مجید زهری در وبسایت خود مینویسد: «تازهترین مستند مایکل مور -کاپیتالیسم: یک داستان عاشقانه (Capitalism: A Love Story)- در راستا و ادامهی همان حرفهایی است که فیلمساز اولترا چپی آمریکایی در همهی این سالها مرتب تکرار کرده است. فیلم با آوردن تکههایی دستچین از واقعیتهای کاملن نخنما و بدیهی برای همهکس -در تصور خودش-، خشونت و آز سیستم کاپیتالیستی را محاکمه و اضمحلال آنرا پیشبینی میکند. روش مایکل مور نیز مانند باقی چپیهای ایدیولوِژیک، دار-دارکردن بخش کوچکی از واقعیتها برای پوشاندن بخش عمدهتر است.
فیلمساز با بهانهقراردادن رکود اقتصادی در جهان فعلی -که از لحاظ چپیها، همهاش زیر سر آمریکای جهانخوار است و بقیهی قدرتهای اقتصادی در آن کمترین نقشی ندارند[!]- بالای سر نعش مهد کاپیتالیسم فاتحهای غرا میخواند. او اما توجه نمیکند که همین مدنیت فرآوردهی سرمایهداری است که به آدمی مثل او آزادی میدهد هر چه دل تنگاش میخواهد بگوید!
بحث این نیست که سیستم کاپیتالیستی در نفس خود خشن است؛ باید اما پرسید کدام سیستم نیست؟ کدام نمونهی تاریخی بهتر از کاپیتالیسم موجود است؟ لااقل میشود گفت با سابقهی «درخشان»ی که سیستمهای سوسیالیستی از خود بهجا گذاشتهاند، گمان نمیکنم کسی که از شعوری در حد حتا خیلی معمولی بهره برده باشد، زندگی در قمری سوسیالیستی را به جهان باز کاپیتالیستی ترجیح بدهد، همانطور که خود چپیها و کمونیستها -جمیعاً- پناهجویان همین جهان استکباری هستند.»
«محتوای این مطلب به الزام نظر رادیو کوچه نیست»
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»