مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظرهای مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشتههای این بخش دارید میتوانید برای ما ارسال کنید.
رحیم همتی
روزی و ساعتی نیست که اخبار را پی نگیریم و از چگونگی برخورد با مخالفان و منتقدان و دلسوزان به میهن توسط حاکمیت خبری را متوجه نشویم، روزی نیست که با خبر نشویم از چگونگی برخورد حاکمیتی که خود را متصل به خدایی میداند که مبنای رفتار انسانها را بر مهر و محبت بنا نمود و روزی نیست که حاکمیت رفتار خود با مردم را برگرفته از رفتار پیامبر و علی و ائمه به مردم معرفی نکند پیامبری که در نزدیکی مرگش مردم را دعوت نمود و از آنان خواست که اگر حقی از مردم را اجحاف نموده و یا بد رفتاری نسبت به مردم داشته وی را مورد قصاص قرار دهند، علی که زمانی وضعیت یک یهودی به اطلاعش رسید از شدت ناراحتی رنگ از چهرهاش پرید. حال رفتارهای آقایان به گونهای است که روش و منشهای خلفای بنیامیه و بنیعباس را دوباره در ذهنها متبادر میسازد. در دورهای که مردم سرزمینمان برای حاکمیت خود بر سرنوشت خویش سالها مبارزه کردهاند و در راه آن جانها دادهاند از حاکمیتی توتالیتر گرفتار حاکمیتی توتالیترتر گردیدهاند. تفکر به اعمال رژیم در مقابل مردم مرا به یاد رژیمهایی میاندازد که هیچگونه حقی برای مردم قائل نبودند. و از شنیدن هر صدایی جز صدای خویش برآشفته شده و با شدیدترین وضعیت با آن برخورد میکردند. از این بابت حاکمیت فعلی رژیم ایران را توتالیتر میدانم که تمامی روشهای حاکمان توتالیتر تاریخ و حتا بدتر از آن را در روش و منش شان به عینه شاهد بوده و مطالعه کردهایم.
حاکمان توتالیتر همگی دارای پلیسهای مخفی، زندانهای مخوف، ربودن و گاها سر به نیست کردن مخالفان، سیستم تک حزبی و پیروی از یک ایدئولوژی خاص، انحصار وسایل ارتباط جمعی، انحصار اقتصادی که لزومن ممکن است توسط یک گروه و یا حزب هم صورت پذیرد و خیلی از موارد دیگر هم میشود اشاره کرد بودند.
در این گونه حکومتها دولت تفریبن بر تمامی شئون زندگی عمومی و رفتارهای خصوصی شهروندان نظارت و کنترل دارد و میخواهد تمامی جمیعت زیر دست خود را برای تحقق بخشیدن به اهداف دولتی بسیج کند و فعالیتهایی که مطابق با این اهداف نباشد از سوی حاکمیت مورد تحمل واقع نمیشوند.
آنچنان که هویداست و همه میدانیم جمهوری اسلامی مبنای شکلگیریاش بر حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش شکل گرفت اما رفته رفته تمامی شعائر اسلامی رویه استبدادی و بسته گرفته و هر کس به نوعی که مطابق میل خویش بوده از آن تفسیر به عمل میآورد. مبلغان ایدئولوژی اسلامی که ایدئولوژی خویش را برتر از هر نوع ایدئولوژی معرفی میکردند مشیشان رفته رفته به نوعی توتالیریته مبدل گشت بگونهای که خواهان حذف تمامی مخالفان و منتقدانش شد رفتهرفته و به صورت پلکانی بر این تفکر جامعه عمل پوشاند. در ابتدای حاکمیت جمهوری اسلامی کسانی که خواهان بسته بودن فضا بر مردم بودند با وجود اشخاصی که دغدغه مردم را داشتند نمیتوانستند رفتارها و تفکرات خویش را توجیه کرده، زیرا که میدانستند با مخالفانی سرسخت روبهرو خواهند شد (آیتاله منتظری و گروههای سیاسی منتقد خارج از حاکمیت از این دست مخالفان بودند). تمامیت خواهان با آگاهی از قدرت چنین مخالفانی هر از گاهی خود به شکلگیری بحرانهایی کمک میکردند تا بتوانند فضا را به نفع خویش تغییر دهند از جمله شکلگیری جریان خرداد شصت، قیامهای مختلف از نقاط گوناگون کشور و … همه از آن دسته بحرانهایی بودند که انحصارطلبان خواستار بودند تا بتوانند هر چه بیشتر و بهتر بتوانند مخالفان تمامیت خواهی را از گردونه تصمیمگیری و نقش آفرینی برای میهن دور نگه دارند. و در تداوم این اعمال اعدام و یا تیرباران یکی از گزینههایی بود که یک مخالف در سرنوشت خویش به یدک میکشید.
سپس در روزنامهها هم با تیتر درشت زده میشد و اعلام میگردید که شهروندان برای شناسایی فرزندانشان میتوانند با در دست داشتن شناسنامه به فلان جا مراجعه نموده و جهت تحویل و یا شناسایی اجساد مراجعه نمایند. کشتار دستهجمعی زندانیان سیاسی در سال 67 و کشتن خاموش نویسندهگان و فعالان سیاسی در جای جای وطن (معروف به قتلهای زنجیرهای) و دفاع از تداوم جنگ و به درازا کشاندن آنها جهت استفاده بهینه برای استحکام بخشیدن به تفکرات تمامیتخواهی خویش و به دست گرفتن تمامی ارکان اقتصادی کشور و منابع زیر زمینی و رو زمینی و قدرت گرفتن بیانتهای سپاه و بسیج و دادن پستهای مختلف به آنان همه و همه نشان داد که حکومت فعلی ایران یک حکومت توتالیتر هست روش و منش و مراتبی بس خونبارتر از حکومتهای بیش از خود را دارد.
معمولن زورآزمایی حکومتهای توتالیتر با واقعیت تاریخی بر همان نقطهای متمرکز میشود که در ایدئولوژیشان نقش محوری دارد، بر همان امری که کانون خیال پردازیهای آنهاست. در حکومتهای کمونیستی اقتصاد این نقش را ایفا میکرد. این حکومتها اقتصاد را عامل اصلی و زیربنای تحولات تاریخی میشمردند، مدعی بودند که از اقتصاد و به تبع آن تاریخ، شناخت علمی به معنای اخص آن دارند و به همین دلیل پیشتاز آینده بشریت هستند. ولی از روز اول تا به آخر نقطه ضعف اساسی آنها همین اقتصاد بود. کوشیدند تا بازار آزاد را با برنامهریزی و مالکیت خصوصی را با مالکیت دولتی جایگزین کنند و در نهایت وضعی ایجاد کردند که انگیزه تولید اقتصادی را به حد اقل رساند، رابطه عرضه و تقاضا را به کلی مختل کرد و تولید و رشد را از اساس متزلزل ساخت. آمارهای دروغین و توجه یکسره به فنون و صنایع نظامی هم دردی از کار را دوا نکرد. بالاخره شوروی به مرحلهای رسید که توان رقابت نظامی با ایالات متحده را از دست داد و سرمایهگذاریهای بزرگ اقتصادی و علمی و تکنولوژیک آمریکا در بخش نظامی حریف کمونیستش را از نفس انداخت. فکر اینکه میتوان با آزادسازی اقتصاد بر توان شوروی افزود به ذهن همهکس میرسید ولی حکومت شوروی نمیتوانست به اجرایش بگذارد و همان بماند که بود، کما اینکه دیدیم مرد و از پس اصلاح برنیامد چون که حاکمانش مردم را نادیده گرفتند و خود و ایدئولوژیشان را برتر از مردم و نظرات آنها دانستند.
حاکمان توتالیتر همگی دارای پلیسهای مخفی، زندانهای مخوف، ربودن و گاها سر به نیست کردن مخالفان، سیستم تک حزبی و پیروی از یک ایدئولوژی خاص، انحصار وسایل ارتباط جمعی، انحصار اقتصادی که لزومن ممکن است توسط یک گروه و یا حزب هم صورت پذیرد و خیلی از موارد دیگر هم میشود اشاره کرد بودند
حکومت نازی هم برای نژاد همان اهمیتی را قایل بود که حریف و همزادش برای اقتصاد. ولی از روز اول قدرتگیری تا واپسین دم حیات ایدئولوگها و دانشمندانی که به خدمت این حکومت درآمده بودند نتوانستند حتا تعریفی از «نژاد» عرضه کنند که برای حکومت متبوعشان قابل پذیرش باشد. در اندازه گیری سر و کله انسان و ترتیب تیپهای نژادی سرگردان ماندند، حال مرتبط ساختن این خصایص با تحولات تاریخ به جای خود. هیچگاه هم نتوانستد یهودیان را که دشمن اصلی نظام به حساب میآمدند و بنا بر تعریف گروهی مذهبی هستند، در یک قالب معین نژادی جا بیاندازند تا به ایدئولوژی خود اعتبار ببخشند. در نهایت حکومت نازی در جنگ از بین رفت ولی این بستگی به ایدئولوژی تا روز آخر حیات آن نه تنها مشهود بود که تشدید هم شد. در مراحل پایانی جنگ حرکت قطارهایی که یهودیان را به اردوگاههای مرگ میبرد بر حرکت قطارهای حامل مهمات اولویت داشت. یعنی حکومت حاضر بود مرگ را به جان بخرد و دست از ایدئولوژی برندارد و همانطور که دیدیم مرد.
این را هم اضافه کنم که مرگ یک نظام سیاسی مترادف از بین رفتن کشوری نیست که بر آن حکومت میکند، قتل عام پیوستگان آن نیز نیست، جایگزین شدن خود اوست با نظامی دیگر. مورد چین کمونیست هم که از کمونیسم فقط پرچم قرمز و رژه سالانهاش را حفظ کرده مثالی است از همین مرگ نظامهای توتالیتر. موفقیت کمونیستهای چینی در این نیست که در حفظ حیات نظام موفق بودهاند، چون چنین موفقیتی در کار نبوده و نیست. در این است که حیات سیاسی خود رابه عنوان طبقه حاکم حفظ کردهاند و توانستهاند بر سر کار بمانند، همان کاری که آرزوی حاکمیت ایران است و بعید است بتوانند به آن دست یابند.
بستگی به یک دستگاه فکری بسته که هم مدعی حقیقت نمایی است و هم راهنمای عمل و هم مایه هویت سیاسی جایی برای وارسی و احتیاط و تحول باقی نمیگذارد. قالبی است متحجر که به ذهن پیروان و به واقعیت یکسان تحمیل میشود و تا آنجا که با مانعی مواجه نشود پیش میرود، ترمزی در کار نیست. اصلاح ناپذیری عمیق حکومتهای توتالیتر که یا باید با تمامی ناکارآمدی و نکبت و جنایتشان سر پا بمانند و یا اینکه جای خود را به حکومت دیگری بدهند، از این تحجر سرچشمه میگیرد.
هسته ایدئولوژی نظام ایران که همان فقه اسلامی است که با تبدیل شدن به دستورالعمل حکومتی در متن جهان مدرن حکم نوعی ایدئولوژی توتالیتر را پیدا کرده است. محتوایش اساسن سنتی است ولی محیط زندگی آن و کارکردش مدرن است. مقولات اصلی آن نه اقتصادی است و نه نژادی، بلکه حقوقی ـ مذهبی است اسلام و کفر، پاک و نجس و حلال و حرام. این مسئله که قوانین اسلامی خلاف تمدن امروزی است و گرهی از کار مشکلات اجتماعی نمیگشاید و برای مردم ایران مانند دیگر مردم جهان مترادف بربریت است، روشنتر از آن است که حاجت به یادآوری داشته باشد. این امر هم که قواعد مزبور مطلقن کفاف حیات حقوقی یک دولت امروزی را نمیدهد، بارزتر از آن است که محتاج توضیح باشد. فقط باید به این نکته توجه داشت که این قواعد و قوانین هر جا کمبودی داشته با داخل شدن عناصر غیرفقهی و حتا غیراسلامی مرتفع شده است. ولی این امر به خودی خود اهمیت عمدهای ندارد زیرا هیچ ایدئولوژی توتالیتری از ابتدای زایش کامل نیست و تا آخر عمر هم تکمیل نمیشود تا واقعن برای همه چیز جواب داشته باشد. مهم ادعای جامع بودن است که همه آنها دارند و ایدئولوگهای حاکمیت ایران هم به نهایت دارند، وگرنه همهشان در عین حفظ ماهیت خود از منابع خارجی تغذیه میکنند.
آنچه که مهم است هسته اساسی راه حلهایی است که این ایدئولوژی به پیروان خود عرضه میکند و به سنت نسبت میدهند. یک بخش آن شامل عناصری از حقوق جزاست که شامل قانون قصاص میشود. بیدلیل نیست که وجوب اجرای مجازاتهای اسلامی در قانون اساسی این حکومت ذکر شده است. بخش دیگر آن که همه گیرتر و کلیتر است آداب و رفتار اجتماعی را در بر میگیرد. نقطه فشار اصلی ایدئولوژیای را تعریف میکنند که از اسلام گرفتهاند. نوعی نگاه ایدئولوژیک بر جامعه ایران، یعنی بر واقعیتی که میکوشد تغییرش بدهد، در اینجاست.
میزان کوششی که حکومت اسلامی برای ترویج شکل معینی از رابطه زن و مرد، قالبی کردن رفتار مردم در صحنه جامعه و جلوگیری از تفریحات مقبول مردم انجام میدهد، چشمگیر است و تشنج فراوان ایجاد کرده است. مخارج اقتصادی و تاوان سیاسی این کار سرسام آور است ولی حکومت قادر نیست که از این راه برگردد و گریبان خود را خلاص کند. همانطور که سایر حکومتهای توتالیتر نتوانستند از اصرار بر کارکردهای خویش دست بردارند و در نهایت بر اثر پافشاری بر نگاههای غلط خویش همگی مردند. پیام تاریخ این است که روشهای استبدادی و حاکمیت توتالیتاریته شکست خواهد خورد.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»