محبوبهشعاع / رادیوکوچه
«پل سزان» در نوزدهم ژانویه ۱۸۳۹ در شهر «اکس» در جنوب فرانسه متولد شد. پدرش ثروتی اندوخته بود و به بانکداری اشتغال داشت و زندگی آنها به آسودگی میگذشت. پل در مدرسهای که «امیل زولا» نیز در آنجا تحصیل میکرد، درس میخواند و پیوند دوستی میان آن دو از همان جا آغاز شد.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
سزان نخست تمایلی به «رمانتیسم» از خود نشان میداد. اشعار «بودلر» را حفظ میکرد و از موسیقی «واگنر» لذت میبرد. البته تاثیر دوستی با زولا که بعدها پیشوای نویسندگان «رئالیست» شد، او را به این مکتب متمایل ساخت. اما پدرش میل داشت او را جانشین خود سازد و با پل که علاقهی وافری به نقاشی داشت مخالفت میکرد.
همین مخالفت سبب شد که پل وارد دانشکدهی حقوق شود و همزمان در بانک پدرش به کار مشغول شود. سزان سالها با پدر در مبارزه بود تا بالاخره در سن 24 سالگی پس از فراگرفتن اصول مقدماتی نقاشی در زادگاهش برای آشنایی با نقاشی مدرن، از پدر اجازه گرفت و به تشویق زولا به «پاریس» رفت و نزدیک او اطاقی گرفت.
در این هنگام مبارزهی دیگری برای او آغاز شد، چون در آزمایش برای ورود به دانشکده هنرهای زیبایپاریس درمانده ماند آزردهدل شد و از همه سختتر آنکه نگارههایش برای نمایش در نمایشگاه پذیرفته نشدند و در این هنگام بود که با «پیسارو» آشنا شد.
پدر پل برای او ماهانهای مقرر کرده بود، و او گاه در پاریس و زمانی در زادگاهش به حرفهی نقاشی که پیش گرفته بود، مشغول بود و هرگز از کارش منصرف نشد و کوشش مداومش برای تحقق مطلوبی که در نقاشی داشت، او را خسته نکرد.
رویارویی با منظرههای طبیعی حساسیت تازهای را در سزان برانگیخته بود و کار در جوار پیسارو تغییری اساسی در نقاشی او پدید آورد. لطافت و روشنی جای زمختی و تیرگی آثار پیشین را گرفتند، و رنگها به خلوص و درخشندگی گراییدند. در این زمان، سزان خود را شاگرد پیسارو میدانست ولی در واقع، دو هنرمند بر یکدیگر اثر میگذاشتند.
سزان در آن زمان گفته بود:«من میخواهم از امپرسیونیسم هنر متین و استواری مانند آثار استادان قدیم به وجود آورم.» اما او در واقع کمتر از آنچه ازین گفته برمیآید به امپرسیونیسم نظر داشت. او برخلاف امپرسیونیستها که فرم را فدای کیفیت نور و رنگ میکردند مانند همهی نقاشان «کلاسیک» فریفته فرم بود.
توجه مداوم به شکل و فرم او را بیش از پیش به کشیدن منظره و اشیا بی جان متمایل ساخت، سزان از هنرمندانی نبود که در پژوهش آسان به مقصود میرسند. برعکس، حیات هنری او یک رشته تلاش مداوم بود. آسان راضی نمیشد و چون از عهده نقشی که در نظر داشت بر میآمد نقش دشوارتری پیش میگرفت.
در تمام دوران این تلاش و کوشش اهمیت او پوشیده ماند شاید اگر ثروت و سر سختی او نبود از نقاشی دست برمیداشت. به تدریج که زمان، پیش میرفت سزان در گوشهگیری و تلخی خود راسختر میشد. پل در سی سالگی عاشق یکی از مدلهای خود به نام «هورتانس» شد و سال بعد پسری از او متولد شد که سزان بینهایت به آن علاقمند بود.
سزان نقاشی را از حیث اینکه هنر است دوست داشت، نه برای کسب مال به طوریکه مکرر به کشتزارها یا بیشهها میرفت و منظرهای را نقاشی میکرد و موقع مراجعت تابلوی ترسیمی را همان جا می گذاشت و اعتنایی به آن نمیکرد و به دنبال او، همسرش میرفت و کارهای او را جمع میکرد و به خانه می آورد.
سزان با کار پیگیرانه و کنکاشهای سرسختانهاش نقاشی اروپایی را از قید تابعیت قوانین رها کرد، پل به قصد احیای سنت بزرگ اروپایی حرکت کرد ولی به روشی نو دست یافت، که راه را بر تحول بعدی نقاشی گشود
تا پنجاه سالگی تابلوهای سزان به فروش نمیرفت. بقال سر کوچه، او یکی از تابلوهایش را به جای طلب خود قبول کرد. چند تابلو را هم سزان با لولههای رنگ روغن و لوازم دیگر نقاشی عوض کرد. در اواخر عمر بود که سزان از گمنامی به در آمد و مورد توجه نقاشان جوان و هنرشناسان واقع شد، و از او برای شرکت در نمایشگاههای مختلف دعوت کردند.
وی در سالهای آخر عمر با زن و فرزندش در زادگاهش زندگی میکرد. او هر روز در لباس ساده روستایی برای نقاشی به صحرا میرفت، اما بیماری و گرفتاریهای عصبی، سوظن و وسواس آسودهاش نمیگذاشت.
در همین اوان نامهای برای دوستش نوشت که: «من پیر و بیمارم اما سوگند خوردهام که در حال نقاشی بمیرم.» تا آنکه در یک روز بارانی هنگامی که برای کشیدن نقاشی به طبیعت رفته بود، در جاده به روی زمین افتاده و بیهوش شده بود. زمانی بعد عدهای بدن نیمه جانرا او را دیده بودند و او را به خانهاش رساندند، اما پل سزان به تب شدید دچار شد و یک هفته بعد از این اتفاق یعنی در 22 اکتبر 1906 در سن 67 سالگی درگذشت.
پل سزان در دوره خودش چندان شناخته شده نبود و ارزش کارهایش پوشیده ماند به جز ده سال آخر زندگىاش که شهرتش کمى افزایش یافت و کارهایش مورد توجه قرار گرفت. اما او به سبب تجربههای نو و دست آوردهای هنریاش پس از مرگش به عنوان «پدر نقاشی مدرن» شناخته شد.
سزان با کار پیگیرانه و کنکاشهای سرسختانهاش نقاشی اروپایی را از قید تابعیت قوانین رها کرد، پل به قصد احیای سنت بزرگ اروپایی حرکت کرد ولی به روشی نو دست یافت، که راه را بر تحول بعدی نقاشی گشود. در میان هنرمندان نسل بعد، کوبیستها بیش از سایرین از نتیجه آموزههای وی بهره بردند.
از تابلوهای مشهور سزان میتوان به «ورق بازان»، «غرش»، «مردی با پیپ»، «مادام سزان در گلخانه»، «باد و طوفان»، «آب تنی کنندگان»، «درختان سپیدار»، «دهقان پیر»، «طبیعتهای بیجان»، «مجسمه عشق و اشیا بیجان»، «نوازندهی پیانو»، «امیل زولا و پل الکسیس» و تصویری که از خود کشیده بود، اشاره کرد.
آثار او در حال حاضر در بسیاری از موزههای مهم دنیا نگهداری میشود و استودیواش در زادگاهش شهر «اکس» دوباره به صورتی که بود بازسازی و تبدیل به موزه سزان شده است و یادگاریهایی از او مثل یک کلاه و یک پیپ سفالی در معرض نمایش است.
منبعها:
گوگل
انجمن ادبی شفیقی
ویکیپدیا
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»