شراره سعیدی/ رادیو کوچه
اگر لغزشگاه عرب را عصبیت او بدانیم، عصبیتی که از بندهای سنن، آداب، رسوم و اتمسفر غالب صحرا نشات میگیرد، باید اعتراف کنیم که با وجود جنگها و ناملایماتی که اعراب در حین پذیرش دین جدید متحمل شدند، اما چه برای متدینین واقعی این دین و چه دیگر اعراب عربستان، البته اعراب مذکر، منفعت اسلام غیر قابل چشمپوشی است، زیرا با تشکیل نظام واحد مرکزی، آشتی قبایل با هم و اتحاد آنها بر علیه خارجیان بدون گذر از سنن قدیمی و باورهای بنیادی یک جهش بزرگ بود، شاید هیچ نیرویی جز آنچه که به وجود آمد توان ایجاد اتحاد بین آنها را تضمین نمیکرد.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
آنها پس از اجتماع به زیر پرچم اله واحد همچنان از مواهب دنیوی و آخروی منتفع بودند و برای تصاحب غنایم نیازمند برادرکشی نمیشدند زیرا اکنون میتوانستند با اجازه شریعت برای نشر دینشان به کشورها و تمدنهای دیگر دست یافته و به خصلت درونی و برتری طلبانهشان جامه عمل بپوشانند .شاید مسلمانان خارج از عربستان و خارجیان غیرعرب را باید پس از تمامی زنان مومن، بزرگترین قربانیان متدین به دین اسلام دانست.
مشکل از آنجا شروع شد که اعراب به سرزمینهای خود رضایت نداده و ایران، آسیایمیانه، بینالنهرین، شامات، فلسطین، مصر، لیبی و ترکیه را هم به تصرف خود درآوردند. بدین شکل تضاد فرهنگی ایجاد شد. غیرعربها برای مسلمانشدن مشکل زیادی داشتند. اسلام فقط فلسفه جهانبینی نبود، اسلام فرهنگی کامل داشت. فرهنگ ملتهای دیگر در بسیاری از موارد با فرهنگ عربی در تضاد بود، روش زندگی آنها اصلن شباهتی به روش زندگی اعراب نداشت. ارزشهای ملتها در فرهنگ عربی، ضدارزش و ضدارزشهای ملتها در فرهنگ عربی ارزش بود. بههمین دلیل قبول اسلام توسط غیراعراب به انقلاب ساختاری نیاز داشت و انقلاب ساختاری نیاز به انقلاب فرهنگی دارد. و اینها فرآیندی زمان بر هستند. اما اعراب راه آنرا هم خوب میدانستند. آنها قانون گذاشتند که هیچ قبیلهای الزامی به ورود به دین اسلام ندارد، اما اگر غیر مسلمان بماند باید باج و خراج بدهد و اگر ندهد باید بجنگد. اما اگر اسلام را قبول کند، نه تنها باج نخواهد داد بلکه از امکانات مساوی با مسلمانان عرب برخوردار خواهد بود. بدین شکل در ایران و سایر کشورها خونهای زیادی ریخته شد و جنگهای فراوانی صورت گرفت که اکثرن به سود اعراب تمام شد.
مورخین دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کردهاند: نزاع مذهبی و طبقاتی، فقدان حمایت مردمی، نزاع میان اشراف، بیثباتی سیاسی و هزینه جنگهای اخیر طولانی و ناموفق با امپراتوری رم شرقی، اپیدمی طاعون، آشفتگی مربوط به جانشینی تخت پادشاهی، ایدولوژی اسلام، اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقههای «غیرارتدکس» و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد میکردند و عوامل دیگر.
«زرینکوب» رفتار اعراب با ایرانیان را«مضحک، شگفتانگیز، و ظالمانه» خوانده و اعراب را مردمانی «خشن و ساده دل» میداند و مینویسد که بهجز کسانی که بهشدت تحتتاثیر تعالیم اسلامی قرار گرفته بودند، بقیه نسبت به اعراب احساس کینه و نفرت داشتند
ولایتهای شرقی ایران شامل سیستان و خراسان آخرین قسمتهایی بوند که سقوط کردند. با اینحال نواحی غربی طبرستان و نیز کل ولایت «گیلان» تا یکی دو سده تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت میکردند. جنگ «نهروان» مقاومت دولت مرکزی را در هم شکست، و از این زمان به بعد پیشروی اعراب مقاومتهای محلی بود که در برخی موارد شدید بودند. اعراب پس از فتح هر شهری قراردادی با سران آن شهر میبستند که در آن میزان مالیاتی که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص میکرد. روال کلی این بود که شهرها پس از عقد قرارداد صلح شهرها قیام میکردند. قیامها مخصوصن تا زمانی که «یزدگرد» زنده بود بیشتر رایج بود و مقاومتهای محلی قوی و مکرر بود. در برخی موارد مخالفان نیروی بزرگی نیز فراهم کرده بودند، البته مورخان در مورد انگیزه قیامها نظرات مختلفی دارند.
«زرینکوب» رفتار اعراب با ایرانیان را«مضحک، شگفتانگیز، و ظالمانه» خوانده و اعراب را مردمانی «خشن و ساده دل» میداند و مینویسد که بهجز کسانی که بهشدت تحتتاثیر تعالیم اسلامی قرار گرفته بودند، بقیه نسبت به اعراب احساس کینه و نفرت داشتند، او معتقد است که شورشها و قیامها برای بازگشت به دوره ساسانی نبوده، بلکه برای سر فرود نیاوردن در مقابل اعراب و قبول نکردن مالیات سنگین آنها بود. زرینکوب همچنین معتقد است که بهجز کسانی که بهشدت تحتتاثیر تعالیم اسلامی قرار گرفته بودند، بقیه نسبت به اعراب احساس کینه و نفرت داشتند. سربازان و جنگجویان ایران حس تحقیر نسبت به اعراب نیز داشتند و آنها را پستترین مردم میدانستند.
«کلود کائن» مینویسد که تحتتاثیر جنبشهای ملیگرایانه دوران مدرن، تمایل به سمت نمایش ایرانیان و اعراب بهعنوان دو گروه متخاصم رفتهاست در حالی که این دیدگاه با حقایق تاریخی سازگار نیست، به عقیده ایشان، اگرچه خطوط تمایز میان ایرانیان و اعراب مشخص بود و ایرانیان حاملان یک سنت بزرگ تاریخی و فرهنگی بودند که آنرا نسل به نسل منتقل میکردند، اما قیامهایی که توسط گروههایی خاص از ایرانیان و مکانهایی خاص اتفاق میافتاد بیشتر مذهبی بوده و هیچگاه ماهیت جنبش ملیگرایانه گسترده را نداشتند. همچنین ظهور حکومتهای نیمهملی پذیرای اسلام محدوده مخالفتها را مشخص میکند. کائن همچنین این گفته را که ایرانیان در مقابله با اعراب مذهب شیعه را برگزیدند را رد کرده و آن را مغایر با شواهد تاریخی میداند که در دوران قرون وسطی ایران اکثریت سنی داشت.
با اینحال «علی میرفطروس» صحبت از قساوت در خور شهرت تاریخی اعراب شبهجزیره عربستان میکند و بهعنوان نمونه به اینکه اعراب دستکم دوبار به خون اسیران آسیاب کردند، گندم آرد کردند و نانش را خوردند، اشاره میکند. یکبار در الیس به فرماندهی «خالد پسر ولید» که از «محمد» لقب «سیفاله» گرفته بود. یکبار در زمان امویان در گرگان به فرماندهی «یزید بن مهلب».
بهگفته «ستپنینت»، دو قرائت متضاد از اولین برخورد اعراب با زرتشتیان ساکن ایران وجود دارد. یکی از آنها صحبت از چپاول مادی و معنوی ایرانیان توسط اعراب میکند و دیگری صحبت از تاثیرگذاری اسلام و برخورد ملایم اعراب میکند. ستپنینت معتقد است که امکان دارد حقیقت چیزی میان ایندو باشد. اگر چه بسیاری از بخشهای ایران تخریب شده و ساکنان آنها غارت یا کشته شدند، آن دسته از زرتشتیانی که حکومت اعراب را پذیرفتند و به آنها مالیات پرداختند از امنیت برخوردار بودند. بدون شک موارد زیادی از خشونت و اجبار به پذیرش اسلام وجود داشت، این پدیده مشترک در تمام جنگها است، اما به گفته ستپنینت موارد خشن نباید اغراق شده تا حدی که ملایمت نسبی اعراب نادیده گرفته شود. ملایمت در برخورد هم ریشه در تعلیمات اسلامی و هم توجیه اقتصادی داشتهاست. در زمانی که مرزهای خلافت عرب گسترش یافته و تعداد زیادی غیرمسلمان تحت پوشش آن در آمده بودند، همراهی ساکنان غیرمسلمان آن اهمیت داشت.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»