اکبر ترشیزاد / رادیو کوچه
اگر تاکنون به شهر مشهد سفر کرده باشید، شاید با من موافق باشید که پس از نام «علیبنموساالرضا» یکی از نامهایی که فراوان به گوشتان میخورد، نام «حسینملک» و یا آنطور که مشهدیها با احترام میگویند، «حاجحسینآقایملک» باشد. کسی که مشهدی نبود اما آوازهاش در این شهر بیش از هر جای دیگری در ایران است.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
نام ملک در تهران و مشهد با موضوعی به نام وقف گره خورده است، مقولهای که برای ما ایرانیان چیز تازهای نیست و بخشی است از فرهنگ و سنت دیرینهی ما. اما چیزی که حسینملک را از دیگران متمایز میکند و نام او را پرآوازه میسازد، نوع نگاه متفاوت او به این موضوع است. در روزگاری که همیشه بخش عمدهای از درآمد وقفیات، شامل دادن نذری ماه محرم، ساخت مساجد و حسینیهها و حداکثر بنای مدرسه یا بیمارستانی میشده است، خرید و جمعآوری نسخ کتابهای خطی و چاپ سنگی نایاب و آثار نقاشان مشهور اروپایی و وصیت برای هزینه کردن میلیونها تومان درآمد اموال وقف شده در راه نگهداری و تکمیل کتابخانهای که از این کتب گرد آمده است، نشان از ژرفای فرهنگ و دانش در وجود انسانی داشت که دلباختهی علم و هنر و فلسفه بود. ملک به تقوا و ایمان شهره است، اما شاید خیلیها ندانند که خانهاش در سعدآباد تهران که به اسم «قصرملک» شناخته میشد، روزگاری محل رفتوآمد هنرمندان بزرگی بود از «عبدالهدوامی» و «ملوکضرابی» گرفته تا «مرضیه» و «گوگوش.»
حسینملک، تبریزیالاصل و از خاندانی بود که از راه تجارت صاحب ثروت و مکنت شده بودند، جدش «حاجمهدی تاجرتبریزی» از رفقای «میرزاتقیخان امیرکبیر» بود و به سبب پرداخت هزینهی سفر «محمدشاهقاجار» به تهران جهت نشستن بر تختسلطنت لقب «ملکالتجار ممالکمحروسه» را از شاه دریافت کرده بود. پسرش «حاجکاظم» که در تهران ساکن شده بود، این لقب را نیز همچون ثروت هنگفتش از پدر به ارث برد. او مردی زیرک، فاضل، ادیب و آزاده بود. او ثروت موروثی را به خرید ملک در خراسان گماشت و در ضمن از تجارت نیز غافل نبود. ملکالتجار میان مردم کوچه و بازار از شهرت و خوشنامی فراوانی برخوردار بود.
شاید بزرگترین خدمت حاجکاظمملک به تاریخ سیاسی ایران، نقش او در واقعهی «تحریمتنباکو» است، که چون ظاهرن قرار است که تمام افتخارات تاریخ معاصر ما به نام روحانیون ثبت شود، متاسفانه نقش او را در این ماجرا به عمد نادیده گرفتهاند. در سال 1309 هجری قمری هنگامی که «ناصرالدینشاه» امتیاز تنباکو را به انگلیسیها واگذار میکند، ملکالتجار به جهت لغو انحصار «رژی» کسبهی بازار را بر علیه او میشوراند و چون مرجعی حاضر به تحریم صریح تنباکو نمیشود، خود از جانب «میرزایشیرازی» که در آن زمان مقیم «سامره» در عراق بود و مرجع تقلید تمام شیعیان جهان، فتوایی دروغین تهیه و تلگراف میکند و به توسط «حاجمیرزاحسن آشتیانی» همهجا پخش میکند. چون دولت از میرزایشیرازی جویای صحت تلگراف میشود او نه آن را رد و نه تایید میکند. او چون استقبال مردم را دیده بود، سکوت میکند و به سبب خوش نامشدنش، به نوعی بر آن صحه میگذارد. ملکالتجار را به جرم تحریک و دعوت به آشوب دستگیر و به قزوین میفرستند، اما پس از بالا گرفتن قایله شاه او را آزاد میکند و با دادن خلعت از او دلجویی میکند.
حاجکاظمملک قدرتبدنی بالایی داشت که آنرا مدیون ورزش زورخانه بود. دو میل شخصیاش از او به یادگار در موزهی ملک موجود است. این مرد همه فنحریف در امر ساختمان سلیقهای بینظیر داشت. در تهران و در بازار «بینالحرمین» میانهی «مسجدشاه» و «مسجدجمعه» خانهای ساخت که بعدها توسط حاجحسینملک تبدیل به کتابخانه و موزهی ملک شد، که در شمار بناهای تاریخی تهران است. دو نمونهی دیگر دو بنای ییلاقی هستند که یکی در باغات شاهعبدالعظیم و دیگری نزدیک دربند در سعدآباد که بعدها محل سکونت پسرش شد.
حسین ملک متولد 1250 هجریشمسی فرزند ارشد ملکالتجار بود. او به سبب تعلقات مذهبی پدر به مدارس قدیمهیعلمی فرستاده و نزد بزرگترین استادان این علوم، فقه، عربی، کلام و اصول میآموزد. تبحر او در این علوم به حدی بود که بعدها هرگاه آخوندی در برابرش هوس و جرات اظهار فضل میکرد، چنان حریف را از میدان به در میکرد که تا سالها از یادش نرود. با وجود این تعلیمات ذهن باز و روشنفکریاش سبب شد که خود فرانسه و انگلیسی بیاموزد و حتا دست به ترجمههایی بزند که نمونههایش در موزهیملک موجود است. او از خرافات مذهبی به شدت متنفر بود و به همین جهت بر خلاف رسم معمول خانوادههای مذهبی دخترانش را بدون حجاب به مدرسهی آمریکاییها در تهران فرستاد تا از آنها علم و دانش بیاموزند. اسامی دو تن از دخترانش، «رزت» و «فلورت»، خود گواهی بر این مدعا است.
حاجحسین ملک خود کارشناسی زبده در شناخت آثار، اشیا و به خصوص کتب خطی و تاریخی بود و به راحتی میتوانست سره را از ناسره تمیز دهد. سفرهدار بود و در خانهاش به روی همه باز. از هنرمند و ادیب و دانشمند گرفته تا مذهبی و غیرمذهبی و ایرانی و خارجی به خانهاش رفتوآمد داشتند. برای هر کس حکایتی داشت و شعری، اما مشهور است که اگر طرف متکبر بود و بادی به غبغب میانداخت، با شوخی و طنز بادش را میخواباند. او به سبب علاقه به امور عامالمنفعه و خدمت به خلق شروع به وقف اموالش میکند و از ساخت بیمارستانی در «چناران» آغاز و تا وقف زمینهایی برای ساخت مسکن برای کارمندان کمدرآمد ادامه میدهد. در سال 1316 هجریشمسی خانهی پدری خود در بازاربینالحرمین تهران را با تمام وسایل و کتابهایش وقف آستانقدس کرد تا در آن برای هر ایرانی و خارجی برای مطالعه و تحقیق باز باشد، سپس در سالهای بعد مقدار زیادی املاک و مستغلات فراوانی را به وقفیات خود اضافه کرد تا درآمد آنها برای گسترش کتابخانه هزینه شود. جالب است که در متن وقفنامهی شمارهی 1330 که در موزهیملک موجود است، قرار بوده که 5 درصد از درآمد موقوفاتی که به آستانقدسرضوی وقف شده، برای خرید کتاب منظور شود، ولی پس از 30 سال حتا یک نسخه نیز به این گنجینه اضافه نشده است.
حاجحسینآقای ملک در سال 1351 هجریشمسی، پس از یکصد سال زیستن با آبرو زندگی را وداع گفت. پیکر او را در حرم امامرضا و در کنار مدفن پدرش به خاک سپردند.
منابع:
مهدیبامداد، تاریخرجالایران، تهران 1347
دانشنامهی ایرانیکا، جلدسوم
مقالهی عبدالمجید مجیدفیاض در مجله اینترنتی رهآورد
گفتوگوی محمدرضالطفی با عبدالهدوامی پنجشنبه 13 دسامبر 2007
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»