اردوان روزبه/ رادیو کوچه
ویکی پدیا میگوید، «نیکآهنگ کوثر» (زادهٔ ۱۳۴۸ تهران)، کارتونیست، روزنامهنگار و وبلاگنویس ایرانی مقیم تورنتو در کشور کانادا است.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
این منبع اشاره دارد که نیکآهنگ کوثر دانش آموختهی زمینشناسی دانشگاه تهران، در سال ۱۳۷۰ وارد مطبوعات شد. با نشریات متعددی از جمله گلآقا، همشهری، کیهان کاریکاتور، روزنامه زن، آفتاب امروز، صبح امروز، بنیان، دوران امروز، حیات نو، مشارکت، نوروز وهمبستگی همکاری کرده و کلاسهای کاریکاتور خانهی کاریکاتور ایران را در سال ۱۳۷۵ راهاندازی کرد.
کوثر سه هفته پیش از انتخابات مجلس ششم، در بهمن ۱۳۷۸، به خاطر کاریکاتور موسوم به «استاد تمساح» که طرفداران آیتاله مصباح یزدی به خاطر شباهت کلمه «مصباح» با «تمساح»، آن را اهانت به او دانستند، طلاب و اساتید حوزه مرتبط با جناح راست، در قم و دیگر شهرهای مذهبی سه روز تجمع کردند که بعد از دستگیری کوثر، با پیام سید علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، این تجمع پایان یافت.
او ۶ روز بازداشت بود، ۶ سال بعد به طور غیابی محاکمه و به ۴ ماه زندان محکوم شد.
وی عضو سندیکای نیویورک تایمز بوده و کارهایش در نیویورک تایمز، واشنگتن پست، گاردین، گلوب اند میل کانادا، تورنتو استار و دیگر نشریات بینالمللی منتشر شده است.
اما کوثر پس از انتخابات در شانزده آذرماه سال هشتاد و شش سایتی به نام خودنویس را به راه انداخت. این سایت با توجه به رویکرد وی به جریانات پس از انتخابات روندی انتقادی نسبت به جریان موسوم به جنبش سبز داشته و دارد. نیک آهنگ در کاریکاتورهایش نیز چندان ابایی از ابراز انتقادش ندارد. این برخوردها باعث شده است که بحث و نظرهایی در این خصوص بین وی و طرفداران جنبش سبز درگیرد.
او معتقد است که جریان کاریزماتیک نمیتواند دموکراسی به همراه خود بیاورد و همچنین این کارتونیست معتقد است که اگر جنبشی نتواند با خود آزادی و دموکراسی به همراه بیاورد بیش از آن که جنبش باشد، فرقه است.
او با طرح موضوع «سبز الهی» برای اولین بار با صراحت نظرش را ابراز کرد. آن چه خواهید شنید و خواند گفت و گوی اردوان روزبه است در قالب برنامههای گفت و گوی زمان که پیشتر به چالشهای پیش روی مردم و جریانات بعد انتخابات با علی افشاری و محمد رضا مدحی پرداخته بود، که این بار با نیک آهنگ کوثر همراه است:
نیکآهنگ به نظر تو جریانهای رسانهای که بعد از درگیریها در داخل ایران کار خود را آغاز کرد، چقدر در فضای آزاد رسانهای داخل کشور تاثیر دارد؟ فراموش نکنیم که همه فیلتر و در محاق هستیم.
تاثیر نسبی است و نسبت آن هم به تعریفی بر میگردد که از آزادیبیان داریم. به قول «اکبر گنجی» اگر یک جریان فرقهای سبز میخواهد فضایی را باز کند که مخاطب بیشتری جلب کند و پیام آن به گروه بزرگتری برسد، میتوان بهطور نسبی گفت که موفق بوده است. اما هیچ ابزاری نداریم که میزان تاثیرگذاری آن را بسنجیم.
رسانههایی که مستقل و آزاد هستند که امکان مشارکت بیشتری به مخاطب میدهند، ابزار بهتری دارند تا ببینیند که چقدر تاثیرگذار بودهاند. یعنی بر اساس میزان مشارکت مخاطبین است که میتوانند به این نکته برسند که آیا درست رفتار کردند یا غلط و چه مسیری را میتوانند انتخاب کنند. من فکر نمیکنم که هنوز بتوانیم نتیجهگیری کاملی داشته باشیم. به این دلیل که فیلترینگ هست، انگیزهی خیلی از افراد در طول یک سال گذشته برای مشارکت اجتماعی کم شده و خیلی از اتفاقاتی که در داخل ایران میافتد چند ساعت طول میکشد که ما با آن آشنا شویم. چه ما که در خارج از کشور هستیم و چه رسانههای سبز خارج این مشکل را داریم. اگر بتوانیم اختلاف فاز را از بین ببریم راحتتر میتوانیم ارتباط برقرار کنیم و اگر نتوانیم، نه.
وقتی در مورد جریان باز رسانهای صحبت میکنیم به معنای واقعی چیزی است که در بستر دموکراسی باید حرکت کند و حداقل در ذهن ما باید نهادینه باشد.
دموکراسی کجا بوده که حرکت کند؟
در رسانههایی مثل خودنویس که تو با آنها در تماس هستی و یا حتا در کارتونهای تو تشویشی داشتی که با طنز، گوشه و کنایه عنوانهایی مثل «سبزالهی» را مطرح میکنی. آیا این نگرانی تو است؟
یکی از نگرانیهای من اشتباهی است که ممکن است جامعهی ما مرتکب شود. من اعتقاد دارم سال 57 بخش عمدهای از جامعهی ما تحتتاثیر یک فرآیند احساسی مرتکب اشتباه شد. اصحاب رسانه ابزاری بودند که آن اشتباه صورت بگیرد. یکی از خبرنگارهایی که در نوفلوشاتو حاضر بود برای من تعریف کرد که همهی حرفهای آقای خمینی را نمینوشتند و بخشهایی را مینوشتند که آقای «قطبزاده» و «بنیصدر» میگفتند بنویسید، در نتیجه چهرهای که ما از آقای خمینی داشتیم انسانی فرهیخته، دموکرات و آزادمنش بود. کسی که حرفهای او سانسور شده بود که ما چهرهی مثبتی را از او ببینیم. وجههی منفی او را ندیدیده بودیم و وقتی وارد ایران شد و به قدرت رسید میتوانستیم ببینیم مسوولیت روزنامهنگاران در سال 57 به چه ترتیب خود را نشان میدهد که آیتاله خمینی فرشته تبدیل به کسی میشود که در تابستان 67 دستور اعدام هزاران نفر را صادر میکند.
منظور تو این است که امکان دارد پتانسیل استبدادی در هر جریانی بهصورت نهادینه وجود داشته باشد؟
من معتقدم این استبداد ممکن است در وجود هر گروه سیاسی وجود داشته باشد. بهخصوص در بخشهایی که پیرو آیتاله خمنی هستند و بخشهایی که سعی میکنند کارهای او را پنهان کنند، آیتاله خمنی را به عنوان الگو قرار میدهند و در مورد دوران طلایی او صحبت میکنند. من نمیخواهم بگویم که خمینی خوب است یا بد است. من میگویم او را معرفی کنیم و مردم قضاوت کنند. این گروه که بر این اساس فعالیت میکند، اگر بخواهد مشروعیت خود را از آیتاله خمینی با آن سابقه بگیرد، طبیعتن سوالهای زیادی در رابطه با او وجود دارد.
یعنی چالش پیش روی تو مسئلهی نهادینه شدن استبداد در جریان فکری است و یا اتصال جریان فکری به چیزی مانند نحلههای فکری پیش از این اتفاقات مثل دوران آقای خمینی است؟
من بخشی از اینها را دغدغهای میدانم که ما هم داریم. وظیفهی من روزنامهنگار اطلاعرسانی، پیگیری نشان دادن مسایلی است که سعی میشود مطرح نشود. نباید در این قضیه منافع مالی داشته باشم. روزنامهنگار حق ندارد منافع حزبی و سیاسی داشته باشد. بعضی از همکاران ما که برای احزاب و گروهها کار میکنند عملن وارد فاز پروپاگاندا شدند و روزنامهنگار نیستند.
از همه بدتر این است که بعضی از ما کاری که انجام میدهیم اسپین داکترین است. یعنی چیزی را میپیچانیم در جهت اینکه مسایل بد گروه خودمان و آنچه میخواهیم تبلیغ کنیم را کماهمیت جلوه دهیم و نقاط مثبت را، ولو ضعیف، اما بزرگ کنیم. این به دور از واقعیت است.
[vimeo]http://www.vimeo.com/18512338[/vimeo]
من در رسانههای جنبش سبز این و ترس آنها را هم میبینم که وقتی از خانم رهنورد در مورد اعدامهای 67 میپرسم تعداد زیادی ایمیل و پیغام میگیرم که: «چرا شما چنین سوالی کردید و خانم رهنورد را در چنین موقعیتی قرار دادید؟» من میگویم چه اشکالی دارد؟ مگر خانم رهنورد اشتباهی کرده است؟ میگویند: «این باعث میشود بقیه هم زیر سوال روند.» چرا زیر سوال نروند؟ اگر کسی سکوت کرده باید پرسید چرا تا به حال سکوت کرده است؟ ما یک وظیفهی مهم داریم و آن هم نظارت است. این نظارت 32 سال انجام نشده است.
مشکل بزرگ ما این است که مخاطب از ما انتظار دارد جانبدار باشیم. وقتی روزنامه ورزشی به نفع پرسپولیس مینویسد، طرفداران این تیم روزنامه را میخرند. روزنامه آن چیزی را مینویسد که آنها میخواهند. واقعیت را نمینویسد. بخش عمدهای از مخاطبان رسانهها عادت کردند چیزی را بخوانند که دوست دارند بخوانند. اسم این روزنامهنگاری نیست. ما رپورتاژ آگهی کار نمیکنیم. من ترجیح میدهم خیلیها را با خودم روی دندهی چپ بیندازم اما تا آنجایی که بتوانم روزنامهنگاری را به آن سمت بکشانم که مردم شما خوشتان نیاید اما به شما دروغ گفته نشود. ما به اندازهی کافی هر روز دروغ میگوییم.
آیا فکر نمیکنی در طول سه دههی گذشته خود مردم بودند که این فضا را ایجاد کردند تا کاریزما درست شود، خوب را بشنوند و بد را نشنوند و در مورد آن صحبت نکنند. فکر نمیکنی خود مردم در این جریان نقش دارند؟
مردم را چه کسانی تشکیل میدهند؟ مگر ما جزو مردم نیستیم؟ استانداردهای مردم را در طول تاریخ چه کسانی بالا بردند؟ نمیگویم ماکسانی هستیم که میتوانیم این کار را بکنیم اما کسانی بودند که در مسیر جریان قرار نگرفتند و سعی کردند متفاوت با جریان فکر کنند. نمیتوانیم این کار را بکنیم؟
همهچیز را گردن مردم نمیاندازم اما همه میگویند جامعهی ایران موافق اعدامها بود، همه خوشحال بودند و هرچه آیتاله خمینی میگفت درست بوده است. روزی که آیتاله خمینی در سال 68 رحلت فرمودند چند نفر از ما که در دانشگاه امتحان داشتیم با خوشحالی خبر را به همدیگر منتقل کردیم؟ چون امتحانهای ما یک هفته لغو شد. مرگ آیتاله خمینی همیشه برای من یادگار تعطیل شدن دانشکده بود. برای اینکه امتحان ژئوشیمی من یک هفته عقب افتاد. خیلیها ناراحت شدند. اما آیا تمام مردم ایران بودند؟
بخش عمدهای از آنها بودند.
من میگویم نصف مردم ایران ناراحت شده باشند، آیا نصف دیگر حق ندارند؟
ما در مورد حق صحبت نمیکنیم. یک جریان فکری معتقد است تو وارد خط قرمز میشوی. از «زهرا رهنورد» میپرسی که اعدامهای 67 را باید جواب دهی. جریان فکری تصور میکند تو به جریان جنبش سبز با این سوالها ضربه میزنی.
تعریف جنبش سبز چیست؟
حرف من این است که چه کسی بیرون است و چه کسی داخل؟
از نظر من جنبش سبز مادامی که نگاه دموکراتیک داشته باشد، مسوولیت بخواهد، محوریت آن حقوق بشر باشد، سبز بودن آن باقی است. اگر محور این جنبش پنهان کردن واقعیت و تامین منافع گروهی باشد که از نظر اقتصادی در طول دوران آقای احمدینژاد از منافع اقتصادی به دور بودند و به دنبال آن هستند و میخواهند پیام آنها به جامعه ارایه شود، من آن را جنبش سبز نمیدانم بلکه آن را فرقه سبز حکومتی میدانم که دنبالهی خط امامیها و خط اصلاحطلبان حکومتی هستند. این نظر شخصی من است و ممکن است اشتباه باشد. من مجموعه و کسانی که احزاب مشارکت و پایهگذاران گروه هاشمی رفسنجانی هستند را جزو جنبش سبز نمیدانم.
شخصیتهایی مانند «کدیور» و «مهاجرانی» را به هیچ عنوان نمایندهی جنبش سبز نمیدانم. چرا؟ چون وقتی وارد مطالب آنها میشوی، ادبیات آنها را میخوانی و نگاه به قول خودشان چند ساعتی ولی عملن تک ساعتی آنها را میبینی، من هیچ تناسبی با دموکراسی و آزادیخواهی در آن نمیبینم. من هیچ تناسبی بین آزادی و حقوق بشر نمیبینم. شاید اشتباه تشخیص میدهم.
اینها نحلههای فکری همراه جنبش سبز هستند. آیا فکر میکنی گروههای دیگر مانند سلطنتطلبان هم در جنبش سبز سهم دارند؟
من نمیتوانم تعیین کنم که جنبش سبز کیست. اما دید من این است. کسانی که برای آنها حقوق بشر تا نگاه دینی محوریت دارد از نظر من سبزتر از بقیه هستند. اگر گروههای مختلف برای پیشبرد دموکراسی بر مبنای حقوق بشر میخواهند داخل ایران تلاش کنند، هر اسمی میخواهند بگذارند از نظر من در جنبش اعتراضی مردم ایران سبز هستند. «ندا» نه طرفدار حزب مشارکت و نه طرفدار آیتاله خمینی بود اما الان نماد جنبش سبز است.
میخواهی بگویی در داخل کشور باور مردم بر این است که باید هر صدایی را بشنوند؟
خیلیها باور دارند و خیلیها باور ندارند. من با دوستان و نزدیکان خودم که منتقد من هم هستند صحبت میکنم، بحث ما اول با این جمله شروع میشود که «شما اینجا نیستید». در نتیجه ما باید به هر چه هست رضا بدهیم. وقتی زمان میگذرد و بحث میکنیم و کمکم ادبیات ما مشترکتر میشود.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»