پویا / واحد ترجمه / رادیو کوچه
«آنگسانسوکی» (Aung San Suu Kyi) از حبس خانگی آزاد شد. برمه اگرچه هنوز در چنگ ژنرالها است، اما بهسرعت در حال تغییر است. برای پیشبرد کارها، او باید یاد بگیرد که چیزی فراتر از نماد دموکراسی باشد.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
اندکی پس از آزادی، «آنگسانسوکی» به هواداران خود گفت: «مدت زیادی است که یکدیگر را ندیدهایم، و من حرفهای زیادی برای گفتن با شما دارم.»
در مکان غم زدهای که بوی گلهای استوایی به مشام میرسید، واکنشها بسیار ساده بودند. در سیزده نوامبر، زمانی که پس از گذراندن دو دهه حبس خانگی، «آنگ سان سو کی» از ویلای قدیمی خود پای بیرون نهاد، طرفدارناش در آنجا جمع شده بودند تا با هدیهدادن دستههای گل، آزادیاش را جشن بگیرند. این برندهی جایزهی صلح نوبل، در حالی که لبخند بر لب داشت، شاخه گلی را در موهایش فرو برد. «آنگ سان سو کی» رو به طرفدارن خود گفت: «مدت زیادی است که یکدیگر را ندیدهایم، و من حرفهای زیادی برای گفتن با شما دارم. ما کارهای زیادی برای انجام دادن داریم. «جملهای که شاید به خوبی بیانگر تحمل هفتسال حبس خانگی نباشد، حبسی که یکی از آخرین محدودیتهایی بود که از سوی رژیم نظامی برمه بر وی تحمیل شد.
اما تنها پس از گذشت یک روز او دوباره به مسایل سیاسی پرداخت. او در ساختمان مرکزی مجمع ملی دموکراسی، حزبی تحت رهبری وی که اکنون فعالیتاش غیر قانونی است، طی یک سخنرانی از مردم و جهانیان خواست تا از جنگیدن برای انجام اصلاحات سیاسی ناامید نشوند. یک هفته قبل، دولت برمه، اولین انتخابات ملیاش را در طی دو دههی گذشته برگزار کرد، این انتخابات توسط مجمع ملی دمکراسی بایکوت شد، در حالی که کسب پیروزی قاطع و شکبرانگیز از سوی حزب حاکم و حزب توسعه صحت انتخابات را مورد تردید قرار داد. در چهاردهمنوامبر، در حالی که هزاران طرفدارش زیر آفتاب داغ ظهر مشتاق شنیدن صحبتهایش بودند، او گفت: «روی سخن من با جوامع غربی و احزابی که در انتخابات شرکت کردند، نیست. من با کسانی سخن میگویم که علاقهمند به دیدن دمکراسی در برمه هستند. برای هرکسی زمانی فرا میرسد که نیازمند کمک میشود، و این زمان برای برمه هم اکنون است.»
در دنیایی که دیگر به سختی میتوان در آن قهرمان یافت، «سو کی» یکی از معدود سمبلهای استقامت و شجاعت اخلاقی است. برمه با داشتن یکی از سرکوبگرترین رژیمهای جهان، در طی 21سال اخیر همواره سعی کرده است تا این رقیب بر حق و دوستداشتنی خود را ساکت کند. باید پذیرفت که «سو کی» زن 65 سالهی زیبا و لاغر اندامی است که گل یاسمین در موهایش میگذارد. اما فراتر از زیباییاش، او مانند بامبویی است که در اثر وزش باد خم میشود اما هرگز نمیشکند. این پایمردی او است که همواره الهامبخش میلیونها بوده و از او مشهورترین زندانی سیاسی را ساخته است. هماکنون در زندانهای برمه بیش از 2100 نفر در شرایط نامساعد و به جرم صحبت بر علیه دولت زندانی هستند. پس از آزادی وی، رییسجمهور باراک اوباما از سو کی بهعنوان قهرمان خود یاد کرد. او اضافه کرد: «اینکه «آنگ سان سو کی» در خانهی خود زندانی است یا در کشورش چیزی را تغییر نمیدهد، واقعیت این است که او و جمعیت مخالفی که او نمایندهشان است بهطور سیستماتیک وادار به سکوت و یا حبس شدهاند و هرگونه فرصتی برای شرکت در فرآیند سیاسی کشورشان از آنها گرفته شده است، مطمئن باشید که این مشارکت میتواند به تغییرات در برمه منجر شود.»
اوباما درست میگوید، آزادشدن «سو کی« زیربنای قدرت را در برمه تغییر نداده است. برخلاف تصور جهانیان که ممکن است او را با «ماندلا»، «واسلاو هاول» یا «کوراسون آکینو» مقایسه کنند، «سو کی» نتوانسته است که برمه را از چنگال دیکتاتوری نجات دهد. در تمام سالهایی که او بهعنوان نماد برمهای دمکراسی در زندان سپری کرد، قدرت ژنرالها افزایش یافت. دورنمای هر تغییری در این وضعیت دور از ذهن است.
نویسندهی برمهای، «کیا وین» (Kyaw Win) با اشاره به جنبشهای دمکراسی طلب قبلی میگوید: «متاسفم که در برمه چیزی بهعنوان قدرت مردم وجود ندارد و ما تنها شاهد کشتار مردم هستیم.» جنبشهای دمکراسیطلب قبلی یکی در سال 1988 و دیگری در سال 2004 پایانی جز کشتار معترضین نداشت.
اگر کسی آنقدر شجاعت داشته باشد که بتواند، انعکاسدهندهی دردهای ستمدیدهترین مردمان روی زمین باشد، او «سو کی» است. او زنی است که به شوخی میگوید، طرفداران خارجیاش از او بهعنوان بانویی با اسمی غیرقابل تلفظ یاد میکنند. سوال اصلی این است که آیا او میتواند این اصولی را که هموراه در مورد آنها سخن رانده را، به واقعیت تبدیل کند یا خیر. در هر جای دنیا تبدیل شدن از نماد دموکراسی به سیاست مداری کارکشته، بسیار دشوار است. «لش والسا» (Lech Walesa) را در لهستان بیاد آورید، شیرمردی در مقابله با کمونیستها و رییسجمهوری ناموفق. نمادهای دمکراسی باید واقعبین باشند و با کسانی که با آنها مخالفت کردهاند و یا حتا با آنها جنگیدهاند، سر میز مذاکره بنشینند. «سو کی» باید این چرخه را در جایی تکمیل کند که ژنرالها همچنان در مصدر قدرت هستند، جایی که قبلن دو بار وی را آزاد کرده و بعد دوباره به خاطر عدم تغییر عقاید سیاسیاش دستگیر کردنده اند.
«آنگ زاو» (Aung Zaw) دانشجوی سابق برمهای و گردانندهی کنونی یک شبکهی رسانهای در تایلند، میگوید: «مردم امید زیادی به او بستهاند، اما به این معنی نیست که دمکراسی یک شبه در برمه حاکم خواهد شد. فرماندهان خشن نظامی در راس کار هستند و نمی توان تنها به او متکی بود.»
حبس خانگی سو کی دختر قهرمان استقلال برمه است، ژنرال «آنگ سان»(Aung San) زمانی که دو ساله بود پدر مورد سو قصد قرار گرفت و کشته شد. او بیشتر زندگی خود را در خارج از کشور گذراند. اما در سال 1988 برای مراقبت از مادر بیمار خود به برمه بازگشت. در اواخر آگوست همان سال بود که در برابر یک میلیون معترض دموکراسیطلب روی صحنه رفت و عقاید بودایی خود را مبنی بر مخالفت با خشونت با آنها در میان گذاشت.
یک ماه بعد ارتش صدها نفر از معترضین را کشت. پس از این حمام خون، او مجمع ملی دموکراسی را تاسیس کرد، و در سال 1990 محبوبیتاش چنان زیاد شده بود که حزباش انتخابات ملی را با قاطعیت تمام پیروز شد. اما ژنرال هایی که از سال 1962 با کودتا قدرت را در دست گرفتند و کشور را «میانمار» نامیدند، به نتایج انتخابات توجهی نکردند. زنی که میبایست نخستوزیر کشور میشد، زندانی شد و 15سال از 21سال بعدی را در حبس خانگی گذراند. در سال 1999 از دیدن همسر انگلیسی درحال مرگاش صرفنظر کرد، از ترس اینکه مبادا ژنرالها به او اجازهی بازگشت به وطنش را ندهند. آخرین محدودیتی که که بر «سو کی» اعمال شد در شهر «رانگون» ( Rangoon ) بود، بزرگترین شهر برمه، جایی که اوباش با حمایت پلیس دهها نفر از معترضان و هواداران وی را کشتند. حبس خانگی او قرار بود یکسال قبل پایان یابد، اما پساز اینکه یک سرباز امریکایی کهنهکار، که از جنگ ویتنام جان سالم به در برده بود، بدون داشتن مجوز در دریاچه ی پشت خانهی «سو کی» به سمت خانهی وی شنا کرد، حبساش تمدید شد. سرباز امریکایی میگفت که از سوی خدا ماموریت داشته که اینکار را انجام دهد.
«سو کی» بیشتر از 20سال است که از برمه خارج نشده، اما کشوری که امروز در آن قرار دارد، با کشوری که او در سال 2003 دیده، بسیار متفاوت است. درست است که برمه بواسطهی سیاستهای اقتصادی نادرست رژیماش، هنوز هم با بودن بیش از یکسوم جمعیتاش پایینتر از خط فقر، در ردهی فقیرترین کشورها قرار میگیرد «یکی از معروفترین مثالها مربوط به یکی از رهبران نظامی است، که تصمیم گرفت پول رسمی کشور را در مقیاس مضارب 9 عرضه کند، چرا که فکر میکرد این عدد خوش شانسی میآورد.» اما برمهی امروز دیگر کشوری دور افتاده و بیاهمیت نیست. با جمعیتی 50میلیونی و قرار گرفتن بین دو غول آسیا، یعنی چین و هندوستان، و ارزش استراتژیک بالای آن باعث شده تا کشورهای دیگر برای دست یافتن به آن و منابع غنی نفت، گاز طبیعی و مواد معدنیاش صف بکشند. از اوایل دههی 90 بهخاطر کشتار مردم توسط رژیم حاکم، اکثر دولتهای غربی برمه را تحریم کردند. تحریمهای مالی پس از حمام خون سال 2007 تشدید شد. اما در طی چند سال گذشته، انبوه سرمایهگذاریهای آسیایی که عمدتن از سوی چین بوده است، باعث شده تا پول روانهی جیب ژنرالها شود و اثر تحریمها کم رنگ بشود، تحریمهایی که «سو کی» از آنها حمایت کرده بود.
دورنمای سیاسی کشور نیز تغییر کرده است. اگرچه «سو کی» همچنان مورد احترام مردم است، و جمعیتی که پس از آزادیاش همواره دور او را گرفتهاند، گواه این ادعا است، اما ائتلاف نیروهای اپوزیسیون که قبلن اطراف وی شکل گرفته بود، دچار شکست شده است. در مرحلهی آمادهسازی برای انتخابات نوامبر 2007، مجمع ملی دموکراسی مطابق درخواست «سو کیم» تصمیم به بایکوت انتخابات گرفت، انتخاباتی که قوانین آن کاملن مطابق میل ژنرالها تنظیم شده بود، و مطابق یکی از بندهایش کسی که در طول زندگیاش با یک فرد خارجی ازدواج کرده باشد، حق داشتن پستهای عالی دولتی را از دست میدهد. اما اختلافات بر سر مواضع «سو کی»، که از سوی نیروی ملی دموکراسی، بهخاطر انعطاف نداشتن مورد سرزنش قرار گرفته بود، باعث شد تا آنها به همراه چند حزب دیگر که نمایندهی نژادهای اقلیت هستند، در انتخابات شرکت کنند. اما بهدلیل عدم انجام آمادهسازی مناسب برای انتخابات، نیروهای اپوزیسیون کرسیهای کمتر را دز پارلمان نصیب خود کردند. حزب نیروی ملی دموکراسی تنها 16 کرسی از 163 را به دست آورد و احزاب نظامی برندهی بیش از 80درصد آرا شدند. اما با همین آرای کم، اکنون یک اقلیت اپوزیسیون قانونی، که کاملن جدا از «سو کی» و مجمع ملی دموکراسی است، موجودیت یافته است. «خین مانگ سو» ( Khin MAung Swe )رهبر حزب نیروی ملی دموکراسی میگوید: «البته همهی ما از شنیدن خبر آزادی «سو کی» خوشحال هستیم، اما فکر میکنم که او باید از گرفتن پست رسمی در مجمع ملی دموکراسی اجتناب کند. او باید بهعنوان نماد دموکراسی نقش سیاستمداری کارکشته را بازی کند و برای ایجاد همبستگی بین احزاب و آشتی ملی تلاش کند.»
اندکی پس از آزادی، «آنگ سان سو کی» به هواداران خود گفت: «مدت زیادی است که یکدیگر را ندیدهایم، و من حرفهای زیادی برای گفتن با شما دارم.»
حتا اگر سو کی فکر داشتن پست سیاسی رسمی را در سر نداشته باشد، بازهم انتظارات از او بسیار زیاد است. بین زندانی مشهور بودن و مانور دادن در میدان مین سیاسی که طرف مقابل ژنرالهای آبدیده، و آدمکش هستند، تفاوتهای زیادی وجود دارد. برای بقا، «سو کی» میبایست بین هنر سیاسی مصالحه و تعهد تمام و کمالاش به دموکراسی که از او چنین شخصیتی ساخته است، توازن ایجاد کند. در همین حال او باید از مخالفت بیش از حد با رژیم بپرهیزد، چرا که آنها قبلن نشان دادهاند برای زندانیکردن وی به بهانههای واهی، توانایی پاپوش درستکردن را دارند. «آنگ زو» ( Aung Zaw ) یکی از فعالان سیاسی سابق، میگوید: «مردم برمه او را بهخاطر داشتن ایدهآلهای دموکراتیکاش دوست دارند، اما اینبار او باید بهطور واقعگرایانه به ماجرا نگاه کند و بهدنبال راهی برای همزیستی با ارتش باشد، چراکه در شرایط فعلی ارتش به پادگانها عقبنشینی نخواهد کرد.»
تاکنون «سو کی» از لحنی مسالمتآمیز استفاده کرده است. او در سخنرانی خود در مرکز مجمع ملی دموکراسی، از بازنگری در تصمیماش مبنی بر حمایت از تحریمهای غرب خبر داد، او گفت که تحریمها علاوه بر رهبران، زندگی مردم عادی برمه را نیز تحت تاثیر قرار داده و آنها را منزوی کرده است. شاید تنها «سو کی» است که این توانایی را دارد تا بتواند دولتهای غربی را برای برداشتن محدودیتهای مالی مجاب کند، اما شروع دوبارهی تجارت، لطفی در حق ژنرالها خواهد بود. او همچنین سعی کرده تا از نقد افسران عالی رتبه بپرهیزد، و برای مذاکره با ژنرال «تان شو» (Than Shwe)، رییس حزب نظامی، درخواست گفتوگو کرده است. یکی از اعضای با سابقهی مجمع ملی دمکراسی، که 19 سال را در زندان گذارنده میگوید: «دیگر اعضا نسبت به حکومت نظامی احساسات تندی دارند، اما واکنشهای او ملایمتر است، چراکه پدرش بنیانگذار ارتش برمه بود. او میتواند با ژنرالها مذاکره کند بدون اینکه از سوی مردم متهم به خیانت شود.»
اما اگر ژنرالها به درخواست گفتوگوی وی، پاسخ مناسبی ندهند، آنوقت او چه میتواند بکند؟ با انجام انتخابات و همچنین پولهای آسیایی که روانهی کشور شده است، رژیم نظامی در محکمترین جایگاه خود در طی سالهای اخیر قرار گرفته است. شاید اعتماد به نفس زیاد ژنرالها دلیل تصمیمگیریشان برای آزادی «سو کی» بوده است. یک دیپلمات غربی که در رانگون مستقر است، میگوید: «همه از این میترسند که او انجام گفتوگوهای آشتی ملی را پیشنهاد دهد، ولی این پیشنهاد از سوی ژنرالها بیجواب بماند. در این صورت او عصبانی خواهد شد، و پس از کمی فراز و نشیب، ماجرا با دستگیری او به پایان میرسد. چرا که او بعضی از مرزهای نهان را زیرپا خواهد گذاشت.»
گزینهی دیگری که پیشروی بانو است، استفاده از شهرت و تمرکز انرژیاش روی مسایل رفاهی و اجتماعی است، به جای درگیرشدن در کشمکشهای سیاسی. اما اینکار ممکن است بسیاری از طرفدارانش را دلسرد کند، و مجمع ملی دموکراسی نیز با آن موافق نیست و در نظر دارد تا بهعنوان یک نیروی سیاسی همچنان در صحنه بماند. وین تین میگوید: «ما خود را بهعنوان یک نیروی سیاسی کارآمد میبینیم، حتا اگر از نظر دولت بیاثر و بیهوده باشیم.» «سو کی» تلاشهای خود را برای تثبیت موقعیت مجمع ملی دموکراسی و احیای موجودیت قانونی آن، آغاز کرده است.
مشکل اینجا است که سیاست در برمه با نوعی سرخوردگی همراه است. در طی فصل انتخابات پیشین، کاندیداهای سیاسی و بایکوتکنندگان مجمع ملی دموکراسی گفتوگوهای فراوانی را انجام دادند، اما هیچیک از طرفین راهی برای حل مشکلات برمه ارایه ندادند. در عوض، برخی از نخبگان برمهای، به منازعات سیاسیای پرداختند که بعضی از آنها، طول عمری به اندازهی نسلها دارند. اما همچنان در برمهی امروزی 10درصد از کودکان قبل از 5سالگی میمیرند و تنها نیمی از کودکان مدرسه را به اتمام میرسانند. بودجهی آموزش و خدمات درمانی در پایینترین سطح جهانی قرار دارد. «تانت مین یو» (Thant Myint-U) تاریخدانی برمهای میگوید: «میتوان ادعا کرد که منازعات سیاسی، از ابتدای قرن بیستم تاکنون در برمه بیش از حد زیاد بوده است. منازعات بیشتر به مسایل کلان سیاسی پرداخته است تا اینکه به خصوصیاتی که دولت بایستی داشته باشد، خصوصیاتی نظیر ارایهی خدمات درمانی، آموزش و بهبود وضعیت اقتصادی.»
ملتی از هم گسیخته
چنانچه رهبران برمه انسانهای خوبی بودند، باز هم بهبود زندگی مردمان برمه کار آسانی نبود. برمه هرچه که به جلوتر میرود مشکل عمیقتری را پیش روی خود میبیند، واقعیت این است که برمه جامعهی یکپارچهای نیست. اقوام اقلیت نظیر «شان» (Shan)، «کارن» (Karen)، «کاچین» (Kachin)، «مان» (Mon)، «راخین» (Rakhine) و «چین» (Chin) در میان بسیاری دیگر بیش از 40 درصد جمعیت برمه را تشکیل میدهند. از سال 1948 که بریتانیا مستعمرهی خود را ترک گفت، منازعات قومی همواره در مرزهای پهناور این کشور وجود داشته است. ژنرالها که گردانندگان فعلی کشور برمه هستند، نوعی اتحاد اجباری را به کشور تحمیل کردند، اتحادی که بهای گزافی برای مردم و اقوام اقلیتاش داشت. سربازان برمهای از تجاوز بهعنوان نوعی ابزار فشار بر زنان اقوام اقلیت استفاده میکنند، کار اجباری نیز همواره وجود داشته است. بیش از 2 میلیون نفر در جای خود قرار ندارند، کسانی که بهخاطر منازعات قومی مجبور به ترک خانههایشان و جابهجایی شدهاند. اگرچه به لحاظ جغرافیایی، عمدهی منابع طبیعی برمه، در جاهایی قرار دارد که اقوام اقلیت در آن زندگی میکنند، اما سهم آنها از سود حاصل از این منابع بسیار ناچیز است. حزب حاکم به لحاظ نژادی برمهای «نژاد بامار» است، و داشتن هرگونه شغل خدمات اجتماعی یا حضور در مراتب بالای ارتش برای اقلیت ها ممنوع است.
در سال 1947، طی توافقنامهای که در شهر «پانگلونگ» (Panglong) امضا شد، پدر «سو کی» به اقلیتها قول داشتن سطح بالایی از استقلال داخلی را در جامعهی آتی برمه داد. اما او چند ماه بعد، طی یک خیانت سیاسی کشته شد و دولت بعدی نیز که بر سر کار آمد، نتوانست از عهدهی برآوردهکردن قول وی برآید. از زمان آخرین آزادی «سو کی»، وی همواره بهدنبال ایجاد صلح طی قراردادی موسوم به «پانگلونگ» دوم بوده است، مسئلهای که با بالا گرفتن آتش جنگ بین نیروهای نظامی و شورشیان کارن در مرزهای تایلند، اهمیتش چند برابر شده است. اما این بار هم محدودیتهای قدرت سو کی نقش بازی خواهند کرد، او با استفاده از چه اهرم فشاری میتواند ارتش را وادار به برآوردهکردن خواستههای گروهی شورشی ناراضی بکند؟ «سو کی» ممکن است یکی از معدود برمهایهایی باشد، که قبایل اقلیت به وی اطمینان دارند، اما اقلیتها در مورد جایگاهشان در برمهی متحد، هیچگونه تردیدی ندارند. یکی از رهبران شبه نظامیان قبیلهی کاچین میگوید: «آیا واقعن ممکن است که او ما را به اندازهی برمهایها دوست داشته باشد؟ من فکر میکنم که ما همیشه شهروند درجه دو باقی خواهیم ماند.»
هماکنون، پس از مرتب کردن اوضاع در رانگون، «سو کی» قصد دارد برای شنیدن صدای همهی اهالی برمه، بدون در نظر گرفتن نژادشان، به سرتاسر برمه سفر کند. این سفر فرصتی برای شناختن ملتی است که نسبت به گذشته تغییرات زیادی کرده است. سفری که به منظور شنیدن مشکلات مردم انجام میشود، میتواند به نبردی برای قدرت بین ژنرالها و «سو کی» تبدیل شود. جمعیتی که بیتردید او را همراهی میکند، بیانگر علاقهی مردم به او است و نشان میدهد که تا چه حد تواند تاثیرگذار باشد. هر گامی که او بردارد به دقت توسط رژیم حاکم بررسی میشود، رژیمی که اگر احساس کند او اقدامی در جهت به چالش کشیدن قدرتش انجام میدهد، مسلمن در دوباره زندانی کردناش تردید نخواهد کرد. در سال 1989، «میخائیل گورباچف»، با استفاده از خشونت برای پابرجا نگهداشتن بلوک شرق مخالفت کرد. ولی امروز هیچ نشانهای از روزهای آخر «گورباچف» در برمه دیده نمیشود.
این به معنای وجود دورنمای خطری بالقوه است. علاوه بر این سو کی و طرفدارانش دو بار قبلن مورد حملهی آدمکشهای منتصب به نظامیان قرار گرفتهاند. ترور جان پدر «سو کی» را گرفت، شبهی که همواره او را نیز دنبال کرده است. سو کی، بیستسال قبل، در سخنرانی مشهور خود با نام « رهایی از ترس» گفت: «این قدرت نیست که باعث فساد میشود، بلکه ترس است، نترس بودن ممکن است یک موهبت باشد، اما با ارزشتر از آن شجاعتی است که با تلاش برای نترسیدن به دست میآید، تلاشی برای اجازه ندادن به ترسهایمان برای تاثیرگذاری بر اعمال مان.» بیش از بیستسال است که سو کی این شجاعت ناب را از خود بروز داده است. حالا چالش اصلی استفاده از آن برای تبدیل به ابزاری برای انجام تغییرات خواهد بود.
برگرفته از مجلهی تایم
نوشتهی هانا بیچ
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»