که با وجود آنکه برخی جنبههای امنیت مورد نیاز برای یک گردشگر یا مهاجر در کشورهایی همچون مالزی یا ترکیه به میزان کافی وجود ندارد و بارها و بارها شاهد وجود تخلفها و حوادثی در این زمینه بودهایم، چگونه میشود که این کشورها همچنان جایگاه خود را بهعنوان مقصدی جذاب برای گردشگران حفظ میکنند و کشوری همچون ایران (البته نه در زمان حال) که بنا به نظر کارشناسان و گردشگران خارجی، زمانی یکی از امنترین کشورها برای گردشگران بود، با عنوان کشوری ناامن در دنیای گردشگری معرفی میشود که به گفته یکی از گردشگران غربی برای رفتن به آن باید وصیتنامه نوشت.
در برنامهای دیگر این موضوع را پی میگیرم.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»