پویا / رادیو کوچه
برنامهی این هفته به بررسی فیلم «شبکه اجتماعی» ساختهی «دیوید فینچر» میپردازد. دیوید فینچر کارگردانی است که نیازی به معرفی ندارد، تنها حضور یکی از فیلمهایی مثل «هفت»، «بازی»، «ماجرای غریب بنجامین باتون»، «باشگاه نبرد» و «زودیاک» در کارنامهی هر کارگردانی کافی است تا او را بهعنوان کارگردانی بزرگ مطرح سازد. فیلم شبکهی اجتماعی با فیلمنامهای نوشتهی «آرون سورکین» (Aron Sorkin) بر اساس کتاب «میلیاردر تصادفی» به نمایش نحوهی پیدایش شبکهی اجتماعی فیسبوک و زندگی موسسان میپردازد.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
دلیل اینکه چرا باید در مورد موسس یک وبسایت اینترنتی فیلم ساخته شود چندان مشخص نیست، فیسبوک تاکنون بیش از آنچه که قابل پیشبینی بوده، موفق عمل کرده ولی آیا فیسبوک در طی سالهای آتی نیز همین جایگاه را حفظ خواهد کرد؟ سایتهای اینترنتی دیگری نیز وجود دارند که بهطور روزانه با آنها سرو کار داریم، ولی چرا در این میان فیسبوک برگزیده شده است؟ آیا کاری که مارک زوکربرگ انجام داده، قابل قیاس است با دانشمندان و یا مخترعهایی که اثر کشفشان در زندگی ما نقش مهمی را بازی کرده ولیکن هرگز اثری از آنها در فیلمی دیده نشدهاست؟ اینها سوالاتی هستند که در حال حاضر پاسخ آنها مشخص نیست و شاید هیچوقت نتوانیم دلیل انتخاب این موضوع را توسط دیوید فینچر و سورکین بیابیم. شاید محتملترین پاسخ این باشد که فیسبوک با بیش از 500 میلیون کاربر در حال حاضر بخشی از زندگی روزمرهی ماست و بهطور مستمر با مسایلی نظیر حریم خصوصی مرتبط است.
فیلم در یک بار آغاز میشود، جایی که مارک زوکربرگ با دوست دختر خود مشغول صحبت است، صحبتی که در انتهای آن دختر با کسالت بار خواندن مارک زوکربرگ، دوستی را پایان میدهد. مکالمه اگرچه در ظاهر خندهدار است، ولی در واقع نشاندهندهی ضعف شدید مارک در برقراری ارتباط با دیگران است. ضعفی که در ادامهی فیلم نیز بارها نمایان میشود. مارک سرخورده از این اتفاق به خوابگاه بر میگردد و برای مشغول کردن خود یادداشتی در وبلاگ خود راجع به دوست دختر پیشیناش مینویسد، نوشتهای ناخوشآیند که تا ذکر سایز سینهبند دختر پیش میرود. پس از آن ایدهای به ذهن مارک میآید که نه تنها برای انتقام گرفتن از دوست دخترش بلکه تمام دختران دانشگاه کافی است. او تصمیم میگیرد تا وبسایتی به راه اندازد که در آن کاربران بتوانند از بین دو گزینهی ارایه شده، دختر جذابتر را انتخاب کنند. ایده ساده است اما مارک به عکس دانشجویان دسترسی ندارد. او برای بهدست آوردن عکس دانشجویان دیتابیس دانشگاه را هک میکند. ایدهای که «Facemesh» نام گرفت، به همین سادگی یک شبه در خوابگاه دانشگاه هاروارد، توسط یک دانشجوی سال دومی پدید آمد. موفقیت facemesh آنقدر زیاد بود که یک شبه سرورهای دانشگاه را با مشکل روبهرو کرد.
پس از این اتفاق و شهرتی که مارک کسب کرده، او مورد توجه برادران «وینکلوس» (Winklevoss) قرار میگیرد و به او پیشنهاد همکاری برای راهاندازی شبکهای اجتماعی را میدهند، و تا آخر فیلم هم مشخص نیست آیا واقعن فیسبوک بر اساس ایدهای که مارک از این برادران دوقلو ربود، شکل گرفته یا خیر. مارک پس از صحبت اولیه با برادران دو قلو، به کمک دوست خود ادواردو کار برای راهاندازی فیسبوک را شروع میکند. سرمایهی اولیه را ادواردو فراهم میکند، ادواردو دوست و هماتاقی مارک است. مارک در زمانی که به دنبال جذب سرمایهی بیشتر برای فیسبوک است، با شاون موسس وب سایت «نپستر» (napster)آشنا میشود. شاون فردی است که ذهن مارک را تسخیر کرده و به او کمک میکند تا پروژهی بزرگ خود را آنطور که آرزو دارد اجرا کند. پس از این است که مارک درس را رها کرده و با توسعهی فیسبوک پلههای ترقی را در مینوردد تا به جوانترین میلیاردر جهان تبدیل شود.
مارک زوکربرگ در شبکهی اجتماعی فردی درونگرا است، از برقراری ارتباط با سایرین ناتوان است و همهی وقتش پشت کامپیوتر میگذرد، زمانی که دیگران در مهمانی هستند مارک را پشت کامپیوتر میبینیم. او به آنچه که در اطرافش روی میدهد توجهی ندارد و کدهایی که مینویسد همهی زندگیش هستند. حتا زمانی که ثروتمند شده است، نیز او همچنان پشت کامپیوترش است و با همکاراناش به میهمانیها نمیرود. نفرت او نیز از دخترها پایانی ندارد، زمانی که مدیرعامل فیسبوک میشود روی بیزنس کارت خود مینویسد (I am the CEO bitch) اگرچه این شخصیت مارک از زوکربرگ واقعی و پر انرژی که در ویدیوهای فیسبوک میبینیم بسیار متفاوت بهنظر میرسد، اما بازی «جسی آیزنبرگ» در ارایهی تصویر از نابغهای جوان و در عین حال افسرده، درخشان است.
ادورادو، دوست مارک که فیلمنامه بهطور غیرمستقیم از دیدگاه او روایت میشود انسان شریفی است. فیلمنامه برگرفته از کتابی است که داستان آن از دیدگاه ادواردو روایت میشود. او فردی است که در ابتدا دست همکاری مارک را فشرد و سرمایهی اولیه را در اختیار مارک قرار داد. حتی پس از این که مارک شاون را بهعنوان مدیر مالی جایگزین ادواردو کرد، در زمانی که دعوی حقوقی خود را مطرح کرده بود، باز سعی داشت حریم و جایگاه دوستی را نگه دارد. ادواردو بهخاطر اعتماد بیش از اندازه به مارک در جایگاهی قرار گرفت که تقریبن از فیسبوک دیگر سهمی نداشت.
شبکهی اجتماعی مملو از فلشبک است و گفتوگوهای سریع و فروان که بسیاری از اطلاعات در خلال همین گفتوگوها به بیننده منتقل میشود. فینچر با هنرمندی توانسته صحنههای جلسهی دعوی حقوقی برادران دوقلو را با جلسهی دعوی ادواردو بیآمیزد که در ابتدا تشخیص جدا بودن آنها ممکن نیست. در جلسهی اول ادواردو بهعنوان شاهد حاضر است و در جلسهی دوم بهعنوان شاکی. این تلفیق و فلاشبکها، روایت فیلم را جذابتر کرده است. در این فیلم کارگردان با مشکل لو رفتن پلات داستان روبهرو نیست، چرا که اغلب تماشاگران از قبل از پایان ماجرا با خبر هستند، از اینرو تکیه بر شخصیتپردازی صحیح و استفاده از روایت غیرخطی بر جذابیت فیلم افزوده است. شبکهی اجتماعی فیلمی مستند نیست، فیلمی است که با بهره گرفتن از تکنیکهای سینمایی، سعی دارد به واقعیت نیز وفادار بماند.
ساختن فیلم در مورد شبکهای که بیش از 500 میلیون کاربر دارد، معاملهای نیست که ریسک چندانی داشته باشد، و تا حد زیادی موفقیتشما از قبل تضمین شده است. با نگاهی به نتایج نظرسنجیها در تارنمای IMDB در مییابیم، که فینچر کاملن موفق بوده است. کسب امتیاز 8.3 از 10 گواه این مدعا است.
[youtube]http://www.youtube.com/watch?v=lB95KLmpLR4[/youtube]
منابع
http://www.imdb.com/title/tt1285016/
http://rogerebert.suntimes.com/
http://www.salon.com/
http://www.sfgate.com/
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»