آذین ر./ واحد ترجمه/ رادیو کوچه
1-C)
1. خلاصه :مخالفان راه سبز ایران (GPO) بهعنوان نتیجهای از انتخابات ریاست جمهوری 12 ژوئن بهوجود آمدند. آنچه که ابتدا بهعنوان یک جنبش برای ابطال انتخابات آغاز شد، هماکنون هر دو گروه متشکل از آنها که بهدنبال تضمین حقوق خود در پرتوی قانون اساسی هستند و هم آن که بهدنبال نظامی جدید هستند، را پوشش میدهد. اگر چه تعداد تظاهرکنندگان خیابانی تحت نشان آن جنبش در مواجهه با خشونت رژیم کاسته شده است، در گروه هسته جاری آن که اغلب جوانان دانشگاهی هستند، هیچ نشانی از تسلیم شدن در این نبرد دیده نمیشود. اما همچنان که رژیم بهدنبال شکستدادن آنهاست، گروه مخالفان راه سبز ایران یکپارچه نیست و فاصلهای شفاف بین رهبری نخبه معترضان و جنبش اعتراضی مردمی در خیابانها وجود دارد.
خارج از چتر مخالفان راه سبز ایران، صفی است از گروههای ناراضی که اشتیاقشان برای پیوستن به این گروه شفاف نیست. این گروهها و اضحا مخالف رییس جمهوری احمدینژاد هستند. ولی تاکنون آنطور که بسیاری از عناصر مخالفان راه سبز ایران عمل کردهاند، برای سرنگونی کل نظام دست به کاری نزدهاند.
2. توجه: این اولین سری از خبرهای تحلیلی معترضان ایرانی از زمان 12 ژوئن انتخابات ریاست جمهوری است. ولی آنچه که ممکن است در کوتاه مدت رخ دهد و تاثیرگذارترین بخش آن یعنی سیاست اتخاذ شدهی آمریکا و ترکیبی از این دو، طی ماههای آینده، بیشترین اثر را برآن خواهد گذاشت .
تولد مخالفان راه سبز ایران
3. ساختار انتخابات و منشا جنبش سبز
ناآرامیهای کنونی ایران در ژوئن 2009 آغاز شد. زمانی که تنور کمپین انتخاباتی بیرونق با اولین سری مناظرات تلویزیونی بین چهار نامزد، گرم شد. نخستوزیر سابق «میرحسین موسوی» (اصلاح طلب)، رییس سابق مجلس، «مهدی کروبی» (اصلاح طلب)، دبیرشورای تشخیص مصلحت و «محسن رضایی» (محافظهکار میانهرو) و رییس جمهوری «احمدینژاد»(محافظهکار افراطی). اتهامات رییس جمهوری احمدینژاد مبنی بر اینکه رییس جمهوریهای پیشین، «خاتمی» و «رفسنجانی» علیه دولت وی توطئه کردهاند و موسوی و دیگر اصلاحطلبان میخواهند انقلاب را به زیر بکشند و خود را ثروتمند سازند، ایرانیان عامه را برانگیخت. خشونت و اتهامات عجیب که خلاف ادب و متانت پارسی بود، در بسیاری از ناظران تاثیر گذاشت( برخی از آنها را به تکاپو انداخت و باعث شد برخی دیگر انرژی بگیرند) که ممکن است این انتخابات، برخلاف انتخابات قبلی، رقابتی جدی و واقعی باشد و اینکه ممکن است احمدینژاد در شکستی غیرمنتظره آسیبپذیر باشد.
4. این بحثهای انتخاباتی تنور شوق و شور عمومی را در انتخابات برافروخت و در هفته آخر یا قبل از 12 ژوئن، نامزد ریاست جمهوری، موسوی، با حمایت فعال و پشتصحنه خاتمی و رفسنجانی، و همراه طرفداران خود وزن فزایندهای یافت و برای اولینبار در عموم از جنبش سبز صحبت کرد. بخشی از حامیان وی، جوانان بودند، رای اولیها، بخشی که برمسنترهای اصلاحطلب دوم خردادی تاثیرگذار بودند، اصلاحطلبانی که در حمایت از خاتمی در سال 1997 و 2001 به رکورد جدیدی دست یافتند ولی به دلیل ناتوانی خاتمی برای ایجاد تغییر، دلسرد شده بودند. گروه زیاد دیگری از رای اولیها از گروه جمعیت خاموش بودند، یعنی ایرانیانی که هرگز رای نداده بودند ولی تحت تاثیر تغییر مثبتی که ممکن بود رخ بدهد و امید به اینکه این انتخابات واقعی خواهد بود، قرار گرفتند.
این امکان وجود داشت که موسوی حمایتهایی نیز از سوی مسنترها و رای دهندگان محافظهکار نیز کسب کند. آنها که ثبات اقتصادی دوران وی را در دهه 1980و همزمان با جنگ ایران و عراق بهخاطر میآوردند.
5. روز انتخابات: انتخابات دولت جمهوری اسلامی ایران، هرگز آزاد و عادلانه نبوده است. ولی تا ژوئن2009 تمامی نامزدهای انتخاباتی در ابتدا توسط شورای نگهبان محافظهکار از لحاظ ایدئولوژیک تایید صلاحیت میشدند، بهعلاوه رایهای ریخته شده در سطوح نسبتن پایین، که شامل استفاده از بسیج برای رای آوردن نیز میشد. خرد مرسوم در 12 ژوئن به نتیجه مطلوبی رسید و حضور خوبی داشت چراکه جوانان پرانرژی و رایدهندگان شهری را نمایندگی میکرد که به نفع موسوی بود که احتیاطن چند میلیونی رای لازم داشت که یا مستقیم بهعنوان رییس جمهوری انتخاب شود یا با احمدینژاد به دور بعدی برود. در حالیکه ما تعداد واقعی رایهای شمارشی 12 ژوئن را نمیدانیم و ممکن است هرگز ندانیم، ولی نکته واضح این است که حضور در سطح بالایی بوده و این که تقلب سیستماتیک در شمارش آرا وجود داشته است. (اگر که رایها واقعن شمارش شده باشد) که احمدینژاد را برنده بزرگ دور اول معرفی کنند.
6. چرا دستکاری؟ با نگاهی به گذشته، بسیاری از دلایل، به نظر شفاف میرسند. بخشی از پاسخها ممکن است به میل رهبر انقلاب، خامنهای برگردد که میخواهد کنترل همهجانبه هر سه شاخه دولت را در دست گیرد تا هم ایران، و هم خود را بهشخصه در مذاکرات پیش رو با غرب و آمریکا در مسئله هستهای قدرتمند سازد، احتمالن، بخشی از پاسخ این است که پس از ریاست جمهوری خاتمی در 2005-1997، رهبر انقلاب خامنهای تصمیم گرفت از وجود هرگونه اصلاحطلبی در ریاست واحدهای اجرایی جلوگیری کند، بهخصوص موسوی که مخالف سیاسی وی در گذشته بوده است.
رهبر ایران، رفسنجانی را به عنوان جدیترین رقیب خود در نظر دارد و مرعوب محبوبیت خاتمی است، بنابراین هر دو شخص رفسنجانی و خاتمی که از موسوی حمایت کردند، میتوانست رهبر را به این نتیجه رساند که پیروزی موسوی میتواند قدرت را در دستهای این رقیبان جدی وی، محکم کند و باعث شود او بهطور غیرقابل قبولی آسیبپذیر شده و به حاشیه رانده شود. بخشی از پاسخ مربوط به قدرتمندی روزافزون احزاب تندرو است که احمدینژاد را درسال 2005 حمایت کردند، و حمایت آنها از احمدینژاد با استفاده از ثروت و حمایت دولتی باعث افزایش قدرت و ثروت حزب وی شد. بدینگونه این تندرویان با حمایت دولت جمهوری اسلامی ایران که اغلب از مقامات درجه بالا با پیشینه امنیتی ـ اطلاعاتی تشکیل شدهاند، علیرغم حمایت درهم از احمدینژاد در صفوف دولت جمهوری اسلامی ایران، آنها به 4 سال دیگر برای ادامه برنامههای خود نیاز داشتند.
اطلاعات رسیده نشان میدهد که این گروه تندرو رهبری را متقاعد کردهاند با کوچکترین و کمترین عکسالعمل سیاسی میتوان این انتخابات را دستکاری کرد.
7. آنها جوان بودند، میلیونها ایرانی به خیابانها ریخته و فریاد میزدند، «رای من کو؟»
در 19 ژوئن، رهبر انقلاب خامنهای، ظاهر محافظهکار خود را کنار گذاشت و اولین گامها را برای سرکوب پس از انتخابات برداشت و انتخابات 12 ژوئن را «حماسه» خواند و از همه معترضان خواست به زورآزمایی خیابانی پایان دهند و یا تبعات آن را بپذیرند. در پاسخ، آنچه که قبل از انتخابات بهعنوان جنبش سبز آغاز شده بود، به آرامی به «راه سبز امید» تغییر یافت که رهبران اصلاحطلب آن موسوی، کروبی و خاتمی ندا دادند که کوتاه نخواهند آمد.
8. عکسالعمل رژیم: واکنش رژیم به فعالیت مخالفان راه سبز ایران پس از انتخابات بسیار سریع بود که هر دو قشر عام و نخبه را در بر میگرفت. در سطح نخبگان رژیم به ارعاب گسترده از طریق برپایی محاکمات نمایشی به سبک استالینشروع کرد، که نهتنها شامل تمامی افراد مشکوک میشد (مثل اصلاحطلبان ردیف اول، کسانی که از اول با جنبش دوم خرداد خاتمی در ارتباط بودند)، بلکه اعضای خانواده آنها، بهعلاوه اصلاحطلبان ردیف دوم، فعالان سیاسی و حقوق بشر و گزارشگران را نیز در بر میگرفت. اگر نگوییم اغلب آنها، اما بیشتر این بازداشتشدگان و آن دسته از دستگیر شدگانی که بیشترین تبلیغات را برای غرب به ارمغان آوردند، هیچ نقش مهمی را نه در پیشبرد کاندیداتوری موسوی و نه در ایجاد اعتراضات پس از انتخابات داشتند. اگرچه شواهد نشان میدهد که طیف وسیعی از دستگیری جوانان، از میان فعالان کمتر شناخته شده بود که در گروه مخالفان راه سبز ایران بیشتر فعالیت داشتند. در خود رژیم رهبر انقلاب، آقای خامنهای بهسرعت تعداد زیادی از قدرتشکنان کلیدی و افرادی مثل محافظهکاران سنتی همچون رییس مجلس «لاریجانی»، «محسن رضایی» (فرمانده سابق دولت جمهوری اسلامی ایران و کاندیدای بازنده ریاست جمهوری) و شهردار تهران «قالیباف» را به صف خود در آورد. تمامی اینها که مخالف احمدینژاد بودند و از رفتن وی خوشحال میشدند، ولی وفاداریشان به نظام و به رهبر، نگرانیهایی را که ممکن بود درباره وسعت تقلب در انتخابات داشته باشند را مغلوب خود ساخت.
درسطح عام، رژیم بهطور فزایندهای برای رویارویی با حامیان دولت جمهوری اسلامی ایران در روزهای تعطیل عمومی که به خیابانها میآمدند، متوسل به زور شد. موارد زیر تاریخهایی اصلی است که مخالفان راه سبز ایران تظاهرات را به سطح خیابانها کشیدند:
20 ژوئن 2009: روز پس از سخنان رهبری در نماز جمعه که صدها هزار ایرانی در تهران برای راهپیمایی دیده شدند که اولین استفاده مهم رژیم از زوررا مقابل تظاهرکنندگان را شاهد بودیم. کشتن یک تظاهرکننده جوان «ندا آقا سلطانی» که بهطور همزمان فیلمبرداری شد، توجه جهانی را به اعتراضات جلب کرد و جنبهای تراژیک به مخالفان راه سبز ایران داد و باعث شد تصویری تحسینآمیز از شهادت علیه رژیم بهکار گرفته شود.
28 ژوئن 2009 (هفتم تیر): اولین باری که مخالفان راه سبز ایران از پوشش مراسم رسمی برای راهپیمایی علیه دولت استفاده کرد. حامیان گروه راه سبز ایران، که با کمک کلیدی موسوی رهبری میشدند، گارد امنیتی را برای بهدست گرفتن مراسم سالانه در یاد بود بمبگذاری سال 1981 که برخی از رهبران انقلاب طی آن کشته شدند را دور زدند.
17 جولای 2009: اولین و تنها زمانی از تاریخ 12 ژوئن که به رییس جمهوری سابق رفسنجانی، که از بسیاری جهات هدف اصلی غرضورزی رژیم تندرویان به شمار میرفت، اجازه داده شد که نماز جمعه را برگزار کند. سخنرانی پیشبینی شده رفسنجانی که به نتایج رسمی انتخابات تن نداد، باعث شد به طرفداران مخالف انرژی دوباره ای بخشیده شود که به درگیریهای خیابانی انجامید .
18 سپتامبر2009 (روز قدس): واقعه هماهنگ دولتی برای نشان دادن همبستگی با فلسطینیها توسط صدها هزار تن از طرفداران سبز که شعارهای ضددولتی سر داده بودند مصادره شد. روز قدس نقطه اوج توانایی مخالفان راه سبز ایران درآوردن تعداد قابل توجهی به خیابانها بود و آخرین باری بود که نیروهای امنیتی از خشونت گسترده خودداری کردند.
4 نوامبر 2009 (سالروز اشغال سفارت آمریکا): مخالفان راه سبز ایران امیدوار بودند پس از بازگشایی دانشگاهها اولین تظاهرات در مقیاس بزرگ را عملی و روز قدس را تکرار کنند. اخطارهای بدیمن فزاینده از سوی نیروهای امنیتی و آشکار شدن تجاوز به زندانیان باعث شد شرکتکنندگان مخالفان راه سبز ایران کمتر شوند که همراه با درگیریهای خشونتآمیزتر از قبل بود.
27 دسامبر 2009: (عاشورا و هفتم آیتاله منتظری): عاشورا شاهد خشونتآمیزترین درگیریها از زمان 20 ژوئن بود، که حداقل 9 کشته به همراه داشت. درگیریهای خشن در بسیاری از شهرهای مهم به غیر از تهران نیز رخ داد.
جایی که هم اکنون هستیم
9. مخالفت چیست: تاحال مهمترین ابزار مخالفان راه سبز ایران در مقاومت، شرکت عموم به صورت راهپیمایی آرام و نافرمانی مدنی در آن تعطیلاتی است که رژیم نمیتواند از آمدن مردم به خیابانها جلوگیری کند. اگرچه، خشونت مداوم رژیم علیه معترضان شرکتکنندگان مخالفان راه سبز ایران را از میلیونها تن در 15 ژوئن به هستههای متعدد کوچکتر(حداقل) صدها هزار تن، کاهش داده است که اگر نه همه آنها بلکه بیشترشان جوانان و ایرانیان درسنین دانشگاهی هستند و قابل فهم است که اکثریت وسیعی از معترضان در تهران بودهاند، ولی بسیاری از مراکز شهری عمده نیز شاهد ناآرامیهای پراکندهای بودهاند. اگر چه تعدادی از مخالفان راه سبز ایران که مشتاق بازگشت به خیابانها باشند، از روزهای بلافاصله پس از انتخابات ژوئن کمتر شده است، آنها که درخیابان ماندهاند بهنظر میرسد از مخالفت با احمدینژاد به مخالفت با رهبر رسیدهاند و در این راستا رادیکالتر شدهاند :
دیگر سرود نمادین اولیه «رای من کجاست» در کار نیست بلکه «مرگ بر دیکتاتور» (یعنی رهبر) رایج است. در سطح نخبگان، نه تنها فشار رژیم تندرو بر موسوی، کروبی و خاتمی متمرکز شده است، بلکه رییس جمهوری پیشین رفسنجانی نیز تحت حملات مداوم از سوی این نیروها است.
10. مخالفان راه سبز ایران نمونه قدرتمندی از سبز، آزادی، علایم صلح و صلحطلبی، راهپیماییهای سکوت، انتخابات دزدیده شده و شهدایی مثل ندا آقا سلطانی دارد. ولی همچون خود رژیم که در پی شکست آن است، مخالفان راه سبز ایران نیز کاملن یکدست و یکپارچه نیست. برای توصیف هسته فعال مخالفان راه سبز ایران باید گفت که در درجه اول (و نه بهطور اخص) شامل دانشجویان دانشگاهها و جوانان در سنین دانشگاهی در کشوری که از لحاظ جمعیتی جوان است (برای مثال، تقریبن یک چهارم جمعیت در سنین دهه بیست هستند) و به همین دلایل است که نمیتوان پتانسیل آن را کوچک شمرد. خارج از گروه هسته فعال مخالفان راه سبز ایران گروه وسیعتر، وابستهتر و انفعالیتر وجود دارد که هماکنون حمایت خود را به شکل سردادن فریاد «اله اکبر» شبانه از پشت بامهای شمال تهران آشکار میکنند یا آنها که شعارهای ضد رژیم را بر اسکناسهای 10 هزار تومانی مینویسند. احتمالن بسیاری از آنها بهدلیل ترس از انتقام رژیم تغییرمنش دادهاند ولی ممکن است اگر چشمانداز پیروزی هرچند محدودی را در مخالفان راه سبز ایران ببینند به نزاع باز گردند، چرا که برای آنها واقعیتر از باتون بسیجیها خواهد بود.
11. دیگر مخالفان: به عقب بازگردیم، اشتباه است که تصور کنیم مخالفان راه سبز ایران همه مخالفان ایرانی را در بر میگیرد. در واقع دقیقتر است از طیفهای گوناگون بسیاری از ایرانیان مخالف سخن بگوییم، هریک با انتخابها و اهداف متفاوت. شامل موارد زیر:
– بوروکراسی: احمدینژاد باعث تغییرات وسیع بروکراتیک در شاخه اجرایی بالا ـ پایین شده است، نادیده گرفتن کادر تکنوکرات که در دوران ریاست جمهوریهای رفسنجانی و خاتمی در استخدام آنها بودند. ارجحیت دادن ایدئولوژی بر تخصص (متحد مقابل متخصص) که باعث شده دولت وی پر شود از مقامات کنونی و سابق دولت جمهوری اسلامی ایران . بسیاری از این وزرای پیشین، معاونان وزیر، روسای اداری و دیگر بروکراتهای ارشد از سرنوشت حرفهای خود راضی نیستند. در سطوح پایینتر دولت، حتا اگر مخالف احمدینژاد نبوده باشند نیز شواهد حکایتی گستردهای از این نارضایتی دیده میشود.
– ارتش/اطلاعات: احمدینژاد و حامیان تندرویوی در دولت جمهوری اسلامی ایران، وزارت اطلاعات را از سربازان وفادار زدودند و کادری قابل توجه از مقامات بدخلق پیشین وزارت اطلاعات ایجاد کردند. مشابهن شواهدی موجود است که نشان از مخالفتهایی در دولت جمهوری اسلامی ایران دارد که این مخالفان هم از طیف درجهداران، کارمندان و هم درجهداران بالاتر هستند و دلیل مخالفتشان نیز این است که رهبر در انتخابات و حوادث پس از انتخابات دست داشته است.
صنعتگران: سو مدیریت اقتصادی گسترده احمدینژاد و تصرف قدرت اقتصادی همچنین متحدان وی در دولت جمهوری اسلامی ایران، حیات اقتصادی رهبران صنعتی را به خطر انداخته است.
رفسنجانی/ روحانی: قدرت نهادینه رفسنجانی ناچیز است، ولی بهعنوان بخشی از استراتژیاش، وی بهدنبال نگهداشتن و گسترش حمایت درمیان طبقه روحانی ایران است، اگر چه این طبقه به تنهایی بهطور فزایندهای به نفع دولت، ناتوان و وابسته میشوند. بهعنوان یکی از عناصر کوششهای این رژیم برای محدود کردن اثر حمایت روحانیون از مخالفان راه سبز ایران، قدمهایی در هفتههای اخیر برای به چالش کشیدن عناوین و اعتبارات حداقل یک روحانی اصلاحطلب بلندپایه (آیتاله العظمی) بوده است. این حرکت رژیم احتمالن به مذاق بسیاری از طلاب سنتی خوشایند نخواهد بود، آنها که موضوعات اعتبارنامه مذهبی، یادگیری و سلسله مراتب را بهطور جدی دنبال میکند، بهخصوص وقتی که به رهبر عنوان مذهبی بدون داشتن صلاحیت لازم اعطا شد.
اصولگرایان میانهرو: طی دوران حکومت اصولگرایان محافظهکار، شکافی قابل توجه علیه احمدینژاد بهوجود آمد، اگرچه آنها همچنان به رهبر و مفهوم «ولایت مطلقه فقیه» کاملن وفادار هستند. یکی از این رهبران، لاریجانی رییس مجلس است که با مجلس بهعنوان شاخه اجرایی کلی در جنگ مداوم با «امپراطوری» فزاینده احمدینژاد است. یکی دیگر از مخالفان اصولگرا شهردار تهران محمد قالیباف است و محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام .
رهبری مخالفان راه سبز ایران ـ خیابان
12. مخالفان راه سبز ایران ،شیوهای جدید از سازمان مخالفان برای ایران ترویج کرده است. شواهد حکایتی نشان میدهند که رهبران مخالفان راه سبز ایران، بهخصوص موسوی از یک ساختار مطلوب افقی، پراکنده غیرمتمرکز در مخالفت با نوع سلسله مراتبی استفاده میکنند. در واقع بخشی از ساقههای قابل ارتجاع مخالفان راه سبز ایران از این ماهیت خنثا و غیرمتمرکز، ناامید ساختن رژیمی است که میخواهد بر دو مرحله شناسایی و گردنزدن رهبری جنبش به عنوان ابزار اصلی برای خاموش کردن نفاق تکیهکند. در این ارتباط تکنولوژیهای ارتباطی «قدرت فزایده» قابل توجهی داشتهاند، فضای مجازی در بسیاری از جهات همان نقش «مراکز اطلاعتی» را بازی میکنند که شبکه مساجد در انقلاب سال 1979 بازی میکرد.
رهبران مخالفان راه سبز ایران کروبی، موسوی و خاتمی نقش دو گانه نمادین و عملیاتی را بازی میکنند، شواهد حاکی از آنند که آنها در هماهنگی با تودههای مخالفان راه سبز ایران نقشی محدود و نه نقش رهبریکننده را دارند. بهعلاوه برای اولینبار پس از انقلاب بهنظر میرسد از عناصر خارج از کشور ایران در وقایع مرتبط با کشور خود و در هماهنگی با عناصر رهبری مخالفان راه سبز ایران در داخل کشور به ایفای نقش میپردازند.
13. فاصله بین رهبر افتخاری مخالفان راه سبز ایران و خیابان ممکن است مزایای تاکتیکی در بر داشته باشد، اگرچه همچنان شکاف بین رهبری جنبش و مخالفت عمومی را باز تاب میدهد. موسوی، کروبی و خاتمی که برای مدت طولانی جز مهرههای ثابت جمهوری اسلامی ایران بوده اند، برای رهبری جنبشی رادیکال / افراطی که منجر به سرنگونی نظام شود، وصله ناجوری هستند. البته آنها حمایت گستردهی مخالفان را حفظ میکنند ، ولی بسیاری و به ویژه عناصر افراطی تر، به موسوی و دیگران به عنوان رهبر جنبش نمینگرند. به خصوص تماسهای حزب معترض ایران در دهه 20 و 30 از این مفهوم کاسته که هرکس که قبلن به نوعی در ارتباط با نظام(سیستم) بوده است، بتواند بهطور دقیق علایق و اشتیاق مردم را نمایندگی کند. هر چند رژیم بهطور ویژهای ثابت کرده که در خنثا کردن و به حاشیه راندن رهبران نسلهای پیش از انقلاب مؤثر بوده است.
14. در مخالفان راه سبز ایران هیچ اجماعی در اهداف وجود ندارد. و آنچه که به عنوان جنبشی تنها برای باطل کردن نتایج انتخابات بود حال گروه را در بر میگیرد،گروهی که بهدنبال تضمین حقوقشان در پناه قانون اساسی هستند و گروهی دیگر آنها که در جستوجوی نظام حکومتی تازهای هستند. همانند ابهام در رهبری (جنبش)، ماهیت نامشخص اهداف آن باعث میشود چتر گستردهتری داشته باشد. بیانیهی پنج مادهای اخیر موسوی که خواستار آزادی مطبوعات، قانون انتخابات عادلانه و شفاف و آزادی تمامی زندانیان سیاسی و به رسمیت شناختن حق مردم برای ایجاد احزاب و گروههای سیاسی است، همگی تلاشی بودند از سوی رهبری مخالفان راه سبز ایران برای آغاز تعیین حدود جاهطلبی آنها.
15. پیش از این مخالفان راه سبز ایران هیچگونه بیانیهی اقتصادی یا مجموعهای از نارضایتیها به عنوان بخشی از یک پیام اصلی مخالفان اتخاذ نکرده است. اطلاعات حاکی از این هستند که بیکاری و رشد فزاینده تورم (ناشی از تصمیم اخیر برای برداشتن یارانهها)بسیاری از ایرانیان را نگران کرده است. تماسهای حزب معترض ایران و مطبوعات ایران از ناآرامیهای کارگری به دلیل وضعیت خطرناک کارخانجات ایرانی و ناتوانیهای آنها برای پرداخت به موقع به کارگران را گزارش میدهد. این تفکر متبارد میشود که پیام تبدیل سرمایه در این نگرانی شگرف اقتصادی علیه رییس جمهوری احمدینژاد (و با گسترش انقلاب) سومدیریت اقتصادی احمدینژاد و فساد مداوم میتواند طیف وسیعی از گروههای اجتماعی-اقتصادی را جذب کرده و به فراگیر شدن مخالفان راه سبز ایران کمک کند. هر چند به هر دلیلی، در ایران معاصر بیشتر دلایل سیاسی بوده تا دلایل اقتصادی که در بسیج مردم موثر واقع شده است، نگرانیهای اقتصادی بهندرت سبب شده تظاهرات وسیعی در تاریخ 30 ساله پس از انقلاب بهوجود آید.
16. نظریه: انتخابات 12 ژوئن و اعتراضات/سختگیریهای پس از آن تغییری ساختاری در سیاست داخلی ایران بهوجود آورد. در سطح نخبگان ظاهر فرا جناحی خامنهای را از بین برد و او را در مرکز نزاع سیاسی قرار داد. باعث شد وی همچنین گروههای خودی و غیرخودی را تعریف کند، پس نه تنها اصلاحطلبان دوم خردادی در دایره غیرخودیها بودند، بلکه رییس جمهوری پیشین هاشمی رفسنجانی و متحدانش نیز در این دایره قرار میگیرند. در این ارتباط ،در سطح نخبگان وقتی مقام رهبری خامنهای، احمدینژاد و تندروهای اطلاعاتی-امنیتی دولت جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک جناح در یک طرف قرار گیرند پویایی منسجم در بسیاری از طرق دیده میشود همچنان که وقتی رییس جمهوری پیشین رفسنجانی با دیگر نخبگان سیاسی ایران در سویی دیگر به شدت تحت فشارند تا موضع بگیرند. (توجه: یک عنصر اقتصادی اساسی در این نیروی محرکه وجود دارد در بسیاری از زمینهها حرکت احمدینژاد به سوی قدرت همزمان با کوششهایی بهوسیله نخبگان طرفدار وی بود، که بهطور گستردهای شامل عناصر تندروهای اطلاعاتی-امنیتی دولت جمهوری اسلامی ایران است، تا موقعیت ثروت و نفوذی که قبلن توسط وفاداران رفسنجانی اشغال شده بود را حفظ کنند.) البته بسیاری از عناصر تندرو رژیم، رفسنجانی و پسر بزرگش «مهدی» را به عنوان سران مخالفان راه سبز ایران میبینند و تصور میکنند اگر رفسنجانی در موضع گیری خنثا میبود آنوقت مخالفان راه سبز ایران پتانسیل تهدیدی کمتری میداشت.
17. نظریه: بنا بر تماسهای حزب معترض ایران که به حلقه رفسنجانی نزدیکند، رفسنجانی همچنان بهطور ناموفق میکوشد رهبری را متقاعد سازد که احمدینژاد و اطرافیانش تهدید بزرگتری از هر تهدید دیگر که ممکن است خامنهای ازسوی رفسنجانی احساس کند، برای جمهوری اسلامی به شمار میروند و اینکه رهبر باید حمایت خود را از آنها قطع کند. به نوبهی خود، رژیم از طریق قوه قضاییه و دیگر فشارها بر خانواده وی به فشار علیه رفسنجانی ادامه میدهد. مثل زمانی که پسر بزرگ وی مهدی به خارج گریخت و نتوانست باز گردد. یک رفسنجانی تضعیف شده قدرت نهادینهی کمتری دارد و باعث میشود مجمع تشخیص مصلحت از خامنهای اطاعت کند و فقهای آنچنان بزدل باشند که نتوانند با دولت مخالفت کنند. اینچنین رفسنجانی وجهه عمومی ضعیفتری را حفظ میکند و در عین حال برای جلب حمایت نخبگان که شامل محافظهکاران میانهرو و فرماندهان بانفوذ دولت جمهوری اسلامی ایران است، تلاش میکند. بعید است رژیم بهطور مستقیمتر رفسنجانی را هدف بگیرد. مگر اینکه رفسنجانی شدیدتر دست به مقابله بزند.
18. نظریه: در سطح عام، 12 ژوئن یک جنبش اصلاحطلب مردمی را از جمعیت خاموش پس از دوران 8 ساله خاتمی زنده کرده است، در عین حال نیز بخشهای بزرگی از نسل جوان ایران را به نزاع فرا خواند. هر چند این مخالفان متحد نیستند. مخالفان راه سبز ایران هماکنون یک جنبش دو شاخه است، که تودههای زیادی را که از دانشجویان متاثرند را با رهبری نخبگان پیوند داده است و این دو بخش یک کل منسجم نیستند. این سازمان پراکنده ممکن است برای قدرت ماندگار آن کلیدی باشد و همزمان نیز میتواند مانعی برای ساختمان یک جنبش اعتراضی بهشمار برود که میتوانست دولت فعلی را به چالش بکشد. فراتر از مخالفان راه سبز ایران صف گروه نارضایانی است که اشتیاق آنها برای پیوستن به مخالفان راه سبز ایران واضح نیست. این گروهها به روشنی مخالف رییس جمهوری احمدینژاد هستند، ولی مثل بسیاری از عناصر مخالفان راه سبز ایران به دنبال سرنگونی کل نظام نیستند.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»