عبدالستار دوشوکی / رادیو کوچه
در خـراب آباد شهر بیتـپـش
دارها برچیده، خونـها تشنهاند
دردمندان بیخروش و بیفغان
خشمناکان بیفغان و بیخروش
جای رنج و خشم و عصیان بوتهها
پــشـکـبـنـهـای پـلـیـدی رستهاند
باز ما ماندیم و شهر بیتپش
و آنچه کفتار است و گرگ و روبهست
گاه میگویم فغانی برکشم
باز میبـیـنـم صدایم کوتهست
(مهدی اخوان ثالث)
هنوز خون قربانیان بمبگذاری انتحاری جنداله در مسلخگاه چابهار خشک نشده است که رژیم جمهوری اسلامی سحرگاه دوشنبه ۲۹ آذر در یک اقدام تلافی جویانه «ایـلـی» و به سبک قرون وسطایی یازده زندانی «بیگناه» بلوچ را عمدتن از خانوادههای شه بخش و نارویی در زندان زاهدان به طور فراقانونی به دار آویخت. بیگناه از این منظر که اتهامات منـتسب به این قربانیان ِ کینهجویی نفرت و انتقام نه تنها در هیچ دادگاه صالحی ثابت نشده بود، بلکه ظاهرن هیچ دادگاهی در کار نبوده است و مراحل قانونی طی نشدند و اینگونه است که شعر سروده شده در قرون وسطا، اکنون در قرن بیست و یکم و در وطن مرگ و مصیبتزده ِ ما مصداقی حـزنانگیزی و دردآور پیدا میکند. گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری. بر طبق اظهارات حجتالاسلام ابراهیم حمیدی رییس (بی)دادگستری سیستان و بلوچستان «دستگاه قضایی در اجرای دقیق و سریع احکام و حدود الهی بر محاربان و مفسدان لحظهای درنگ نکرده و قاطعانه احکام اسلام را اجرا خواهد کرد».
نـژند و اندوهناکی این غم نامه محزن و دهشتانگیز در این است که من این سطور را نــه در صبح دوشنبه و بعد از اعدام این قربانیان بلوچ، بلکه آن را در یک غروب ملالآور و یخزده روز قبل از اعدام یعنی یکشنبه، با قلبی مملو از وحشت و بیم و هراس نوشتم. نوشتم، زیرا نغمههای شوم جارچیان مرگ در بلاگها و سایتهای وابسته به افراطیون تشنه به خون و جغدهای منادی مرگ و تباهی که بر ویرانههای ِ بلوچستان و دیگر مناطق ایران لانه کردهاند، این خبر شوم را قبل از وقوع حادثه هولناک از نفیر خونین خویش فریاد کشیده بودند. فریادی که بوی خون و انتقام میداد. فغانی دلخراش که بیشتر شبیه آمیزهای از زوزه و هلهله جنگجوی پیشقراول یک قبیله ما قبل تاریخ بود، که سحرگان مشرف بر تپههای فتح شده تاریخ خبر انتقامجویی قریبالوقوع قبیله خود را به قبیله همسایه میدهد و اینگونه است که قبایل «لازم» و «ملزوم» زمان ما خون انسانهای بیگناه را در زندانها و بر سنگفرش خیابانها جاری میکنند. خـبـری که در سایت زاهداننیوز سرنوشت یازده انسان را رقم زد، بسیار خلاصه بود: «صبح فردا مورخ 29 آذر ماه قرار است 11 نفر از عوامل گروهک تروریستی در زندان زاهدان به دار مجازات آویخته شوند.»
آز آنجاییکه دوشنبه و فردا امکان نوشتن برای من نیست، با بیم و امید این سطور را به رشته تحریر درآوردم. بیم از فردایی منحوس و سهمناک، و امــیـد به اینکه این خـبـر هم همانند بسیاری از اخبار کذب منتشره و معمول در این وبسایت مملو از دروغ، نادرست از آب درآید. در آن صورت اوقات تلف شده در نوشتن این «مرثیه- غیرضروری پیش از مرگ» بهترین و شادترین وقت تلف شده زندگی من خواهد بود و شما هرگز در مورد آن مطلع نخواهید شد. اما در غیر اینصورت دریغ و افسوس، زیرا تا آنجاییکه به نغمههای شوم مرگ و اعدام مربوط میشود، جارچیان جمهوری اسلامی دروغ نمیگویند. مرگ و انسانکشی حقیقت هستی آنهاست، و «زندگی» نفی موجودیت آنها میباشد. جمهوری اسلامی نیز مانند جـنـداله معتقد است که خون را باید با خون شست. شاید وجود متعارض این دو برای استمرار خشونت در بلوچستان و وقوع کشتارهای دستهجمعی و هولناک «لازم» و «ملزوم» یکدیگر باشند. به همین دلیل سایت زاهداننیوز یکبار دیگر ادعاهای آیتاله ناصر مکارم شیرازی را در راستای ضرورت تحت کنترل در آوردن مدارس دینی اهل سنت در بلوچستان و لزوم اعمال مدیریت دولتی بر آنان با ولع خاصی تکرار میکند. گویا آنها منتظر حادثهای نظیر کشتار چابهار بودند تا اهرم فشار را بر علمای اهل سنت و تحت کنترل درآوردن مدارس آنان را بیشتر از پیش عملی کنند. این سایت متعصب حکومتی میگوید «شستوشوهای مغزی عوامل انتحاری در حوزههای علمیه وهابی در استان و در پاکستان آغاز میشود. در این حوزهها تعصبات ضد شیعی تبلیغ و گسترش داده میشود. تقریبن همه افرادی که در گروهک جنداله دست به عملیاتهای تروریستی زدهاند روزی در این حوزههای علمیه درس خواندهاند. هیچگونه نظارتی بر این حوزههای علمیه صورت نمیپذیرد و هیچکس پاسخگوی تبعات این اقدامات برای جان مردم نیست». ظاهرن عملکرد جنداله و بهخصوص بمبگذاری چابهار متمسک بسیار مناسبی برای تضعیف رهبران اهل سنت بلوچ و تحت فشار در آوردن آنها میباشد. این میتواند آغاز یک پروسه تهاجمی و رویارویی خطرناکی بین حکومت و شورای هماهنگی حوزههای علمیه اهل سنت ایران به رهبری مولانا عبدالحمید اسماعیل زهی، بخصوص در بلوچستان باشد. وانگهی جـنـداله و رهبر آن نیز در اعلامیههای جداگانه از «آغاز جنگ» در بلوچستان سخن گفتهاند. اعلامیه اخیر جنداله میگوید «جنبش اعلام میدارد هرگونه تعرض به علمای اهلسنت با شدیدترین واکنش جنبش مقاومت جنداله مواجه خواهد شد و وضعیت بلوچستان از آنچه هست بحرانیتر خواهد شد.»
جمهوری اسلامی جنداله را یک گروه تروریستی وابسته به بیگانه و خود را یک حکومت قانونگرا، مسوول و با رافت و رحمت اسلامی قلمداد میکند. اما در عمل هیچگونه نشانهای از قانونگرایی و رافت اسلامی در این نظام نیست. سوال این است که چرا این یازده متهم بلوچ و بیگناه که گناه و جرم آنها در هیچ محکمه صالحی ثابت نشده است و مدتها قبل از وقوع بمبگذاری چابهار دستگیر شده بودند، از حق داشتن وکیل و محاکمه عادلانه و حق بازخواست و رجوع حکم به دیوان عالی کشور و دیگر مراحل قانونی، اسلامی و انسانی بر خلاف ادعاهای ظاهری رییس دادگستری سیستان و بلوچستان محروم ماندند، و بر طبق اعتراف حجتالاسلام ابراهیم حمیدی سریع اعدام شدند؟ در نهایت همانگونه که کشتار انسانهای بیگناه در چابهار مورد نفرت و انزجار انسانهای آزاده میباشد. این اعدامهای دستهجمعی انتقامجویانه و غیرانسانی بلوچها توسط رژیم جمهوری اسلامی نیز مورد تقبیح و انزجار همگانی میباشد و شدیدن محکوم است. متاسفانه رژیم جمهوری اسلامی و جنداله بهمثابه دو روی سکه رایج خشونت در بلوچستان نیک میدانند که ثمره خشونت جز بازتولید خشونت هیچ محصول دیگری نخواهد بود. شوربختانه هر دو حداکثر تلاش مرگبار خود را در تـشدیـد و تعمیق تسلسل دایره وار خشونت عریان بهکار میبرند و در این راستا قربانیان بیگناه بیشتری میطلبند. دریــغــا، که باز ما میمانیم و شهر بیتپش، و آنچه کفتار است و گرگ و روبهست؛ گاه میگویم فغانی برکشم، اما باز میبـیـنـم صدایم کوته ست. (م. ا.)
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
غروب قبل از دوشنبه ٢٩ آذر ۱۳۸۹
doshoki@gmail.com
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»