مهشبتاجیک / رادیو کوچه
«مارسلپروست» (proust Marcel)رماننویس و مقالهنویس فرانسوی در پاریس و در خانوادهای سرمایهدار و مرفه زاده شد، پدرش پزشک «کاتولیک» و مادرش «یهودی» اهل «آلزاس» بود. خانواده از مدتها پیش در قریهای در حوالی «شارتر» مقیم شد، جایی که پروست بعدها در آثارش از آن بهنام «کومبره» یاد کرده است. مارسل کوچک در محیطی با فرهنگ و دانش پرورش یافت. از آغاز کودکی، نحیف و رنجور بود و مراقبت مداوم و توجه شدید نزدیکان موجب شد که وی همیشه خود را به عطوفت و مهربانی نیازمند ببیند و در برابر عدم توجه افراد، نفرت نشان دهد. در نه سالگی به بیماری نفستنگی دچار شد که همه عمر با او بود، خاصه در فصل بهار او را از گردش در دل طبیعت و زیباییهای آن محروم ساخت. بدین طریق مارسل ناچار بود در خانه ودر کنار مادر بهسر برد و به خویی انزواجو و بیش از حد حساس دچار شود.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
در 1889 در اورلیان به نظام وظیفه رفت و در صنف پیادهنظام، به خدمت پرداخت و بعدها در دانشگاه «سوربن» به رشته علومسیاسی وارد شد. در آغاز به سیاست متمایل بود، اما بعدها مصمم شد که همه وقتش را صرف ادبیات کند. پروست در سال 1892 با همکاری چندتن از دوستان مجلهی «بانکه» یا «ضیافت») (Banquet را تاسیس کرد، سپس با رووبلانش یا مجله سفید همکاری کرد. پروست در این دوره به محافل اشرافی و ادبی رفت و آمد یافت و با نویسندگانی چون «سنت بوو»، برادران «گونکور» ، «آناتول فرانس» و «شارل مورا» آشنا شد و با آنکه از این محافل سود بسیار برد و با بینش خاص خود به تحلیل اخلاق و روح اشخاص گوناگون پرداخت، از سرگمیهایش چندان خشنود نبود و آن را بیثمر میخواند و خوشبختی را تنها در عالم هنر و کار جستوجو میکرد. مارسل پروست درسال 1896 در بیست و پنج سالگی اولین اثر خود را با چاپی زیبا بهنام «لذتها و روزها» منتشر کرد.
در سالهای 1895 تا 1905 به آثار «راسکین» که بیشتر مربوط به زیباییشناسی بود، علاقه یافت. او میان خود و راسکین وجوه مشترکی میدید و به وسیلهی او به درک آثار هنری تمایل پیدا میکرد. دو اثر از «راسکین» را ترجمه کرد و در ضمن در اندیشهی خلق اثر بزرگی بهسر برد که بعدها خط سیر فکری و روحی او را آشکار میکرد. پس از مدتها کار به یکی از دوستان نوشت «از مدتها پیش بر سر اثری کار میکنم که وقت زیادی لازم دارد و هنوز نتوانستهام آن را به جایی برسانم.» در این زمان رمان «ژان سانتوی» را نوشت که پس از مرگش درسال 1952 انتشار یافت. این رمان طویل هزار صفحهای از نظر پروست اثر مهمی به شمار میآمد که زمینههای اصلی اثر بزرگ وی بود و نشانههایی از تبدیل کودکی عصبی و ناتوان به هنرمندی برجسته را در برداشت. رمان «ژان سانتوی» ملاقات دو جوان را با رماننویسی مشهور به هنگام مرگ نشان میدهد که دستنوشتهی اثر خود را برای انتشار به آنان میسپارد. کتاب نخستین نشانه از استعداد پروست و نمودار رسالت هنری اوست و جستوجوی مداوم او دربارهی جوهر اشیا و حفظ آن در حافظه و سپس بیان آن را نشان میدهد. مرگ پدر و پس از آن مرگ مادر، تنهایی پروست را به حد اعلا رساند. دیگر در محافل حضور نمییافت و در انزوا با روشنبینی و واقعگرایی تا حدی جانگداز به خلق اثر پر ارزش خود پرداخت و آن را تنها تکیهگاه خود ساخت.
اولین شاهکار پروست «از جانب خانه سوان» نام داشت که نخستین بخش از اثر بزرگ او به نام «در جستوجوی زمان از دست رفته» را تشکیل میداد و در دسامبر سال 1913، قبل از آغاز اولین جنگ جهانی، منتشر شد. در واقع پروست طرح اصلی رمان بزرگ خود را در این زمان در هفت بخش تنظیم کرده بود که به این ترتیب انشار یافت. «از جانب خانه سوان»، «در سایهی دختران نوشکفته»، «جانب خانه خانواده گرمانت»، «سدوم و عموره» ، زن زندانی، «آلبرتین». در حدود دو سوم این اثر بزرگ در زمان حیات پروست و به وسیله بنگاه انتشارات گالیمار به چاپ رسید و بقیه آن پس از مرگش انتشار یافت و بهتدریج بر خوانندگانش افزوده شد. این رمان که هفت کتاب را دربرمیگیرد، بهخاطر کاوش در مسایل روانشناختی و مهارت در تجزیه و تحلیل و بهتصویر کشیدن شخصیتها و درونگرایی آنان و سبک پیچیده، حساس و محقق خود شهرت بهسزایی دارد.
پروست جامعه را که از آن در آثار خود حرف میزند، به تصویر میکشد. رمان «در جستوجوی زمان از دست رفته» شکل سنتی ندارد، اما با طرحی هماهنگ و بدون طرحی ویژه پسنگرانه، تجربیات خود را برملا میکند. وی تجربههایش را بهخاطر تاثیر ریشهای یا درونمایه نگاه میدارد و بعد رهایشان میکند و فقط یک بار، ایام باز رخ داده و تغییر یافتهاش را به زبان میآورد. او در این نمونه، تجربهای از یک رشته ارتباطات را به وسیلهی تخیل و مشاهدهی مردم و مکانها، از دوران کودکی تا میانسالگی، ارایه میدهد. رمان پروست بهخاطر ساختاری بهطور کامل وابسته به حالات و احساسات، اثری مربوط به گذشته و مرتبط با زمانی از دست رفته میشود. در نظر او زمان میگذرد و بار دیگر باز میشود. پروست معتقد است که واقعیات تجربه بشری، بهخاطرآوردن و دوبارهسازی صحنههای در یاد آمده نیست بلکه در تسخیر احساسات جسمانی است. مارسل پروست در رمان «در جستوجوی زمان از دست رفته» از اخلاق نیز سخن به میان میآورد. اما ارزشهای والای یک جامعه را فریبی بیش نمیداند. او ما را با اصولی کلیتر آشنا میکند.
پروست جامعه را که از آن در آثار خود حرف میزند، به تصویر میکشد. رمان «در جستوجوی زمان از دست رفته» شکل سنتی ندارد، اما با طرحی هماهنگ و بدون طرحی ویژه پسنگرانه، تجربیات خود را برملا میکند
جامعهای که پروست در آثارش معرفی میکند، شامل طبقهی اشراف و طبقهی متوسطی است که با اندوختهشان از زمان انقلاب، زندگی مرفهی در سطح اشراف دارند. البته همین محدودبودن طیف اجتماعی، باعث شده که پروست، خیلی عمقی درون آنها را بکاود. در این جامعه هیچ چیز ثابت نیست و با گذشت زمان همهی پیشداوریهای کنونی محو میشود و البته پیشداوریهای تازهای جای آنها را میگیرد. مذهب در آثار او جایی ندارد و کلیساها، جز در مواقعی که ارزش زیباییشناختی دارند، ترسیم نمیشوند.
سالها منتقدان بسیاری در سراسر جهان «مارسل پروست» را با توجه به راوی کتاب «در جستوجوی زمان از دست رفته» نویسندهی تنپرور و وقتگذران میدانستند که مدام در رختخواب بوده و همچون «مارسل» کتاب «در جستوجو» تا نیمههای روز بستر را ترک نمیکرده و گویی زمان را به بطالت از دست میداده است. بارها «مارسل پروست» در مقالات و نوشتههای منتقدان ادبی نویسندهای «اسنوب»، «تنپرور»، «اشرافی» و «احساساتی» توصیف شده است اما این نویسندهی تاثیرگذار فرانسوی همیشه موجب شگفتی طرفدارانش شده است. بعدها و به واسطهی مکاتباتش با دوستان و آشنایان و همچنین بوسیلهی زندگینامهای که «ژرژ پینتر» نوشت، آگاهی از این که «پروست» برخلاف تصورات اغلب منتقدان، آدمی کوشا و فعال بوده، طرفداران «پروست» را در بهت و شگفتی فرو برد.
«مارسل پروست» برخلاف «مارسل» رمان «درجستوجو» در درسخواندن بسیار موفق بوده و در رشتههای حقوق و فلسفه تحصیل کرده است. همچنین با انتشار کتاب «ژان سانتوی» شگفتی طرفداران خالق «در جستوجو» بیشتر و بیشتر شد چرا که فهمیدند «پروست» سالها قبل از انتشار اولین کتاب از مجموعهی «در جستوجوی زمان از دست رفته» چهار سال وقت خود را صرف نوشتن رمانی با حجم پانصد صفحه کرده که در نهایت نگارش آن را به خاطر نوشتن شاهکار «در جستوجو» نیمه رها کرده است.
پروست در سپتامبر 1922 به ذاتالریه شدیدی مبتلا شد و اگر در استراحت به سر میبرد و دستورهای پزشک را اجرا میکرد و خود را با کار شدید فرسوده نمیساخت، بهطور قطع بهبود مییافت اما در حالی که از نفس تنگی رنج میبرد و در تب شدید میسوخت، دست از کار نمیکشید. سرانجام در هیجده نوامبر در حضور برادرش جان سپرد، در حالی که شهرت بزرگ جهانیش در حال پیدایش و نفوذش در حال افزایش بود.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
Erickchaby
wh0cd1530974 where to buy stromectol buy levaquin seroquel quetiapine yasmin