Saturday, 18 July 2015
05 December 2023
استعاره‌ای از افغانستان - حامد کرزای،

«سمبل ناکامی‌»

2011 January 04

پویا / واحد ترجمه / رادیو کوچه

در سال 2010، رییس‌جمهوری کم اثر افغانستان، به واسطه‌ی جنگ‌های طولانی به سمبل ناکامی تبدیل شده است.

فایل صوتی را از اینجا بشنوید

 

فایل را از این جا دانلود کنید

دو مکتب فکری در خصوص «حامد کرزای» وجود دارد. اول این‌که، او رهبری بی‌اثر، بی‌کفایت و نماد فساد است که به‌خاطر مشکلات حاد روانی، نیازمند درمان است. دیگر این‌که، رییس‌جمهوری افغانستان، سیاست‌مداری است به‌طرز فریبنده‌ای باهوش، که توانسته است ائتلافی سودمند میان قبایل شورشی و احزاب مخالف به نفع خود ایجاد کند، کاری که مطمئنن نیازمند مهارت و انعطاف فراوان است. او را سیاست‌مدار کاردانی می‌پندارند که می‌داند چگونه میان وابستگی‌اش به ارتش آمریکا در برابر نارضایتی روزافزون مردم از جنگ‌های بی‌پایان، توازن را برقرار کند.

هر دوی این نظریه‌ها تا حدی درست هستند. اما این موضوع قدری پیچیده‌تر است، حتا اگر کرزای «نلسون ماندلایی» می‌شد که کشورهای همسایه و «ناتو» در زمان انتصابش در سال 2001  فکر می‌کردند هست، هنوز هم این امکان وجود داشت که افغانستان در جنگ و ناآرامی باشد. چرخه‌ی توجه بیش از حد  و عدم توجه آمریکا که از سال 2001 آغاز شده است، به حل مشکلات کمکی نکرده است. «کارل آیکنبری»  (Karl Eikenberry) سفیر آمریکا در یادداشتی نوشته بود «‌حامد کرزای شریک مطمئنی برای آمریکا نیست»، اگر این گفته‌ی او را صحیح بپنداریم، قطعن کرزای نیز می‌تواند ادعای مشابهی در مورد آمریکا داشته باشد. برای مثال دولت آمریکا، میان پافشاری برای ایجاد دولت پاک و کارآمد و سرمایه‌گذاری روی گروهی از بدترین جانیان این کشور در تردید بوده است.

اگر شایستگی‌های اخلاقی تنها ملاک ما برای انتخاب باشد، قطعن حامد کرزای یکی از گزینه‌ها برای  شخصیت سال نخواهد بود

اگر شایستگی‌های اخلاقی تنها ملاک ما برای انتخاب باشد، قطعن حامد کرزای یکی از گزینه‌ها برای  شخصیت سال نخواهد بود. او مردی است که با گذشت زمان اثبات کرده که هیچ وجه تمایزی ندارد، حتا اگر او مرد تصمیم گیرنده‌ی اصلی در مسایل بغرنج سیاست خارجی و در مورد جنگ افغانستان باشد. او کسی است که بیش از هر افغان دیگری بر نتیجه‌ی جنگ تاثیر خواهد گذاشت.

شاید به نوعی کرزای، استعاره‌ای از افغانستان باشد. کشوری فقیر، محصور در خشکی، که در برهه‌هایی از زمان خود را در میان امپراطوری‌های بزرگ تاریخ جای داده است. در قرن نوزدهم، زمانی که افغانستان به میدان کشتاری در رقابت بین انگلیس و روسیه برای کنترل آسیای مرکزی تبدیل شده بود، مطبوعات انگلیسی افغانستان را به کشوری خسته از جنگ‌های مشکوک خارجی تشبیه کردند، جنگ‌هایی به بهای از دست رفتن اولویت‌های محلی.

جنگ فعلی افغانستان در ابتدا مشکوک به نظر نمی‌رسید و برای منافع امنیت ملی آمریکا بسیار مهم بود. آذرخشی که به سقوط دولت طالبان منجر شد، دولتی که با پناه دادن به اوصامه بن لادن باعث وقوع وقایع 11 سپتامبر شد.  اما جنگ کم‌کم افغانستان را به همان جهنم قدیمی تبدیل کرد، تلاشی ناکام، که در مقیاس بزرگ به جنگی داخلی  با پایانی نامشخص تبدیل شد.

شروع رییس‌جمهوری کزرای بسیار نوید بخش بود. او عضو خانواده‌ی سرشناسی از نژاد پشتو بود، خانواده‌ای ضد طالبان، که پدر دیپلماتش نیز به دست آن‌ها ترور شده بود. او یکی از معدود پشتو‌هایی بود که به نظر می‌آمد بتواند و بخواهد اتحادی در میان دسته بندی‌های قبیله‌ای ایجاد کند. او با پوشیدن عبا‌های رنگین و کلاه‌های پشمین، نمادی از مد بود. اما به نظر نمی‌رسید که او هیچ‌گاه به ایجاد دولت افغان علاقه داشته باشد. با گذشت زمان و افزایش فساد و رخوت در کابل، ناتو نیز که خود را درگیر جنگ خونینی با گروه طاغی طالبان می‌دید، کم‌کم از دست او خسته شد.‌

در سال 2010 فساد در اطراف کرزای بیش از پیش نمایان شد. او سال را با دوباره انتخاب شدن بحث برانگیزش آغاز کرد. در بهار، یکی از مشاورین نزدیک کرزای، « محمد ضیا صالحی»   (Mohammed Zia Salehi) ، به وسیله‌ی بازرسان افغان دستگیر شد، جرم او درخواست رشوه برای جلوگیری از انجام تحقیقات آمریکا در  خصوص یک پروژه‌ی پول شویی بود. در ماه آگوست، کرزای صالحی را از زندان رهانید. اخیرن، معاون اول سابق کرزای، «‌احمد ضیا مسعود» (Ahmed Zia Masoud) در یکی از اسناد ویکی‌لیکس متهم به تلاش برای ورود به دوبی به هم‌راه 52 میلیون دلار پول نقد شده بود، اتهاماتی که وی آن‌ها را انکار کرد.

اما فساد مشکلاتش کم‌تر از ادبیات ضد‌آمریکایی کرزای بود که هر از چندی به آن تمایل پیدا می‌کرد. در ماه ژوئن، او طی ادعای مضحکی ایالات متحده را به دست داشتن در حمله‌ی راکتی به انجمن صلح ریش سپیدان پشتو متهم کرد. در ماه اکتبر او پذیرفت که از ایرانی‌ها پول نقد دریافت کرده است، حرکتی میهن‌پرستانه که او آن را با دریافت ‌کمک‌های آمریکایی مقایسه کرد. روابط او با ژنرال آمریکایی فرمانده‌ی عملیات یعنی « دیوید پترائوس»‌  (David Petraeus)، رو به تیرگی گذاشته است، اختلافاتی که ناشی مخالفت‌های کرزای با کارآمدترین تاکتیک‌های جنگی آن‌ها است، تاکتیک‌هایی نظیر شبیخون بر علیه سران طالبان توسط تیم‌های عملیاتی مخصوص. در اواخر نوامبر او در جلسه‌ای بر سر حضور پیمان‌کاران امنیتی بخش خصوصی با پترائوس به مشاجره پرداخت. روزنامه‌نگار پاکستانی، « احمد رشید»  (Ahmed Rashid)، پس از مصاحبه‌ای که در اواسط نوامبر با کرزای داشت، گزارش کرد که کرزای در حال روی گرداندن از غرب است.» آن‌چه که مشخص است این است که که او دیگر از آن‌چه که واشنگتن جنگ بر ضد تروریسم می‌نامد، حمایت نمی‌کند. او حضور نیروهای ناتو را در جنوب افغانستان بی‌اثر می‌داند.»

مقامات ارشد آمریکایی این گونه حرف‌ها را چندان جدی نمی‌گیرند. آن‌ها ادبیات ضد آمریکایی وی را به نفع مردمی خسته از جنگ می‌دانند که تحمل زیادی برای حضور نیروهای بیگانه ندارند. این‌ها شاید درست باشند، اما اخیرن تغییر جهتی هدف‌مند در گزاف‌‌گویی‌های شکل گرفته است. او در تمام طول سال در تلاش بود تا به همسایگان‌اش، ایران و پاکستان نزدیک شود و  مذاکرات صلح را با طالبان آغاز کند. مذاکراتی که با فریب‌کاری طرف طالبانی شکست خورد. اما نحوه‌ی تقابل با طرف طالبانی، هم‌چنان به عنوان موضوع اختلافی بین کرزای و ارتش آمریکا یا شاید وزارت خاجه‌ی آمریکا وجود دارد، رییس‌جمهوری افغانستان تمایل بیش‌تری برای بستن قرارداد با طالبان در مقایسه با پترائوس دارد.

خستگی کرزای از جنگ‌های بی‌پایان، و هم‌چنین فشارهای ناشی از حامیان‌اش که می‌خواهند او چهره‌ی رهبری تاثیر‌گذار را از خود بروز دهد، متقارن شده است با تردید‌هایی است که در کابینه‌ی اوباما شکل گرفته است، تردید‌هایی در خصوص هزینه‌های فراوان آمریکا در این نبرد فرسایشی. دلیل اصلی جنگ، یعنی القاعده، هم اکنون دیگر در افغانستان حضور ندارد. نیروهای القاعده در مرزهای پاکستان به کمک هواپیماهای شکاری آمریکا، به زانو در آمده‌اند و پایگاه آن‌ها در حال انتقال به یمن است.  علاوه بر این، ایالات متحده از رکود اقتصادی مبسوط  و کسری بودجه‌ی فروان رنج می‌برد، حتا بودجه دفاعی نیز در سال آتی از کاهش مصون نخواهد بود. و تبدیل شدن افغانستان به موضوع مناقشه‌ی ملی در مدت زمانی کوتاه کاملن محتمل است، آیا به راستی ساختن جاده و ایست‌گاه پلیس در افغانستان مهم‌تر از انجام آن‌ها در آمریکا است؟

در حال حاضر هیچ راه حل فوری‌ای برای گریز از منازعات وجود ندارد و طبق وعده‌ای که کرزای داد ناتو موافقت کرده است تا  چند فصل دیگر نیز به جنگ ادامه دهد، ضرب‌ا‌لعجلی که سال 2014 نقطه‌ی پایان آن است، اما علاقه‌ی آشکاری در آمریکا و هم پیمانانش در ناتو برای ترک هرچه سریع‌تر افغانستان و واگذاری جنگ به نیروهای امنیتی افغان وجود دارد. حتا منتقدان اوباما نیز معتقدند که نیروهای آمریکایی باید هرچه سریع‌تر افغانستان را ترک کنند. اگرچه یکی استراتژیست‌های کاخ سفید این اقدام را قبل از انجام انتخابات ریاست‌جمهوری مصیبت بار ارزیابی می‌کند.  حداقل این است که تلاش‌ها برای آموزش و تجهیز نیروهای امنیتی افغان باید ادامه یابد.

اما در سال 2010، تصویر رهبری استوار و مشروع از حامد کرزای، مرگ آرام و دردناکی را تجربه کرد. سوالی که هم‌‌اکنون همه‌ی ما از خود می‌پرسیم  و یکی از مقامات آمریکای در کابل نیز چندی پیش آن را مطرح کرد، این است «‌که آیا بدون او (کرزای) نیز می‌توانیم موفق شویم؟»

برگرفته از مجله تایم

نوشته‌ی «جو کلاین»

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , , , , , , , 

۱ Comment

  1. 1

    wh0cd795200 buy baclofen advair diskus amitriptyline online