اردوان روزبه / رادیو کوچه
مهرماه هشتادوهفت شمسی، تهران میدان ونک. شاید اگر «سعید ملکپور» میدانست به زودی باید در شرایطی که به قول همسرش شدیدترین فشارهای جسمی و روانی بر او بوده است، اقرار به بسیاری از اتهامها کند هیچگاه پا به ایران نمیگذاشت. درست در همان روزها بود که گروهی موسوم به «ارتش سایبری» که بسیاری آن را وابسته به سپاه قدس یعنی بخش برون مرزی سپاه پاسداران میدانند خبر از هم پاشیدن گروههایی که اقدام به راهاندازی سایتهای مستهجن کرده بودند دادند. اگر چه در آن زمان این حرکت انعکاس گستردهای در سایتهای دولتی و سایت «گرداب» ارگان رسمی این گروه داشت اما در ادامه فقط به معرفی افرادی بسنده شد که تاکنون هیچگاه خبری رسمی از تشکیل دادگاه آنها و یا اتهامات وارد بر آنان و رسیدگی به پرونده شنیده نشده است.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
تحلیلگران منتقد اشاره میکنند این حرکت با برداشتی سیاسی و با هدف ایجاد جریان انحرافی صورت گرفته است و برخی دیگر نیز این حرکت را ناشی از ایجاد رعب و وحشت در فضای سایبری توسط این گروه وابسته به سپاه قدس میدانند. اما به هر روی از سرنوشت متهمان این پرونده که مشهور به «مضلین» است، خبری در دست نیست.
سعید ملکپور یکی از دستگیر شدهگان این پرونده است. او که در سایت گرداب به عنوان گرداننده چند سایت مستهجن معرف شده است به گفته همسرش حتا فرصت دفاع در این خصوص را نیافته است که ثابت کند فقط یک برنامه نویس صفحههای وب است و بس.
گرداب که از سعید ملکپور به نام مستعار «سیاوش حسینخانی» یاد میکند اشاره دارد که وی «مدیر شبکه بزرگترین سایتهای مستهجن، ضد دین و ضد امینت فارسی زبان بوده است. نکته قابل اهمیت در اینجا است که برخی از سایتهای خبری و شبه خبری نیز از وی به عنوان زندانی سیاسی یاد کردهاند که این خود روند نگاه جامعه را با رویکردی غلط، منفی کرده است. درست حرکتی که همین گروه گرداب به دنبالش بوده است.
سعید ملکپور نه فعال سیاسی بوده و نه گرداننده سیستماتیک سایتهای پورنو گرافی، بلکه او دانشآموخته رشته متالورژی صنعتی شریف بوده است که در حین ادامه تحصیل، پکیجهای مدیریت وب را طراحی میکرده که این پکیجها در هر جایی قابل بهرهبرداری بوده است. چه در یک سایت پاسخ به سوالات مذهبی و یا یک سایت پورنوگرافی میتوانسته به کار گرفته شود.
اما ملکپور چرا چنین دچار فشارهای امنیتی میشود؟ همسر او معتقد است، او قربانی یک جریان سازی است. ملکپور خود در نامهای که از زندان به وسیله یک رابط خارج میشود به فشارهای سنگین جسمی و روحی که برای اقرار به او وارد شده است اشاره میکند. مجموعهای از اظهارات این سایت بنابر گفته همسر وی بر مبنای اعترافاتی است که به زور از وی گرفته شده و مستندات دیگری نیز بر آن مهر تایید نمیزند.
گفته میشود، مشابه این برخورد در اواخر سال ۸۸ با بازداشت گسترده فعالان حقوق بشر در سراسر ایران تکرار شده. «نبرد سایبری سپاه پاسداران با گروههای فعال در پروژه بیثباتسازی» و بازداشت اعضای «شبکه جنگ سایبری آمریکا» که در رسانههای دولتی نیز منتشر شده است.
به هر روی بعد از گذشت ماهها هنوز وضعیت پرونده این متهم روشن نیست. وکیلش جز برای گرفتن امضای وکالت تاکنون نتوانسته است تماسی با وی داشته باشد. از سویی به دلیل ایجاد جو اجتماعی با برچسبی مانند مستهجن بودن و یا پورنوگرافی شرایطی فراهم شده است که این متهم در آستانه سومین سال دستگیری از وضعیت روشنی برخوردار نباشد. به هر روی اگر اتهامات وارد بر این فرد صحت نیز داشته باشد باز هم بر اساس حقوق قضایی او حق دارد در یک دادگاه صالحه پروندهاش مورد بررسی و مورد کیفر قرار گیرد، نه آن که حتا از حق داشتن وکیل و دفاع از خود محروم شود.
«فاطمه افتخاری» همسر سعید ملکپور نیز با اظهار این که از سرنوشت شوهرش بیاطلاع است در گفتوگویی با اردوان روزبه به آخرین وضعیت این متهم بلاتکلیف پرونده موسوم به «مضلین دو» میپردازد.
نامه سعید ملکپور
اینجانب سعید ملکپور در تاریخ ۸۷/۷/۱۳ توسط مامورین لباس شخصی سپاه، بدون حکم بازداشت و یا نشان دادن کارت شناسایی در اطراف میدان ونک دستگیر شدم. دستگیری به صورت آدمربایی بدون نشان دادن حکم بازداشت و کارت شناسایی صورت گرفت.
پس از آن توسط چند مامور لباس شخصی در یک خودروی سواری بدون آرم، با چشم بند و دستبند، در قسمت عقب (صندلی عقب) قرار گرفتم. یک مامور با جثه بسیار بزرگ با آرنج وزن خود را روی گردن من انداخت و به زور سر مرا پایین نگه داشته بود و مرا به نقطه نامعلومی که به آن دفتر فنی میگفتند، منتقل کردند.
در آنجا چندین مامور در حالی که چشمبند و دستبند داشتم مرا مورد ضرب و شتم و فحاشی شدید قرار دادند و به زور مجبورم کردند یک برگه قرار بازداشت و چند برگه که روی آن را پوشانیده بودند را امضا نمایم. با توجه به نحوه انتقال من به دفتر فنی و ضرب و شتم وارده، گردن من تا چندین روز درد میکرد و در اثر ضربات مشت و لگد و سیلی، تمام صورتم ورم کرده بود. پس از آن همان شب به بازداشتگاه دو – الف اوین منتقل شدم و در یک سلول انفرادی به ابعاد ۱.۷ در ۲ متری قرار گرفتم. خروج از سلول تنها به قصد ۲ بار هواخوری و چند بار در زمانهای مشخص شده، آن هم با چشمبند امکانپذیر بود و تنها در سلول اجازه داشتم چشمبند از چشم بردارم.
به مدت ۳۲۰ روز تا تاریخ ۸۸/۵/۲۸ در سلول انفرادی بدون دسترسی به کتاب و روزنامه و هرگونه ارتباط با خارج از سلول به سر بردم. در سلول تنها یک مهر و یک جلد قرآن، یک بطری آب و ۳ عدد پتو به من داده شد. پس از آن به مدت ۱۲۴ روز تا تاریخ ۸۸/۹/۳۰ در بند عمومی دو – الف زندان اوین به سر بردم. در دوران انفرادی و عمومی هیچگاه ملاقات هفتگی نداشتم و در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف در تمامی ملاقاتهایی که حداکثر به اندازه انگشتهای یک دست بود، صحبتها توسط یک مامور سپاه شنود میشد و ملاقاتها با حضور مامور همراه بود.
تلفن هفتگی نیز در دوران انفرادی به من داده نشد و تمامی تلفنها توسط کارکنان یا بازجوها شنود مستقیم میشد و هر گاه راجع به مسایل پرونده با خانوادهام صحبتی میکردم تلفن را قطع میکردند. در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف بنا به دلایلی که ذیل عنوان میکنم هیچگاه امنیت جانی نداشتم و دایمن احساس خطر جانی کرده و مورد تهدید بودم.
در تاریخ ۸۸/۹/۳۰ بار دیگر به سلول انفرادی این بار به بازداشتگاه ۲۴۰ اوین منتقل شدم و تا تاریخ ۸۸/۱۱/۱۹ یعنی ۴۸ روز دیگر در انفرادی بدون حق تماس و به تنهایی به سر بردم. از آن تاریخ تا کنون در بند عمومی زندان اوین، ابتدا در بند قرنطینه اندرزگاه ۷ و سپس در اندرزگاه ۳۵۰ به سر بردهام. تا کنون بیش از ۱۲ماه از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت من در سلولهای انفرادی سپری شده و تا کنون هیچگاه اجازه ملاقات با وکیل به من داده نشده است.
در طول بازداشت موقت، مخصوصن ماههای ابتدایی توسط گروه پدافند سایبری سپاه تحت انواع شکنجههای روحی روانی و جسمی قرار گرفتهام که برخی از این شکنجهها در حضور بازپرس پرونده، آقای موسوی صورت گرفته است. بخش زیادی از اقاریر من، در اثر فشار، شکنجه روحی، روانی و جسمی، تهدید خود و خانوادهام و وعده آزادی سریع در صورت اقرار به مطالب خلاف واقع، مطابق خواسته و دیکته بازجوها انجام گرفته است.
توضیح این که اقرارها در حضور بازپرس نیز با حضور بازجوها و تهدید به وخیمتر شدن شدت شکنجهها، جهت جلوگیری از اعلام اقرار تحت فشار به بازپرس صورت میگرفت. گاهی هم تهدید میکردند که همسرم را دستگیر میکنند و در حضور من شکنجه میکنند. در چند ماه اول دستگیری بارها در ساعات مختلف شب و روز تحت بازجویی قرار میگرفتم که غالبن با کتک و ضرب و شتم شدید همراه میشد. شکنجهها گاهی در دفتر فنی که خارج از زندان است و گاهی در اتاق بازجویی بازداشتگاه دو – الف انجام میشد.
اکثر اوقات شکنجهها بهصورت گروهی انجام میگرفت و در حالی که چشمبند و دستبند داشتم چند نفر با کابل، چماق، مشت و لگد و گاهی شلاق ضرباتی به سر و گردن و سایر اعضای بدنم میزدند. این کارها به منظور وادار ساختن من به نوشتن آنچه توسط بازجویان دیکته میشد و اجبار به بازی کردن نقش در مقابل دوربین طبق سناریو دلخواه و نوشته شده توسط آنان میبود. گاهی شکنجهها توام با شوک الکتریکی بود که بسیار دردناک بوده و تا چند لحظه پس از آن امکان حرکت نداشتم. یکبار در اواخر مهرماه ۱۳۸۷ هم مرا در حالی که چشمبند به چشم داشتم برهنه کرده و تهدید به استعمال بطری آب کردند.
در همان روزها و در یکی از بازجوییها شدت ضربات مشت و لگد و کابل که به سر و صورتم زده میشد به قدری زیاد بود که تمامی صورتم ورم کرده و چندین بار زیر کتک بیهوش شدم که هر بار با پاشیدن آب به صورتم مرا به هوش میآوردند.
آن شب مرا به سلولم برگرداندند. اواخر شب در زمان خاموشی احساس کردم که گوش من دچار خونریزی شده است. در سلول را کوبیدم کسی به سراغم نیامد. فردای آن روز مرا در حالیکه نیمه چپ بدنم بیحس بود و قادر به حرکت نبودم به درمانگاه اوین منتقل کردند. در درمانگاه اوین، دکتر پس از دیدن وضعیت من بر ضرورت انتقال من به بیمارستان تاکید کرد ولی مرا به سلولم برگرداندند و تا ساعت ۹ شب به حال خود رها شدم. ساعت ۹ شب به همراه ۳ نگهبان با دستبند و چشمبند به بیمارستان بقیهاله انتقال یافتم.
در راه آن ۳ نفر به من گفتند که حق ندارم در بیمارستان نام خود را به زبان بیاورم و دستور دادند که خود را محمد سعیدی معرفی کنم و تهدید کردند در صورت سرپیچی از دستور به بازداشتگاه برگردانده شده و شکنجه سختی انتظارم را میکشد.
یکی از نگهبانان قبل از من به دیدن پزشک کشیک بخش اورژانس رفت و با او صحبت کرد و پس از چند دقیقه به دنبال او به اتاق پزشک وارد شدم. پزشک کشیک بدون هیچگونه معاینه، آزمایش و عکس رادیوگرافی تنها عنوان کرد که ناراحتی من، ناراحتی اعصاب است و این را در برگه گزارش پزشکی وارد کرد و چند قرص اعصاب تجویز کرد.
حتا وقتی من خواهش کردم حداقل گوشم را شست وشو کند دکتر گفت لازم نیست و من با همان حال و گوشی که لخته خون در آن خشک شده بود به بازداشتگاه برگردانده شدم.
به مدت ۲۰ روز نیمه چپ بدنم بیحس بود و کنترل کمی روی ماهیچههای دست و پای چپم داشتم. بنابراین به سختی راه میرفتم. علاوه بر این شکنجهها یک بار هم در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۸۷ در دفتر فنی پس از ضرب و شتم جدید یکی از بازجوها با انبردست تهدید به کشیدن دندانم کرد که منجر به شکستن یکی از دندانهایم و در رفتن فکم در اثر لگد به صورتم شد. البته شکنجههای جسمی و بدنی، در مقابل شکنجههای روحی و روانی ناچیز بود.
زندانهای طویل المدت انفرادی (بیش از یک سال) بدون حق تماس تلفنی و امکان ملاقات عزیزانم، تهدیدات مکرر به دستگیری و شکنجه همسر و خانوادهام در صورت عدم همکاری، تهدید به قتل و دادن اخبار دروغ از جمله دستگیر کردن همسرم و این قبیل تهدیدها باعث آشفتگی روحی و بحرانی شدن سلامت روان من شده بود. در انفرادی به هیچ کتاب یا رسانهای دسترسی نداشتم و برای روزها با هیچ کس هم صحبت نبودم.
سختگیریها و فشارهای روحی و روانی به من و خانوادهام تا حدی پیش رفت که پس از رحلت پدرم در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ و با وجود مطلع شدن مسوولین بازداشتگاه و دادسرای جرایم رایانهای از فوت ایشان، مرا که هیچ تماس تلفنی با خانوادهام نداشتم، از این واقعه بیخبر نگه داشتند تا این که تقریبن ۴۰ روز پس از فوت پدرم، وقتی پس از چند ماه اجازه یک تماس ۵ دقیقهای تلفنی با حضور و شنود مستقیم بازجوها به من داده شد، از فوت پدرم مطلع شدم.
وقتی یکی از بازجوها به نام مسعود گریه و زاری مرا شاهد شد وقیحانه قهقهه سر داده و شروع به تمسخر من کرد و با وجود خواهش فراوان من اجازه شرکت در مراسم چهلم پدرم نیز به من داده نشد. علاوه بر شکنجههای روحی و روانی، گروه بازجویی اطلاعات سپاه به طور غیرقانونی و غیرشرعی مبلغی از حساب کارت اعتباری من خرج کرده است که ادله قابل ارایه است.
آنچه در پی میآید گفتوگوی اردوان روزبه با خانم افتخاری همسر آقای ملکپور است:
خانم افتخاری شما همسر آقای «سعید ملکپور» هستید. آقای سعید ملکپور، مدت بسیار زیادی است که در زندان بهسر میبرد و در حال حاضر هم در سایهی حکم بسیار سنگینی منتظر است. من میخواهم خواهش کنم توضیح بدهید که آقای ملکپور، دقیقن به چه نحوی دستگیر شدند، چون بسیاری معتقد هستند که ایشان با ترفندی به ایران کشیده شدند و بسیاری هم معتقدند که ایشان بهطور رسمی وارد ایران شده است بدون اینکه جرمی داشته باشد. خواهش میکنم دقیقتر برای ما توضیح بدهید که وضعیت همسرتان، در حین دستگیری به چه نحوی بوده است؟
مسئلهی بیرون رفتن سعید بهخاطر قضیهی پدرشان بود چرا که چند سالی از بیماری تومور مغزی رنج میبردند و به همین دلیل اصلی میخواستند به ایران بروند و پدرشان را ببینند. و اینکه به عنوان فرزند گمنام و یا هر عنوانی که اینها دارند، عملیاتی انجام دادند که سعید را به ایران بکشانند، بهطور کامل دروغ است و اصلن اینطوری نبوده است. من اینجا دانشجو بودم و بهخاطر نوع پروژهام، در واقع من بودم که برنامهی سفر را تعیین کردم، اینکه به چه نحوی و در چه تاریخی برویم. چون عروسی برادر من در راه بود، برنامهریزی داشتیم و اصلن سعید فکر نمیکرد که کاری انجام داده باشه که در نظر قوانین ایران جرمی محسوب بشود. حتا اگر کوچکترین شکی بود که ایشان کاری کرده باشد، هرگز هرگز به ایران برنمیگشت. برگشت ایشان به ایران یک تصمیم کاملن خانوادگی بود. سه روز بعد از رسیدن که ایشان را دستگیر کردند، حتا همان اول هم به ما نگفتند که به چه جرمی و یا حتا چه سازمانی ایشان را دستگیر کرده است. ما مدتهای زیادی فکر میکردیم که ایشان دزدیده شده است، مثل اتفاقاتی که میافتد. مثل یکی از صفحات حوادث روزنامه. اما بعد متوجه شدیم که سپاه یا اطلاعات سپاه ایشان را دستگیر کردهاند و تا مدتهای زیادی ما نمیدانستیم که از کجا باید پیگیر کار قضایی سعید باشیم.
سعید بارها و بارها به من گفته است که به من فقط دو ساعت وقت بدهند که به اینترنت دسترسی داشته باشم، ثابت میکنم که بیگناهم
آقای ملکپور با اتهامات خیلی سنگینی روبهرو بوده است. ایشان متهم به مسئلهی مدیریت چند سایت پورنوگرافی هستند و یا حداقل بودهاند. در پروندهشان همچنین متهم به ارتباط با خارج از کشور و حتا تامین منابع مالی برای این کار است. بهطور دقیق توضیح بدهید که شغل آقای ملکپور چه بود؟
سعید اینجا بهعنوان برنامهساز آزاد ( (freelancer programmer فعالیت میکرد. برای یکسری اشخاص، یا یکسری شرکتها، وبسایت طراحی میکرد. یک شرکت آژانس مسافرتی بود که او کل وبسایت را برای آن طراحی کرد. همچنین سعید سایت داروخانهای را طراحی کرد و گاهیاوقات هم قسمتی از پروژهی ساخت یک وبسایت را برعهده داشت. به عنوان برنامهساز آزاد پروژه قبول میکرد. پروژه را تحویل میداد اگر مورد قبول دریافتکننده بود، هزینه را پرداخت میکردند. سعید به هیچ عنوان با گردانندههای این سایت هیچگونه رابطهای ندارد و متاسفانه اتهامی که چسباندهاند آنقدر بزرگ و خلاف واقع است که فقط لازم است قوهی قضاییه اجازه بدهد یک کارشناس مورد اعتماد جمهوری اسلامی، پروندهی سعید را مورد بررسی قرار بدهد.
سعید بارها و بارها به من گفته است که به من فقط دو ساعت وقت بدهند که به اینترنت دسترسی داشته باشم، ثابت میکنم که بیگناهم. ولی متاسفانه دو سال است که گوشهی زندان، حتا نمیداند در کیس (مورد) قضاییاش چه چیزی نوشته شده است و از او انتظار دارند که فیالبداهه در دادگاه از خودش دفاع کند. پروندهی همسر من ملغمهای از اتهامات است. هر دفعه با یک نوعی. یکدفعه، رابطه با منافقین و یکدفعه رابطه با مدیریت سایت پورنوگرافی. ما واقعن نمیدانیم باید با چه عنوانی از همسرم دفاع کنیم.
این مشکل بزرگ ما است و خوب حجم فایل هم بزرگ است. ولی ما قوین این اتهامات را رد میکنیم. هم من، هم همسرم، هم همهی دوستانی که سعید را در این چند ساله شناختهاند، چه از دوران دانشگاه شریف، چه در زمانی که در کانادا بودیم. این اتهامات به ما نمیچسبد. فقط به ما اجازه بدهند که ما در یک دادگاه عادلانه دفاع درستی از خودمان کنیم.
آیا همسر شما تا بهحال توانسته است وکیل بگیرد؟ و آیا وکیلش توانسته است با او ملاقاتی داشته باشد؟
تنها باری که وکیل توانسته است همسر من را ببیند، برای امضای وکالتنامه بوده است. وگرنه اینکه با وکیل بهصورت مستمر بنشینند در مورد پرونده صحبت کنند، دفاعیه حاضر کنند، متاسفانه نه. و این یکی از اعتراضات بزرگ ما است. گویا این روند پروندههای امنیتی و قوهی قضاییهی ایران است. و تا موقعی که برچسب امنیتی بر پرونده میزنند، گویا دیگر تمام قوانینی که در قانون آیین دادرسی کیفری برای متهم یا زندانی در نظر گرفته شده است، تمام از بین میرود و هر کاری که نیروهای امنیتی یا حفاظت اطلاعات میخواهد، انجام میدهند و دستشان باز است.
از جمله پخش اعترافات قبل از دادگاه. دو سال از پخش اعترافات سعید از تلویزیون جمهوری اسلامی گذشته است و همچنان دادگاه حکمی صادر نکرده است و نمیتوانم کلمهای پیدا کنم تا کاری که اینها با ما کردند و ضربهی بزرگی که به ما و خانوادههایمان وارد آوردند را توصیف کند
در مدتی که همسر شما دستگیر شد، آیا شما توانستید با ایشان در تماس باشید و با ایشان صحبت کردهاید؟
بعد از تقریبن نهماه اجازه دادند که سعید با من تماس بگیرد. چون آخرینباری که من سعید را در آن شرایط وحشتناک، در اوین دیدم، اصلن ایشان را نشناختم. تنها چیزی که به من میگفتند، التماس میکردند که از ایران بیرون بروم و به کانادا برگردم، که بتوانند از خودشان دفاع کنند. من وقتی به اینجا آمدم، میدانستم که تا مدتهای زیادی از سعید چیزی نخواهم شنید و تقریبن مردادماه پارسال بود که اولینبار به من زنگ زدند و خوشبختانه هفتهای یکبار و بعد از آن هر روز بهطور مداوم با سعید تماس داشتم. اما از وقتی که تلفنهای بند سیصد و پنجاه برای تمامی زندانیها قطع شده است، همسر من هم مثل بقیهی زندانیها نمیتواند با من تماس بگیرد.
خانم افتخاری آیا تاکنون حکمی برای آقای سعید ملکپور صادر شده است؟
نه نه. هیچ حکمی برای ایشان صادر نشده است. چون ایشان الان، اصلن مجرم نیستند و دادگاه هم هنوز ایشان را مجرم نشناخته است. همچنان هر جلسه دادگاه میگذارند. دادگاه بعدی چهارم آبان است که هنوز هیچ حکم قطعی در مورد ایشان صادر نشده است.
اسم آقای ملکپور در پروژهای موسوم به «مضلین دو» برای اولین دفعه توسط سایت «گرداب» مطرح شده است. برداشتتان خود شما چیست و فکر میکنید چرا آقای سعید ملکپور در این پروژه به این ترتیب اسمشان مطرح میشود؟
چند وقت پیش مقالهای در روزنامهی «کیهان» و مصاحبهای که با مدیر مجموعهی گرداب کرده بودند، منتشر شد. و خوب تمام آن صحبتهایی مطرح است که در طی سیسال سعی دارند قضیهی دشمن و اینکه جهان غرب در مبارزه با انقلابمان چه اهدافی دارد و بحث تهاجم فرهنگی را بگویند. من فکر میکنم عاملی که باعث شد سعید را قربانی این سناریو بکنند، بهخاطر این بود که ما از یک کشور غربی، از کشور کانادا که پنج، ششسال آنجا زندگی کرده بودیم، میآمدیم و این سوژهی خوبی بود برای اینکه بتوانند آن سناریویی را که از قبل برای قضیهی فیلترینگ داشتند، را پیاده کنند. من واقعن نمیدانم پشت پرده چه میگذرد.
اما میدانم حداقل برای گرفتن بودجه پروژهشان، توجیح قانونی میخواستند. اینها حدسیات من است. ولی بهنظر من چونکه سعید ساکن یک کشور غربی بوده، باعث شد که ایشان را هدف اصلی حملاتشان قرار بدهند. چهبسا در مقالهای که در روزنامهی کیهان نوشته شده بود، خودشان به این قضیه اشاره کردند و بهطور مثال گفته بودند که: «سعید با نیروی نظامی کانادا روی پروژهای کار میکردند» که این اصلن غیرقابل باور است. چون حتمن اینجا باید شهروند باشی و کسانی این را میدانند که در خارج از کشور زندگی کرده باشند. اصلن وارد سیستم نظامی یک کشور دیگری شدن، برای ما ایرانیها غیرقابل دسترسی است. متاسفانه بهخاطر این که ما در یک کشور، بهغیر از کشور ایران زندگی میکردیم، از این اتهامات به سعید زدند. آنهم بهخاطر شرایطی بود که برای کار تحقیقات در داخل ایران بهوجود آورده بودند.
آقای ملکپور نامهای را از زندان نوشتهاند که شرح فشارهای جسمی و روحی که بر ایشان رفته بود را ذکر کردهاند. اول به ما بگویید که این نامه چهطور از زندان خارج شده است، چون این یک سوال است و نکتهی دوم اینکه، آیا در ارتباط با اعمال فشارهایی که به ایشان وارد شده، از نظر جسمی و روحی، تاکنون اقدامی برای طرح شکایت یا مواردی از این قبیل کردهاید یا خیر؟
نحوهی خارجشدن نامه از زندان، بهتر است باز نشود. چون احتمالن عزیزان دیگری هستند که بخواهند از همین طریق نامه یا بیانیهای به بیرون از زندان بدهند و فاششدن آن، اصولن راه آنها را سختتر میکند. ولی از طریقی، سعید توانست این نامه را به دست ما برساند. متاسفانه یکی از مشکلاتی که ما دوباره با قاضی این پرونده داریم همین است، که چرا سعید را برای تست شکنجههایی که انجام شده، به پزشکی قانونی نمیفرستند. سعید ادعا میکند که شکنجههایی انجام شده و من خودم، در وضعیتی که همسرم را در آذرماه آن سال دیدم، متوجه شدم که شکنجهها انکارناپذیر است.
میگویند در صورتی دادگاه غیرعلنی است که خلاف عرف عمومی جامعه باشد
من دهسال با همسرم زندگی کرده بودم و وقتیکه اولینبار در زندان دیدم، ایشان را نشناختم. آنقدر که شکنجههای روحی و جسمی روی ایشان تاثیر گذاشته بود. ولی متاسفانه قاضی پرونده موافقت نمیکند و ما نمیدانیم ترس ایشان برای چیست و برای چه مخالف هستند که سعید را به پزشکی قانونی بفرستند. بهعنوان مثال وقتی سعید صحبت میکند، فکش صدا میدهد و این بهخاطر تمام آن کتکهایی بود که برای گرفتن اعتراف به او زدند و هنوز بعد از دو سال این نشانه همچنان روی جسمشان هست.
خانم افتخاری فکر میکنید تاکنون سازمانهایی که در جمهوری اسلامی در این برنامه و در قالب پروژهی «مضلین دو» و یا اعترافاتی که از آقای سعید ملکپور گرفته شده است و درگیر شدهاند، اینها کافی نبوده است و آیا فکر میکنید به درازا کشیدن پرونده، هدف خاصی را دنبال میکند؟
نمیدانم چهقدر، اتفاقاتی که بعد از انتخابات افتاد، در روند کند کردن پروندهی همسر من تاثیر داشته است. عدم مدیریت کافی در ایران برای همه امری شناخته شده است و بارها از پروژهی همسر من بهعنوان پروژهی سوخته یاد کردهاند. نمیدانم واقعن تمام اینها چه تاثیری دارد. نمیتوانم نظر قطعی بدهم اما هرچه هست، دوسال آنهم بهعنوان بازداشت موقت واقعن مسخره است. یعنی دوسال خودش میتواند برای یک متهم، حکم دادگاه باشد و نمیدانم اینها چه اهدافی را پیگیری میکنند. متاسفانه خبردار شدم که هفتهی پیش اعترافات همسر من را از تلویزیون پخش کردهاند و باعث نگرانی ما شد. چون نمیدانیم که اینها چه برنامهای در سرشان دارند و چه هدفی را دنبال میکنند.
اجازه بدهید سوال آخرم را هم از شما بپرسم. بعضی موارد است که در جامعهی ایران حساسیتهای خاص خودش را دارد. بهطور مثال وقتی امروز بحث سیاسی بودن یک موضوع مطرح میشود، خیلی از مردم در جامعه استقبال میکنند و بهدنبالش میگردند. ولی بعضی از برچسبهایی بر روی پروندهها یا افراد زده میشود، که معمولن جامعه هم نسبت به این قضیه برآیند خوبی ندارد. میخواهم خواهش کنم نوع نگرش جامعه و عموم کسانی که شما با ایشان سر و کار داشتید، بهغیر از دستگاههای امنیتی و دولت را، راجع به این پرونده، به ما بگویید. آنها چه نگاهی نسبت به این موضوع داشتند ؟
متاسفانه مردم ما حساسیت زیادی نسبت به انحرافات اخلاقی، یا مسایل جنسی دارند که از این موضوع، توسط نیروهای امنیتی سواستفاده شده است. تا عملیات خودشان را بزرگتر از آنچه که هست نشان بدهند. این برای ما خیلی سخت بود که هم حمایت مردم و هم حمایت یکسری از ارگانها را باید جلب میکردیم. اتهامی زده شده است و دو سال است که اعترافات از تلویزیون پخش شده است. تنها چیزی که ما میخواهیم این است که یک دادگاه عادلانه برگزار شود که متهم اجازه داشته باشد از خودش دفاع کند. سوال من این است که اگر واقعن همسر من مجرم است و شما اعترافات را از تلویزیون پخش کردید، چرا دادگاه غیرعلنی برگزار میشود.
میگویند در صورتی دادگاه غیرعلنی است که خلاف عرف عمومی جامعه باشد. در صورتی که شما اعترافات به آن نحو را از تلویزیون پخش کردید. اینها همه جای سوال دارد و من تنها میخواهم اذهان عمومی این سوالها را از خودشان بپرسند. ما هم چیز زیادی نمیخواهیم، ما فقط یک دادگاه عادلانه میخواهیم. یک دادگاهی که متهم بتواند از خودش دفاع کند، نمایندهای هم از طرف مردم آنجا باشد و دو طرف داستان شنیده بشود. نه فقط صدای نیروهای امنیتی. متاسفانه در این سیستم قاضی هم اختیاری از خودش ندارد. استناداتی که اینها عمدتن به آن ارجاع میکنند، اعترافات سعید و اعترافاتی است که تحت شکنجه و تهدید خودش، خانواده، فشارهای روحی و جسمی گرفته شده و خوب اینکه مستند نمیشود. تنها استناداتی که اینها دارند اعترافات همسر من است و بر اساس آن میخواهند حکم صادر کنند.
بیشتر بخوانید:
«برای شوهرم حکم اعدام در نظر گرفته شده است»
مقالهای درباره سعید ملکپور در روزنامه ایتالیایی«altrenotizie»
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
۱ Comment