اردوان طاهری/ رادیو کوچه
روز یکشنبه بود و «وین» در یک آخر هفتهی طولانی بهسر میبرد، اما ستاد اجرایی و خبری جشنواره فیلم «وین»، همچون یک روز پرکار وسط هفته، پر از جنب و جوش و زندگی و کار بود. ستاد خبری «ویناله» سال 2010 در طبقهی هشتم هتل هیلتون وین (Hilton Vienna) واقع شده است و همهی دستاندرکاران ستادی جشنواره و خبرنگاران در همان اطاقها و سوییتهای معمول هتل – که البته برای اقامت و کار توامان تجهیز شدهاند – به کار شبانهروزی مشغول هستند.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
پس از این که جمعه و شنبه شب گذشته، فیلم «شکارچی»، اثر فیلمساز ایرانی، «رفیع پیتز» در سینمای «اورانیا» (Urania) و «گارتنباو»(Gartenbaukino) اکران شد، روز یکشنبه، پس از هماهنگی پرسرعت «فردی تمل» (Fredi Themel)، از اهالی ستاد خبری «ویناله»، توانستم با «رفیع پیتز» – نیم ساعت پیش از ترک هتل برای رفتن به فرودگاه وین – گفتوگو کنم.
رفیع پیتز: سینمای ما این جوری نیست که بگوییم دنیا صف بسته که فیلمهای ما را ببینید، ولی دنیا دلش میخواهد که فیلمهای ما را ببینید
«رفیع پیتز» که به گفتهی خودش، برای نخستین بار با فیلم «فصل پنجم» در سال 1998 به جشنوارهی فیلم «وین» دعوت شده بود، اینک، پنجمین «ویناله» را پشت سر گذاشته و در اتاقی در طبقهی هشتم، مقابل من نشسته و از فیلم و سینما و موقعیت سینمای ایران در جهان میگوید:
«سینمای ایران، شانس بزرگش – خصوصن سینمای هنری آن – این است که میتواند ریسک کند. چرا میتواند ریسک کند؟ به این دلیل که این سینما برای دنیا جذاب است. در نتیجه من میگم، آدم وقتی چنین موقعیتی دارد و در سینما این قدر کم ممکن است که آدم ریسک کند، از دیدگاه هنری میگویم، چرا نباید از آن استفاده کنیم؟ وقتی آدم از دیدگاه هنری این قضیه میگذرد که شروع میکند به سفارشی ساختن. یعنی یا به خاطر اقتصاد میسازد یا به خاطر دیدگاههایی که میتواند وجود داشته باشد. این جوری حیف است، چرا آدم سینمای خودش را حرام کند، سر این که بخواهد این را آن را راضی کند.»
کارگردان فیلمهای «صنم» و «زمستان است» که فرزند «ملک جهان خزایی»، طراح صحنه و لباس سرشناس سینمای ایران است، با اشاره به محبوبیت جهانی سینمای «آرژانتین» و «لهستان»، جذابیت سینمای این دو کشور را به این دلیل میداند که فیلمسازان آن، خود را در خطر هنر قرار میدهند. یعنی در خطر این که کسی از فیلم آنها استقبال نکند و در همین زمینه، سینمای ایران را این گونه تشریح میکند:
«سینمای ما این جوری نیست که بگوییم دنیا صف بسته که فیلمهای ما را ببینید، ولی دنیا دلش میخواهد که فیلمهای ما را ببینید. چون این عشق و علاقه هست و این عشق و علاقه از جایی آمده که سینمای ما هنوز مطرح نبوده، از جایی آمده که سینمای ما هنوز ریسک میکرده.»
سینمای جدی و هنری، در همه جای دنیا، همواره از مشکلات اقتصادی و محدودیتهای فکری، بر اثر ممیزیهای جور واجور رنج برده و میبرد. «رفیع پیتز»، کارگردان فیلم«شکارچی» که در چهل و هشتمین دورهی جشنوارهی فیلم «وین» حضور دارد نیز معتقد است که این مشکلات، مختص به سینمای ایران نیست و البته با نگاهی دیگر، به بررسی اثر سانسور و فشارهای اقتصادی بر سینمای مولف میپردازد:
«بهترین فیلمها را کارگردانها زمانی ساختهاند که از لحاظ اقتصادی سخت بوده ساختن فیلم. یعنی تمام پول و امکاناتی که میخواستهاند نداشتهاند و جالب هم است که کارگردانها جذابترین فیلمهای که ساختهاند زمانی بوده که حرفی را هم که میخواستند بزنند، نمیتوانستند بزنند. شاید به خاطر این که اجبارن کارگردان مجبور است از راههای دیگری آن حرف را بزند، در نتیجه خلاقیت به خرج میدهد و آن خلاقیت خودش یک نوشتهی سینما میشود. این بیشتر به سینمای خودمان برمیگردد. یعنی من با سانسور هیچ نسبت خوبی ندارم، ولی میپذیرم که سینمای ایران – که همیشه در سانسور زندگی کرده – میخواهد قبل از انقلاب باشد، بعد از انقلاب باشد یا الآن باشد، هیچ وقت خارج از سانسور ما فیلم نساختهایم، در نتیجه زبان سینمای ما نیز با همین رشد کرده است. همیشه احساسم این بوده که کارگردان زیر فشار کارش قویتر بوده تا وقتی که فشار نداشته.»
فیلم «شکارچی»، با الهام از داستان «گیله مرد»، اثر «بزرگ علوی» – بر خلاف اظهار نظر بسیاری از رسانههای خارج از ایران – ربطی به انتخابات دورهی دهم ریاست جمهوری و جنبش سبز ندارد، اما فیلمبرداری آن در روزهای نزدیک به انتخابات ایران انجام شده و صداگذاری آن نیز در زمان بالاگرفتن موج اعتراضات خیابانی مردم ایران نسبت به نتایج انتخابات، صورت گرفته است، بنابراین طبیعی است که کارگردان، به عنوان بخشی از بدنهی متاثر جامعه، در آن شرایط حساس، بخشی از تاریخ را در فیلم خود منعکس کند، حتا اگر در حد چند صدای زمینهای. از جمله صدای سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی در رادیو و یا شنیده شدن صدای تظاهرات مردمی، علیه حوادث پس از انتخابات باشد.
کارگردان و بازیگر «شکارچی» از شهر «وین»، محل برگزاری «ویناله» با شنوندگان رادیو کوچه همراه است و چنین میگوید:
«این که در ایران، در دوران انتخابات به ما حق انتخاب دادند، به اصطلاح، و گفتند که جناح سبز میتواند حضور داشته باشد در انتخابات و میشود به آقای «موسوی» رای داد و چهار کاندید داریم و میشود از بین آنها انتخاب کرد و این انتخاب را بعد از ملت گرفتن، این به نظر من توهینآمیز بود، به خاطر این که اگر [به مردم] حق انتخاب را دادید، تا آخر هم باید [این حق را] بدهید. حالا من فیلمساز دارم این وسط یک فیلم میسازم راجع به درد انسان، بدون جناح سیاسی. فیلمبرداری را شروع کردم و تمام شد، تدوین را شروع کردیم و تمام شد. وقتی که این اتفاقات افتاد، خب، طبعن به عنوان یک فیلمساز، راحت نیستیم. چون میگوییم ما یک کاری کردیم و یک اتفاقی هم افتاد و این اتفاقی که افتاد یک جورایی انعکاس فکری است که آدم دارد، چون من تمام مدت فکرم این بود که من کسانی را در تهران میبینم که چیزی برایشان در زندگی مانده. یعنی رانندههای آژانس تهران، همه دلشان میخواهد فقط زن و بچههایشان را ببینند. موقعی که من داستان را مینوشتم، با خودم میگفتم، اگر یک اتفاقی برای زن و بچهی این بابا بیفتد، این چه میشود؟ دیگر هیچ چیزی ندارد، پس منفجر میشود. جامعهی ما هم به خاطر وضعیت اقتصادیای که دارد، اکثریت را میگویم، نه شمال شهر تهران، اکثر ایران، به این حالت افتاده، به خاطر وضع اقتصادی ما، که ممکن است زن و بچهی یک بابایی فوت کنند و او منفجر بشود. این هست.»
«رفیع پیتز» احساس و دلیل خود را در مورد انعکاس حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در فیلم «شکارچی» چنین توضیح میدهد:
رفیع پیتز: وقتی شما در برلین نشستهاید و دارید فیلم خودتان را صداگذاری میکنید و میبینید که چند تا جوان، به خاطر انتخابات و حق انتخابی که به آنها داده شده، کشته میشوند، نمیتوانید بیتفاوت فیلمتان را ادامه بدهید
«وقتی شما در برلین نشستهاید و دارید فیلم خودتان را صداگذاری میکنید و میبینید که چند تا جوان، به خاطر انتخابات و حق انتخابی که به آنها داده شده، کشته میشوند، نمیتوانید بیتفاوت فیلمتان را ادامه بدهید. یک سری جوان، شجاعت به خرج میدهند، با موبایلهاشان به آنجا میروند و شروع میکنند به تصویر گرفتن از این موضوع. بعد دو تا سوال از خودتان میکنید. یکی این که میپرسید، آیا من، به عنوان یک هنرمند، که در مملکت خودم میخواهم کار کنم و به کار ادامه بدهم، باید محافظهکاری کنم و فقط بروم دنبال این که فیلمم را به همان روشی که آن را نوشتم تمام کنم، یا آیا باید به یک بابایی که جانش را آنجا از دست داده یا خودش را در خطر انداخته و سعی میکند که تاریخ مملکتش را ثبت کند، احترام بگذرام […] و با خودم میگویم، اگر منی که اینجا نشستهام، برای آن صدایی که آن بابا ضبط کرده، احترام قایل نباشم، پس من چه کارهام؟ در نتیجه میآییم و میگوییم که خب، آن صدا را او با شهامت ضبط کرد، من هم یک کاری میکنم که صددرصد در تاریخ مملکتم ثبت بشود، هر اتفاقی هم میخواهد بیفتد، بیفتد.»
حرفها بسیار بود، اما سفر «رفیع پیتز» اجازه نمیداد تا به موضوعات دیگری همچون عدم استفادهی او از آهنگساز در فیلم «شکارچی» بپردازیم. او از «وین» به «آرژانتین» پرواز میکرد و از آنجا به «توکیو» میرفت. به قول خودش، میرفت که همراه کودک چند ماهاش باشد … . یعنی آخرین فیلمش، «شکارچی».
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
رها
با سپاس از اردوان طاهری برای گزارش های ارزنده از ویناله…
گفت و گوی جالبی بود و حکایتی حقیقی از سینمای ایران…