رضا افتخاری / رادیو کوچه
«شیوهی نوین در تحقیق ادبی»، مقالهای است که در نقد تصحیح «وحید دستگردی» از «خمسه»ی «نظامی گنجوی» نوشته شده و در فراهم کردن آن هدایت از یادداشتهای دوست سخنشناسش «پرویز ناتل خانلری» بهره برده، اما آن مقاله را به نام دوست مترجمش «علیاصغر سروش» به چاپ رسانده است.
در این مقاله از توجیهات وحید دستگردی، مصحح خمسهی نظامی، در علت پرهیز از روش علمی انتقادی اروپایی در تصحیح، به طنز چنین یاد شده است :
چنان که محقق و مدقق فرمودهاند شیوهایی که تاکنون در تصحیح دیوانها و کتب قدیم متداول بوده طریقهی ناپسندیدهای است، زیرا هم کاری دشوار و مستلزم صرف وقت بسیار است و هم بر کمال فضل مصحح دلالت میکند. اما هر محقق فاضلی طبعن کتاب یکی از بزرگان را برای تحقیقات عمیق خود انتخاب میکند .
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
پس آسانترین و درستترین روش تحقیق آن است که اشعار و عبارات را با ذوق سلیم خود که بدان نیز ایمان دارد بسنجد و هر شعر یا عبارتی که نپسندد یقین کند که از آن مولف یا شاعر نیست. دانشمند محترم نیز همین روش را ابتکار کرده و به کار بردهاند.
داستان ناز، هر چند که هدایت باید در نقد طنزآمیز داستان ناز نیز، مانند مقالهی «شیوهی نوین در تحقیق ادبی» از یادداشتهای دوست سخنشناس خود پرویز خانلری بهره گرفته باشد، اما به هر حال از آنجایی که انتقاد ادبی به صورتی آنچنان آمیخته با طنز و تمسخر ابتکار هدایت است، هرچند که بر اساس یادداشتهای دیگری نوشته شده باشد، ما از این نوشته نیز در مقولهی آثار انتقاد ادبی صادق هدایت یاد کنیم.
داستان «ناز» نمونهای از پاورقیهای عامهپسند عشقی و احساساتی است که در مجلههای آن روزگار خوانندگان بسیار داشت، در حالی که داستانهای هنرمندانهی هدایت توانسته بود تنها گروهی محدودی خواستار و خواننده بیابد.
خشم و نفرت هدایت موجب شده بود که پیش از این در «قضیهی عشق پاک» اینگونه آثار را دست بیاندازد. اما گویا این بار خانلری داستان ناز را میخواند و او را برمیانگیزد که دربارهی نکتههای برگرفتهی او مقالهای بنویسد. این نکتهها به مایه و مضمون غیرواقعی و ابلهانهی داستان و ساخت و پرداخت سست و بیبنیاد آن اشاره دارد.
خلاصهی داستان ناز این است: در سرزمینی که مکان و زمان آن معلوم نیست، شش دختر زیبای نازنین به باغی وارد میشوند و در پی آنها سه پسر زردنبوی تریاکی نیز به همان باغ میآیند. یکی از این جوانان تریاکی «پاکزاد» نام دارد که بر اثر معاشرت با جوانی دیو سیرت به نام «خوشدل»، که قصد رابطه با خواهر پاکزاد را دارد، با عرق و تریاک آشنا میشود. اما بعد در اثر نصایح پدر، فرزند منحرف به راه راست هدایت میشود و تریاک را ترک میکند .
پدر نیز دختر یکی از دوستانش را نامزد پسرش میکند و سرمایهی کار و تجارت در اختیار وی میگذارد. و به عروسی دختر خود با خوشدل نیز رضایت میدهد.
این جوان عاقبتبخیر میشود. اما پاکزاد به زودی توبه میشکند و دوباره به صورت جانوری ناپاک در میآید و مادرش را کتک میزند. مادر هم اول از غصه دیوانه میشود و بعد میمیرد.
پاکزاد هم دوباره پی کشیدن تریاک میرود اما او و دو دوست تریاکیش در زندگی به بنبست میرسند و قرار میگذارند خودکوشی کنند و به این قصد به همان باغ معروف برمیگردند. اما میبینند که در آنجا شش دختر نازنین نیمهعریان میرقصند و میخندند و این شعرهای لطیف و بامزه را میخوانند :
زیر درخت یاسمن
میگفت دلدارم به من
لبهای تو شربت دارد
زندگی با تو لذت دارد
نویسندهی محترم فراموش کردهاند که لوستر، احمقتر، پرروتر و یخچالتر و ساختگیتر را اضافه بفرمایند
ناگهان سه تن از آن دختران نازنین عاشق سه جوان لاغر سیاه تریاکی میشوند و کمر همت به تصفیهی اخلاق ایشان میبندند. دختری که نصیب پاکزاد شده «ناز» نام دارد. ناز همهی عادات «موحش» را از سر پاکزاد میاندازد، اما موفق نمیشود او را به ترک تریک وادارد. برای این کار او را به افجه میبرد و در آنجا پس از تدارک منقل و وافور ناز به پاکزاد تکلیف میکند که از لبهای شیرین او و یا تریاک تلخ یکی را انتخاب کند .
پاکزاد پس از مدتی تردید بالاخره لبهای شیرین را انتخاب میکند و منقل و وافور را از پنجره به میان حوض پرت میکند. سال بعد آن شش دختر جوان نازنین دوباره در همان باغ جمع میشوند. ناز گزارش اقدامات خود در تصفیهی اخلاق پاکزاد بیان میکند و میگوید: «امروز ما هر شش نفر مدعی هستیم که از ما خوشتر، شادمانتر، خندانتر و راضیتر از زندگی در همه عالم وجود ندارد.»
هدایت در حاشیهی این اوصاف احساسات خود را در حق نویسندهی داستان چنین بیان میکند :
«نویسندهی محترم فراموش کردهاند که لوستر، احمقتر، پرروتر و یخچالتر و ساختگیتر را اضافه بفرمایند.»
«حسینقلی مستعان»، که خود را نویسندهای چون «ویکتور هوگو» میدانست، شش سال بعد از مرگ هدایت جوابی در نقد طنزآمیز هدایت میدهد. «حسن قائمیان»، از دوستان هدایت در جواب مستعان مقالهی مبسوطی مینویسد و آن را بهصورت جزوهای منتشر میکند و در این مقاله قائمیان به ادعاهای ویکتور هوگوی وطنی رسیدگی میکند.
نقد هدایت بر داستان ناز، همچون «قضیهی عشق پاک» از شیرینترین آثار انتقادی او است.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»