اکبر ترشیزاد / رادیو کوچه
اگر قرار بر آن باشد که شهرنشینی، علامت مدرنیته باشد، باید بتوانیم کافهنشینی را هم علامت مدرنیته بدانیم و چرا که نه؟ آیا پیدایش کافهها در قرن 17 نقش مهمی در جنبشهای اجتماعی اروپا نداشت؟ تاریخ به ما میگوید که کافهها در اروپا خیلی زود به صورت یکی از شاخصههای بارز حیات فکری و مدرنیته درآمدند. آنها محل تردد و تجمع روشنفکران بوده و نقش مهمی در گسترش افکار انقلابی واندیشه روشنگری ایفا کردند.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
بنای قهوهخانهها برای اولین بار در قرن پانزده گذاشته شد. قهوهخانه محلی بود برای جمع شدن مردان که در آن به صرف قهوه و چای و خواندن کتاب و یا گوش دادن به موزیک و بازی میپرداختند. اولین قهوهخانه هم گویا در سال 1457 در استانبول باز شده است. بعد از آن در قرن هفدهم، برای اولین بار پای قهوه به اروپا رسید و نوشیدن آن به سرعت مرسوم شد. اولین قهوهخانه اروپایی در «ونیز» پا گرفت و از آن به بعد قهوهخانههای معروفی در انگلیس و فرانسه پیدا شدند. شاید پس از انقلاب «هنر نو» در اوایل قرن بیستم بود که شکل کافهها تغییر کرد و یا به تعبیری برخی کافهها تفکیک شدند. فرانسه مهد هنر نوین بود. با دانشکدههای فلسفه و ادبیات در این کشور بزرگانی در حوزههای هنر و اندیشه سنگ کافهروی و کافه نشستن را بنا گذاشتند. پیکاسو، نقاش بزرگ و پرآوازه جهانی، یکی از نوابغی بود که وقت زیادی از روزها را پشت میز کافه مینشست، به خیابان و مردم چشم میدوخت و قهوه تلخش را مزمزه میکرد. هرازگاهی طرحی به ذهنش میافتاد و تند آن را به تصویر میکشید.
بعدها بود که پاریس شهر کافهها نام گرفت و کافههای پاریس شهرت جهانی یافتند. این کافهها با فضای کوچک داخلی و صندلیهای چیده شده در کنار خیابان و قهوههای خوشطعم و کیکهای خوشمزه نظر هر رهگذری را به سمت خود جلب میکردند. در روزگاری که انگلیسها شهره شده بودند به سیاست و علوم سیاسی، آمریکا ایالتی نو پا بود و در مرحله رشد تکوینی قرار داشت و آلمانها پیشگام صنعت بودند. پاریسیهای آرام و ادب دوست، بعد از ظهرها در کافه گردهم مینشستند، روزنامه میخواندند و سیگار میگیراندند. دور میز، گرد مینشستند و بحثهای ادبی، هنری و سیاسی بین کلامشان گل میانداخت.
کافههای «رژنس»، «لانت» و «دوفوی» معروفترین آنها بودند. در دوران انقلاب فرانسه، کافهها کانون عمده نشر افکار انقلابی بودند و مخصوصن به خاطر بهرهمندی خوب دوران فراغت، تاثیر فراوانی در شکلگیری مدرنیته داشتند. این اواخر هم که کافهها پاتوق طرفداران «سیموندوبوار» و «ژانپلسارتر» و هواداران اگزیستانسیالیسم شدند. این کافهها، به همین خاطر، جزو جداییناپذیر تاریخ فرهنگ قرن بیستم فرانسه شدند.
همان روزها بود که زبان فرانسه، پس از فارسی بهعنوان زبان مکمل در ایران تدریس میشد. روشنفکران جامعه آن روز پس از فارسی با فرانسه آشنایی داشتند که نوع زبانهای ترجمه گواه این سند است. محصلان برتر ایران راهی فرانسه شدند. شاگرادان تیزهوش دارالفنون بورسیه فرنگ گرفته و عازم شدند. پاریس شهری آرام، با بوی کهنگی و نوستالژی ویژه خودش آنان را جلب خود کرد. در این شهر روشنفکران و علاقهمندان این مباحث که به شکل معمول، فقیرتر از آن بودند تا خانهای بزرگ برای دیدار و پذیرایی از دوستان داشته باشند، کافهنشینی را برگزیده بودند. سالهای زیادی بود که اطلاعات و اندیشهها، پشت میزهای کافهها در پاریس مبادله میشد.
در ایران نیز کمکم و از دههی پر تب و تاب 20 فرهنگ کافهنشینی با افتتاح کافه «گلرضاییه» جا افتاد و به تدریج سر و کله روشنفکران و سیاسیون در آنها پیدا شد و سپس با گشایش کافه «نادری» در خیابان نادری، افرادی چون «صادقهدایت» و بعدتر «آلاحمد» شدند مشتریهای پر و پا قرص آن. به تدریج این کافه محلی شد برای گردآمدن جمعی از شعرا، نویسندگان، روشنفکران و روزنامهنگاران دههی چهل و پنجاه، از «چوبک» بگیر تا «سپانلو»، «شاملو»، «فروغ» و «رویایی». در این کافهها هر کسی پاتوق خودش را داشت و میز خودش.
پس از انقلاب و با شروع دهه 70 کافههای نوظهوری شروع به کار کردند که با شکل و شمایل مدرنتر، پاتوق جوانانی شدند که به عشق هنر و دیدار نویسندگان و شعرای مشهور پایشان به این مکانها باز شده بود. از شناخته شدهترین آنها میشود از کافه «شوکا» نام برد که در خیابان گاندی تهران قرار دارد.
حکایت مقایسهی کافهها در ایران و اروپا و بهطور مشخص فرانسه که به جز در سرو کردن قهوه شباهتهای چندانی با هم ندارند، خطایی بزرگ است. کافهها در فرانسه بهترین حلقهی رابط میان روشنفکران مولف که من آنها را روشنفکران لایهی نخست مینامم، با دانشجویان و روشنفکران سطح دوم هستند. در واقع این روشنفکران با حضور در کافهها و همصحبتی و بحث با دانشجویان افکار و نظریات خود را برای آنان تشریح کرده و با این کار به نوعی از یک سو بازخورد کارشان را در مقیاسی خرد میبینند و از سوی دیگر دانشجویان پلی میشوند برای انتقال این تفکرات به مردم عادی و سطح گستردهتری از جامعهی فرانسه. در این کافهها به روی کسی بسته نیست، در واقع کافه در فرهنگ روشنفکری فرانسه دارای حرمت است، شما با سفارش یک فنجان قهوهی کوچک ارزان قیمت حق دارید، ساعت ها روی نیمکتی بنشینید و چیز بخوانید و بنویسید و یا با دیگران وارد بحث و جدل شوید و کسی حق ندارد به شما بگویید بالای چشمتان ابرو.
حکایت مقایسهی کافهها در ایران و اروپا و بهطور مشخص فرانسه که به جز در سرو کردن قهوه شباهتهای چندانی با هم ندارند، خطایی بزرگ است
حال بیایید این را مقایسه کنیم با کافههای عمومن بالای شهری تهران. نخست آنکه این کافهها مشتریان خاص خود را دارند و به قول معروف نمیتوانید همین جور سرتان را بیاندازید پایین و بروید تو. حتمن کسی به شما خواهد گفت خرتان به چند من. در ثانی این کافهها گرانند خیلی هم گران، فکر هم نکنید که اگر یک کاسه آشی، یک فنجان قهوهای و یا کمی بستنی سفارش دادید دیگر کار تمام است، زیرا به جز چند نفر روشنفکر اتو کشیده که مجوز حضور دایمی دارند و اصلن باید باشند تا مشتری جمع کنند، هر کسی نمیتواند هر چقدر که دلش خواست بنشیند و حال کند. شک نکنید پس از چند دقیقه که مثلن قهوهتان تمام شود، سر و کلهی گارسون بالای سرتان پیدا خواهد شد، که بله اوامر؟ یعنی اینکه یا یک سفارش دیگر بده و یا کاسه و کوزهات را جمع کن و تشریفت را ببر. تازه یه نگاه که به بیرون کافه بیاندازید میبینید کلی آدم آنجا منتظرند تا بیایند داخل و کلی پول بدهند و بعد بروند به دوستانشان پز بدهند و افتخار کنند که ما دیشب فلان جا بودیم و فلانی و فلانی را دیدیم. توهم بحث و اینجور چیزها هم برتان ندارد چون آن روشنفکران وطنی، خودشان هم همدیگر را آدم حساب نمیکنند چه برسد به شما، که بخواهند با شما در مورد کارها و آثارشان بحث کنند.
دوستی میگفت که فکر میکنم یکی از دلایل عدم رشد فرهنگی جامعهی ما نبود رابطه میان روشنفکران دسته اول با دانشجویان و مردم و در نتیجه عدم انتقال این مفاهیم به سطح جامعه است. در جواب به او گفتم راستش من فکر میکنم که ما اصلن چیزی به نام روشنفکر نداریم که بخواهد رابطهای بهوجود آمده باشد یا نه. یکی از مشخصههای روشنفکری تولید اندیشه است، که متاسفانه کاریکاتورهای وطنی ما نه دانشش را دارند و نه زمانش را، زیرا که بیشتر وقت خود را یا در برج عاجشان به انتقاد از دیگران میگذرانند و یا در مهمانیها و کافهها به فخرفروشی به مردم.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»