Saturday, 18 July 2015
01 December 2023
از نگاه کیارنگ علایی

«نقد و بررسی عکس‌های دوسالانه»

2009 October 21

اگر عکاسی را به تعبیر «برنیس ابوت» نبض امروز بدانیم که مانند هر وسیله بیانی دیگر باید با زندگی و زمان ارتباط داشته باشد، آن‌گاه عکس «محمدرضا میرزایی» می‌کوشد تا با دنیای امروز مرتبط باشد و پیام گزنده‌ای را از دنیای معاصر به ما گوشزد کند.
کیارنگ علایی در وب‌لاگ خود با بیان این مطلب چنین می‌نویسد: «عکس از فضایی وهم آمیز برخوردار است که سکوت و خلوت عجیبی دارد، سکوت و خلوتی شبیه مناظر هلندی قرن هفدهم با آن فضاهای سرد و خالی‌اش! شخصیت تنهای عکس که در سرنوشتی محتوم نظاره‌گر دنیای بی‌حاصل پیرامون خویش است.
عکس نوعی روایت داستانی ساده و بی‌پیرایه را با خود یدک می‌کشد و از این بابت شاید بتوان آن را نوعی بیانیه فلسفی عکاس نسبت به زندگی امروزی دانست؛ بیانیه‌ای که با ظاهری آراسته و نجیب، بی‌آنکه در پی فریاد و هیاهو باشد یا بخواهد گوش مخاطبانش را کر کند، به نجوایی آرام اما عمیق پهلو می‌زند.
عکس دورنمایی از یک شهر خفته را به تصویر می‌کشد و هیچ ردپایی از حرکت و سرزندگی در آن نیست. نمایی از آپارتمان‌ها و مجتمع‌های انبوه مسکونی که در غباری سنگین فرو رفته‌اند تمام پس زمینه تصویر را تشکیل می‌دهند. در مرکز تصویر اما یک بالابر متعلق به شهربازی دیده می‌شود که بر بلندای آن مردی تنها، نشسته است. حالت نشستن مرد به گونه‌ای است که تعمق و انتظاری بی‌پایان را یادآور می‌شود و گویی بی‌آنکه  قصد استفاده از این وسیله تفریحی را داشته باشد، بر روی صندلی قرار گرفته است! سکوت دهشتناک فضا به خوبی در عکس منتقل شده و عکاس از حیث انتقال اتمسفر موفق عمل کرده است. این فضا خبر از هیچ اتفاق در حال وقوعی نمی‌دهد، کسی به این شهربازی نخواهد آمد، کسی در پایین این بالابر منتظر مرد نخواهد بود، کسی پنجره‌ی هیچ آپارتمانی را نخواهد گشود، از آسمان این عکس پرنده‌ای حتا عبور نخواهد کرد.

20091021-weblog-koocheh

رمزگشایی تصویر
عکس ما را با سوالات زیادی روبرو می‌سازد؛
این مرد کیست؟ این مرد در بالای یک بالابر شهربازی چه می‌کند؟ نظاره‌گر چیست؟ آیا او کارگر ساده شهربازی است؟ یا در جستجوی لحظه‌ای شادی و فراغت از زندگی روزمره است؟
عکاس با نوع قاب بندی و تزلزل آگاهانه‌ی دوربینش (که عکس را از ایستایی و نظم خارج می‌کند) بر بی‌اهمیتی و بیهودگی زندگی‌ای صحه می‌گذارد که در آن مرد نظاره‌گر سرنوشت محتوم خویش است. زاویه دید، شخصیت عکس را مشرف و مسلط بر زندگی خویش تصویر می‌کند اگرچه که ناتوان از تغییر مشیتی باشد. در چنین زاویه و قابی، طناب‌های بالابر به مثابه رشته‌هایی که سرسختانه این مرد را به زمین وصل می‌کنند، به چشم می‌آید و این معنا را تداعی می‌کند که مرد برای گریز از زندگی زمینی به این نقطه پناه آورده است، حتا با تصور اینکه لحظاتی دیگر در سقوطی آزاد به همان زندگی زمینی بازخواهد گشت.

رنگ
«رنگ» نخستین عنصری است که به زعم من در این عکس نقشی بنیادین دارد. تنالیته بدست آمده توسط عکاس جوان و خلاق در این اثر بار دیگر بر شناخت رنگ و نقش آن در عکاسی صحه می‌گذارد.
عکس در فضایی مه آلود و تیره ثبت شده، تون حاصل در عکس به مونوکرومی رنگ باخته می‌ماند بی‌آنکه یک مونوکروم باشد. این تنالیته ما را به یاد سپیاهای خاطره انگیز عکس‌های سال های دور می‌اندازد، باز بی‌آنکه این عکس عینا یک سپیا باشد. پس رنگ حاصل چیست؟
عکس در شرایطی عکاسی شده که دمای تشکیل رنگ در محیط به پایین ترین حد خود رسیده است، در چنین شرایطی تمام تنالیته‌ها به سمت قرمز رنگ باخته و فاقد درخشش می‌روند، کنتراست‌ها در محیط کاهش می‌یابند و تلالوی خود را از دست می‌دهند. رنگ در این عکس حاصل بازخوانی صحیح کلوین موجود در محیط و انتخاب این زمان از روز برای ثبت چنین صحنه‌ای است.
در این موقعیت، عکس انگار در فضایی میان سیاه و سفید و رنگی دست و پا می‌زند، رنگ باختگی آن ما را به نوستال‍ژی عکس های سپیا می‌برد و هم چون عکس های مونوکروم در پی تاکید بر وجهی خاص از صحنه است که توسط  «رنگ» بیان می‌شود.

هدف و موخره
برخورد با عکس‌هایی این چنین که هدفی فراتر از «عکاسی» دارند و گویی بیانیه‌ای فلسفی را در لایه‌های زیرین خود حمل می کنند، ما را با سوالاتی اساسی روبرو می‌کند:
آیا براستی عکاس در پی بازنمایی دنیای خویش است؟
آیا در این عکس‌ها فلسفه بر تکنیک و زیبایی شناسی رسانه می‌چربد؟
آیا باید رمزگان این عکس‌ها را با دستور زبانی دیگر، گشود؟
آیا این نه یک شخصیت از دنیای واقعی پیرامون، که خود عکاس است که در دورنمای تیره  یک شهر، افقی از امید و پناه را جستجو می‌کند؟ و در اینصورتت آیا این «همذات پنداری» قابل تعمیم به فرد فرد ماست؟
و سرانجام این که عکاسی تا چه میزان استعداد و ظرفیت بیانیه‌های فلسفی را دارد؟»

«محتوای این مطلب به الزام نظر رادیوکوچه نیست»

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: