Saturday, 18 July 2015
29 March 2023

«آتش در شهر پلو در روستا»

2011 January 15

مطلب‌هایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر می‌شود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که می‌تواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظر‌های مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشته‌های این بخش دارید می‌توانید برای ما ارسال کنید.

محمود فرجامی

یکی از بزرگ‌ترین لطف‌هایی که دوستان مقیم ایران می‌توانند به افرادی که مثل من موقتن ترک وطن کرده‌اند بکنند آن است که هر از چندگاهی ارتباطی برقرار کنند و از عادی‌ترین تجربه‌ها و مشاهدات روزمره‌شان بگویند.

امروز یکی از آشناهای مشهدی تماس گرفته بود که احوالم را بپرسد. حرف حرف آورد و نیم‌ساعتی با هم گپ زدیم. می‌گفت چند روز پیش برای کاری به بخش‌داری یکی از شهرستان‌های اطراف نیشابور رفته بوده است و در آن‌جا نانوای یکی از روستاهای تابعه آن بخش‌داری را دیده که آمده بوده است کسب اجازه برای تعطیلی نانوایی‌اش، که اجازه‌اش نمی‌دهند! می‌گفته در روستای ما از وقتی که یارانه‌ها را قطع کرده‌اند آرد را بین مردم به همان قیمتی توزیع می‌کنند که به نانوایی‌ها می‌دهند و طبعن برای مردم روستا که مصرف نانشان بالاست و ضمنن امکان پخت نان در خانه به راحتی مهیاست، به صرفه آنست که سی چهل تا نانی که در روز مصرف می‌کنند را خودشان پخت کنند.

و تازه ماجرا فقط این نیست. در بعضی از همان روستاها کیسه برنج را به قیمت 600 تومان به خانوارهای روستایی می‌دهند که به این ترتیب برای بسیاری از آن‌ها اصلن نان خوردن نمی‌صرفد. یکی از همان روستایی‌ها به روای گفته است مدتی‌ست که ما هر وعده غذایی را با پلو می‌خوریم.

محمد قائد جمهوری اسلامی را برآمده از ائتلاف بازار-حوزه-روستا می‌داند. به گمان من این دولت با حذف بازار و حوزه تنها امیدش روستاست و از روز نخست هم عملن به روستائیان باج داده است تا در مقابل شهری‌ها محافظتش کنند.

برای امثال منی که با هر دو فرهنگ آشنایی نسبی دارد و ضمنن سیاست مدار محتاج رای، یا هنرمند مردمی نیازمند محبوبیت، یا منبریِ بندِ پامنبری نیست، اعتراف صادقانه آن است که «فرهنگ روستایی» مورد بحث در واقع بیشتر ضد فرهنگ است تا فرهنگ. طبیعی‌ست که مجموعه‌ای است از تفکرات و باورها و آداب و رسوم اما بیش از هر چیز در ضدیت با هنر و ادبیات و پیشرفت و رواداری، و در یک کلام بیشتر آن چیزهایی که بشر عاقل و متمدن امروزی آن‌ها را مولفه‌های فرهنگ متعالی امروزی می‌داند.

در روزگاری که ایران بودم صاحب کبابی کوچکی در یکی از شهرهای کوچک خراسان که دورتادورش را روستاها احاطه کرده بودند برایم تعریف می‌کرد که با کمک‌های احمدی‌نژاد و سهام عدالت کار و بارش گرفته است. می‌گفت سالی یکی دوبار به بهانه‌ای –از سفر استانی رئیس جمهور تا «سالگرد سفر استانی» و نیز سهام عدالت- مبلغی بین 50 تا صدهزار تومان به هر سرپرست خانوار کمک می‌رسد و اولین کاری که بسیاری از آن‌ها می‌کنند این است که فی‌الفور زن و بچه‌شان را روی موتورشان سوار می‌کنند و به کبابی او می‌آیند و یک دل سیر کباب می‌خورند. بعد هم مقداری اسباب بازی چینی برای بچه‌ها و شاید کیف یا کفش ارزان قیمتی برای زن و شلواری و پیراهنی برای مرد و تمام.

او می‌گفت همین مسئله چنان تاثیر مثبتی روی ذهن آن‌ها و خانواده‌شان می‌گذارد که نه فقط حامی احمدی‌نژادند بلکه حاضرند برایش جان فدا کنند. در همان نواحی من به چشم خودم می دیدم که از زمان روی کار آمدن احمدی‌نژاد نه فقط کار عمرانی بدردبخوری انجام نگرفته بلکه چند کارخانه بزرگ که صدها نفر از اهالی همان‌جا را بکار گرفته بودند به خاطر سیاست‌های احمدی‌نژاد تعطیل شدند. اما در یک خرده‌فرهنگ که غالب مردمانش علی‌رغم تمام تیزهوشی و تیزبازی آریایی-اسلامی‌شان با عقلانیت همانقدر بیگانه‌اند که با انسان‌گرایی؛ صد هزارتومان و سالی دو وعده کباب را عشق است.

محمد قائد جمهوری اسلامی را برآمده از ائتلاف بازار-حوزه-روستا می‌داند. به گمان من این دولت با حذف بازار و حوزه تنها امیدش روستاست و از روز نخست هم عملن به روستائیان باج داده است تا در مقابل شهری‌ها محافظتش کنند

در چنین مواقعی وقتی حرف از «انسان‌گرایی» می‌شود خرده‌گیران مذهبی (و در صدر همه؛ اسلامِ رحمانی‌چی‌ها) فورا غربی‌ترین، فلسفی‌ترین و انتزاعی‌ترین صورت اومانیسم را تصور می‌کنند تا نتیجتا از قیاس ما خنده آید خلق را.

مثل آن می‌ماند که وقتی از روستائیان مسلمان سخن می‌گوییم دهی را در نظر آوریم که مردمانش برهان صدیقین بلغور می‌کنند!

از انسان‌گرایی همان‌قدر که شان انسان مدرن تا حدودی حفظ شود کافیست. در همین حد که آدم‌ها به یک کیسه سیب‌زمینی در شب انتخابات رای‌شان را نفروشند فعلا کفایت می‌کند. چگونه است که اگر به همان آفتاب‌نشین روستایی گفته شود یک کیسه سیب‌زمینی بگیرد و یک روز نماز نخواند یا بگذارد موی زنش را نامحرم ببیند سخت برمی‌خورد و ای بسا به پیشنهاد دهنده آسیب برساند اما می‌توان شان انسانی او را در صف صندوق رای یا ازدحام مستقبلین سفر مقامات خرید و فروش کرد؟ چرا مقداری پشم که بالای کله‌ی بیشتر پستانداران سبز می‌شود جزو ناموس به حساب آید و مهمترین تصمیم سیاسی یک انسان نه؟

اگر در تمام دوران پهلوی‌ها کوشش آن بود که خرده‌فرهنگ روستایی-مذهبی ایران به خرده‌فرهنگ شهری-بورژوایی نزدیک شود در حکومت جمهوری اسلامی جهت برعکس شد تا پایه‌های حکومت استوارتر شود. حالا کار به ویرانی کامل طبقه متوسط شهری رسیده و باج روستایی برای لشکرکشی قریب‌الوقوع عینی و نقدی شده است.

دیر یا زود –مشخص‌تر: در عرض همین دو سه سال آینده- قشر متوسط و بالاتر از متوسط شهری که کار از تحقیر و توهین به او گذشته و به نابودی اسباب معیشتش رسیده سر به شورشی بزرگ برخواهد داشت و کفن پوشان گرسنه روستایی به شهرها خواهند رسید.

دولت که کفگیرش به ته دیگ خورده است گناه دیر شدن مقرری موعود را به گردن شهرنشینان شورشی خواهد انداخت و روستائیان که در تمام این صد سال نه به خاطر فقر و محرومیت خودشان بلکه در واقع به خاطر بالانشینی ظاهری شهری‌ها کینه‌ای عظیم از آن‌ها به دل دارند به جان شهرها خواهند افتاد.

گناه شهری‌ها سیر بودنشان نیست. خوش بودن و تمتع‌شان هم نیست. مدت‌هاست که نیستند. در میان لشکریانی که از بیابان برای نابودی همه مظاهر تمدن سر می‌رسند چه بسیار روستائیان تنومندی با عرق چین‌های از تمتع برگشته که سوار بر تویوتاهای 50 میلیون‌تومانی‌اند و از شهری‌های نزار با ریه‌های سرب گرفته‌شان خوش‌تر به نظر می‌رسند.

قدرت حامی آن‌ها خواهد بود و تاریخ با آن‌ها مهربان است. سال‌ها بعد که تاریخ‌نویسان بخواهند قصه کاری که روستائیان با ما کردند را بنویسند احتمالن همان چیزی را خواهند نوشت که تاریخ نویسان امروزی از کاری می‌نویسند که سی سال پیش روستائیان با شهریان کردند. کدام دانشمند عالم و فاضلی حاضر خواهد شد از کم‌خردی و تنگ چشمی و کم فرهنگی مذهبی به عنوان بخشی از عوامل محرکه وقایع بزرگ اجتماعی نام ببرد؟

مگر جز آن است که بسیاری از جنایات سال‌های نخستین انقلاب علیه ارزش‌ها و نهادهای قشر متوسط شهری جز در حسادت و کینه و حقارت با لعابی مذهبی ریشه نداشت اما به آن‌ها رنگ و بوی غرب‌ستیزی و «تضاد با ارزش‌های سنتی و دینی مردم» زده و به تاریخ خورانده شد؟

نه.

دست کم یک بار.

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , , , , ,