اکبر ترشیزاد/ رادیوکوچه
«سهراب سپهری» شاعر و نقاش بلندآوازه، پیش از انقلاب در نامهای به مجلهی کیهانورزشی نکات و انتقادات جالبی را از فوتبال کشور به مسوولان ورزش کشور یادآور شده است. این نوشته بخشهای فراوانی دارد، اما فقط قسمتی از آن به موضوعی که قصد دارم مطرح کنم مربوط میشود که در ادامه آن را میخوانید.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
«جزو مبانی انتخاب مرد فوتبال سال، اخلاق و نیکرفتاری را نیز به حساب آوردهاید. اما فکر نمیکنید مرد فوتبال نمیتواند لزومن مرد اخلاق هم باشد؟
چه بهتر که یک بازیکن خوب خصایص اخلاقی خوب هم داشته باشد، اما شما میخواهید در عرصه فوتبال قهرمان-اسطوره انتخاب کنید. توجه به شایستگی اخلاق، انتخاب شما را مشکوک میکند. درست مثل این خواهد بود، که تابلوی بد یک نقاش را به خاطر اخلاق پسندیده نقاش آن در خور ستایش بدانید، با معیارهای اخلاقی، نه هنر را میتوان سنجید و نه ورزش را، خود بهتر میدانید، که چه بسیارند بازیکنان خوب که خشن و عاصی و پرخاشگرند. «جرج بست» چندان ملایم و نیک رفتار نیست. با این همه توپ طلایی میگیرد.
یکی از عادات رفتاری بد ما ایرانیان، دخالت دادن معیارهای اخلاقی و سیاسی در هنگام قضاوت بر روی جنبههای کاری افراد و شخصیتهای مهم هنری و ورزشی است
وقتی که در چند شماره کیهانورزشی نظریات مربیان و داوران را برای انتخاب مرد فوتبال میخواندم، چند سوال را برای خود مطرح کردم: این آقایان متخصصان تا چه پایه در جریان مسابقات هستند؟ آیا بستگی آنان به باشگاه خاص و یا دوستیشان با افرادی معین در اظهار نظرشان بیتاثیر بوده است؟ آیا توجه به عامل اخلاقی و نیز سابقهی ورزشی پایههای این انتخاب را تا حدی سست نکرده است؟ هیچکدام از این آقایان به بازی خوب «اکبر افتخاری» توجه نداشتهاند، اما از «مصطفا عرب» نام بردهاند که بازیکنی است متوسط، ولی با انضباط و یا «همایون بهزادی» که در شرایط امروزی بازیاش ضعیف است. اگر انتخاب «مرد فوتبال سال» مطرح است، انگار نباید روی سوابق یک بازیکن تکیه کرد.»
یکی از عادات رفتاری بد ما ایرانیان، دخالت دادن معیارهای اخلاقی و سیاسی در هنگام قضاوت بر روی جنبههای کاری افراد و شخصیتهای مهم هنری و ورزشی است. ما ایرانیان اگر از مواضع سیاسی و خصوصیتهای اخلاقی و اجتماعی انسان مشهوری انتقاد داشته باشیم، آن را به تمامی چیزهای دیگر در زندگی او نیز تعمیم میدهیم و همهی آنها را زیر سوال میبریم و بالعکس اگر این موضعگیریها مطلوب ما باشد، او را به اوج میرسانیم. یادم هست هنگامی که «محمد نوریزاد» پس از نوشتن نخستین نامههایش به رهبر به زندان محکوم شده بود، برخی از دوستان بخشهایی از فیلمها و سریالها و آثار او را در فضای مجازی قرار داده و به تعریف و تمجیدهای آنچنانی پرداخته بودند. این اتفاق در سوی دیگر ماجرا برای «علیرضا افتخاری» نیز پیش آمد و او که با رفتار اخلاقی ناپسندش مورد خشم و غضب واقع شده بود، جنبههای هنریاش نیز به زیر سوال رفت. واقعیت آن است که باوجود آزادگی و بزرگی بیمانند نوریزاد او فیلمساز و کارگردان خوبی نیست، و در سوی دیگر گرچه که افتخاری به مردم و وجدان اخلاقیاش پشتپا زد، در کارنامهی هنریاش به عنوان یک خواننده، کارهای خوب و باارزش کم ندارد.
ما ایرانیها باید یاد بگیریم که هر چیزی را در جای خودش مورد نقد و بررسی قرار دهیم و مسایلی را که در حوزههای بیربط قرار دارند، به هم ربط ندهیم. یادش به خیر «ناصر آملی» روزنامهنگار و فعال سیاسی خراسانی تعریف میکرد که وقتی جوان بوده، در روزگار جنگ و جبهه که سرش پر بوده است از شور و حال ایدوئولوژیک و همهچیز را با آن معیارها میسنجیده، روزی پدر همسرش از او سراغ خیاطی چیرهدست را میگیرد تا کتوشلواری برایش بدوزد. ایشان پاسخ میدهد که من اتفاقن یکی از بچههای جبهه را میشناسم که بسیار پسر حزباللهی و باایمانی است و اتفاقن خیاط هم هست. پاسخ پدر خانمش بسیار زیبا و معنادار بوده است. او میگوید: «پسر جان من با ایمان خیاط کاری ندارم، برای من دستهایش مهم است. گبر باشد، جهود باشد، اصلن بگو کافر باشد، اما کتوشلوارش خوب بدوزد، همین.»
کلام آخر اینکه، شکی نیست که هنرمند نیز مانند دیگر شهروندان آگاه وظیفه دارد، تا در قبال اتفاقاتی که در جامعهاش رخ میدهد، مسوول باشد و از خود واکنش نشان دهد، اما چگونگی این رفتار نباید معیاری باشد، برای نقد و بررسی آثار هنری هنرمند.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»