اردوان طاهری/ رادیو کوچه
آقای احمدینژاد، رییس دولت جمهوری اسلامی ایران!
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
نمیدانم چرا هر چه کوشش کردم، نتوانستم شما را به نام رییس جمهوری اسلامی ایران خطاب کنم؛ شاید از این رو که هنوز دلیل قانعکنندهای اقامه نکردهایید تا من شهروند ایرانی نه مزدور اسراییل و نه عامل سازمان سیا و نه وابسته به جناح اصلاحطلب، خودم را راضی کنم که شما بدون دخل و تصرف در رای ملت ایران بر این منصب تکیه زدهاید. همچنان مبهوت خون ریختهی جوانان وطن در کوچهپسکوچههای شهرم که تنها جرمشان این بود که دنبال رای دزدیده شدهی خود بودند. حتا اگر که – به قول شما و یارانتان – تنها توهمی بیش نبود این دزدیده شدن رای، پاسخشان از انسان، چنین برنمیآمد که از شما برآمد.
حکایت بزرگترین زندان روزنامهنگاران و مخوفترین محبس دانشجویان هم به لطف جنابعالی و همکاران «بله قربانگو» چنان جهانگیر شده که لازم نمیبینم با تکرار آن خواب شما و یاران را برهم زنم؛ گویی که گمان نکنم که این خواب به ظاهر آرام، جز کابوسی باشد. از توهین به مقدسات و به بازیگرفتن باورهای دینی ملتی که قرنها با اخلاق دینی تا به امروز دوران گذرانده گرفته تا به تمسخر کشیدن رسوم ملی و میهنی، همه و همه در دولت شما و به دستان توانای یارانتان در تخریب فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم صورت گرفته است. قصد ندارم که خطاهای همهی مسوولان پیش از شما را به شما نسبت دهم، اما – به قول و با ادبیات خود شما – خدا وکیلی شما همهی خطاکاران پیش از خود را روسفید کردهاید
آقای احمدینژاد!
وقتی برای نخستین بار، خبر سقوط یک فروند هواپیمای بویینگ 727 متعلق به شرکت هواپیمایی«ایران ایر» را در خبرها خواندم، پیش از هر واکنشی، به این فکر کردم که چه دل گندهای دارید. باور کنید که گاهی چندین سال به گذشته بازمیگردم و از خطایی که روزی روزگاری در حق کسی مرتکب شدهام، بدجوری تنم میلرزد و همهجوره، بر جبران آن خطا سعی میورزم، اما شما چه دل گندهای دارید که نه از خشم ملت میترسید و از نه از قهر خداوند جبار قادر هراسی به دل دارید. آن روز که اصلاحطلبهای امروزی، بر خلاف عرف دیپلماتیک از دیوار سفارت آمریکا در ایران بالا رفتند و بیش از 400 روز کارمندان و دیپلماتهای آمریکایی را گروگان گرفتند، ارث شومی برای ملت ایران بر جای گذاشتند و اکنون، حضرتعالی اصولگرا، میراثخوار آنان شدهاید. اما چه میراث شومی را وارث شدهاید، آقای رییس دولت!
آقای احمدینژاد! وقتی برای نخستینبار، خبر سقوط یک فروند هواپیمای بویینگ 727 متعلق به شرکت هواپیمایی«ایران ایر» را در خبرها خواندم، پیش از هر واکنشی، به این فکر کردم که چه دل گندهای دارید.
آقای احمدینژاد!
آنگاه که خود را نمایندهی ملت ایران و منتظر حضرت ولیعصر (عج) و حتا بالاتر از آن، خود را مرتبط با حضرت معرفی میکنید و سو مدیریت خود را در ادارهی مملکت به امام منتظران نسبت میدهید، از خود شرم نمیکنید؟ به نام مسلمانی و مهروزی، به جان مردم بیپناه درافتادهاید و از هیچ فردایی خجل نیستید. آقای رییس! برای یک لحظه اندیشه کنید که «وای اگر از پس امروز بود فردایی». من درک نمیکنم که یک انسان مدعی مسلمانی و دینداری، از این که کلام و رفتار اشتباهش – دست کم، شاید اشتباهش – اسباب تلف شدن جانی باشد، خم بر ابرو نیاورد.
آقای رییس دولت!
مدیران زیر دست شما نیز، به همان جسارتی که جنابعالی، به شعور ملت توهین میکنید، ادراک جامعه را با وقاحت خود در نشر اکاذیب، مبتذل میپندارند. در همین حادثهی دلخراش سقوط هواپیمای بویینگ 727 «شرکت هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران» و کشته و زخمی شدن بیش از 90 نفر از هممیهنانمان، «حمید بهبهانی»، وزیر راه و ترابری دولت جنابعالی، تنها پس از چند ساعت از وقوع حادثه – پیش از بازخوانی اطلاعات جعبههای سیاه و اظهار نظر منابع کارشناسی – به خبرنگار خبرگزاری مهر اعلام میکند که: «این سقوط به هیچ عنوان ناشی از نقص فنی هواپیما نبوده است». حکایت این دولت و اظهارات کذب مسوولان آن شده حکایت گربه دزده و انبر توی آتش.
آقای احمدینژاد!
آن لحظاتی که از برتری نظامی ایران در منطقه سخن میگویید و شعار ابرقدرتی سر میدهید، آیا به فکر تحریم صنعت هوایی کشور هم بودهاید؟ یا اگر به فکر بودهاید، توانستهاید که کشور را بینیاز از فنآوری و صنعت جهان – تنها در همین زمینهی هوانوردی – بینیاز کنید؟ آقای احمدینژاد! گردنکلفتی کردن که نشد کار، برادر من! مملکت که با جادو و جمبل، گداپروری و خرافهپراکنی اداره نمیشود. با زور و گاز اشکآور و باتوم و دستبند هم مملکت، کنترل نخواهد شد. شما که به قول خودتان در مناظرهی انتخاباتی با آقای کروبی، مهندس هستید، کمی هم تاریخ مطالعه بفرمایید تا سرنوشت دیکتاتورهای کمدانش پرمدعا را برای خود رقم نزنید.
آقای احمدینژاد!
جان آدمی شریف است و گرانمایه، چرا که نفس حضرت حق است که در کالبد انسان دمیده شد که مادامی که گوید: «کن! فیکون.» با جان و مال مردم بازی نکنید و این ودیعهی الاهی را به دستان مدیران بیکفایت نسپارید و خود نیز سخن نسنجیده بر زبان نرانید که خداوند از ذرهای از گناه بندگانش نخواهد گذشت، اگر که حقالناس را ضایع کرده باشد.
در پایان از استاد سخن، سعدی بزرگ مدد میجویم که فرمود:
«من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
نصیحت همه عالم چو باد در قفس است
به گوش مردم نادان چو آب در غربال»
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»