Saturday, 18 July 2015
27 March 2023
یادداشت سوّم

«شاهین در اغماء- هفته پنجم تا سی وششم»

2011 January 21

مطلب‌هایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر می‌شود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که می‌تواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظر‌های مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشته‌های این بخش دارید می‌توانید برای ما ارسال کنید.

شاهین بوستانی

(گزارش وتفسیرهایی از برنامه‌های تلویزیون بی بی‌سی فارسی که توسط یک قربانی سانحه مشکوک رانندگی که فعلن در بیمارستانی در انگلیس در اغماء بسر می‌برد، هر از چند گاه منتشر می‌شود.)

خیلی وقت است که یا نتوانستم از این تخت بیمارستان گم‌نام برایتان چیزی بنویسم  یا دلیل خیلی خوب و مهمی برای نوشتن نداشتم. شاید هم بطور ناخودآگاه نمی‌خواستم دوستان خوبی که مدام دارند به کارهای من رسیدگی می‌کنند را بیش از اندازه درگیر خرابکاری‌های هک‌کننده‌های اینترنتی بکنم و جانشان را به  خطر بیاندازم.

برخی ازدوستانم که برای ملاقات من به بیمارستان آمده بودند برای همدیگر یک جوری داستان‌های باور نکردنی ازدرگیری‌هایشان با این هک‌کننده‌ها تعریف می‌کنند که بی‌شباهت به فیلم جیمزباند نیست. من هم یواشکی از عالم اغما بدون این‌که آن‌ها متوجه بشوند به حرف‌های شان  گوش می‌کنم و تلویزیون روبروی تختم هم برنامه‌های تلویزیون بی‌بی سی فارسی را مثل همیشه پخش می‌کند.

بعد از تعریف ماجراهای باورنکردنی اما واقعی، دوستان  من  وارد این  بحث داغ می شوند که «چه کسانی پشت این قضیه هستند و چرا؟». نمی خواهم وارد دلایلی شوم که آن ها تحلیل می‌کردند، چرا که نمی‌خواهم بیش از این به خودم صدمه روحی وجسمی بزنم. ضمنن نمی خواهم دوستان خوبم را بیش از این دچار درگیری‌های پیچیده قانونی و سیاسی کنم. از این رو چشمانم را می‌بندم و به قعر دنیا سقوط می‌کنم. تصاویر گوناگونی از تلویزیون «من و تو»، «آکادمی موسیقی گوگوش»، «اتاق خبر» و «تلویزیون ایران ندا» می‌آیند و می‌روند. انگار در نبود من تغییرات زیادی رخ داده است و زمانی طولانی گذشته است. چشمانم را که دوباره باز می کنم خود را تنها در اتاق می‌بینم و تلویزیون دارد برنامه ویژه «هفتاد سالگی بی بی سی فارسی» را پخش می‌کند.

این برنامه ویژه، فیلمی نیم‌ساعته و بسیار سر در گم است که هدف پنهانیش کاملن مشخص است: «بی بی سی فارسی ارگانی  کاملن بی‌طرف  است و هرگز اجازه  نداده و نمی‌دهد که حتی دولت انگلیس در محتوای برنامه‌هایش اعمال نفوذ کند.» ولی فراموش می‌کند که بگوید: «گردانندگان دست‌چین شده این کانال بخوبی می‌دانند که چگونه به  سیاست‌های منافع جویان انگلیس جامه عمل بپوشانند.» چگونگی اجرای این سیاست‌ها را در مقالات سال گذشته بطور مفصل بررسی و تحلیل کردم و لزومی بر تکراردوباره آن‌ها، حتی بطور خلاصه هم در اینجا نمی‌بینم. فقط این را بگویم که سردمداران این کانال در سفسطه کردن، استاد مسلم هستند و در ثابت کردن این که پدیده‌ای سیاه، سفید است بسیار تبحر دارند.

این برنامه ویژه، از نظر ساختار قصه‌گویی در بررسی تاریخ هفتاد سالگی بی بی سی اصلا روان نیست و فاقد انسجام سبک ومحتوا است. یکی از دلایلش هم همین است که می‌خواهد بزور «بی طرفی بی بی سی» را نشان دهد. فیلم پر از اشتباهات پیش پا افتاده از نظر ساختار یک برنامه تلویزیونی است که بی‌شک بدون اصلاحات اساسی اجازه پخش از تلویزیون مادر نمی‌گیرد. اما در شبکه  فارسی کسی اصلن متوجه این مسایل نیست. در اینجا فقط به چند نمونه کوچک اشاره می کنم  تا برای خوانندگان معمولی هم طولانی و خسته‌کننده نباشد.

فیلم با تصاویری از شهر فرنگ، رضاشاه، محمدرضا شاه، مصدق و غیره شروع می‌شود و اصلن مشخص نیست چرا تصاویر با سبک شهر فرنگ ارائه داده می شود تا این‌که بعد از سی ثانیه صدای راوی می‌آید: «در شهر فرنگ تاریخ معاصر ایران از سقوط رضا شاه در شهریور بیست و به تخت نشستن محمد رضا تا کودتای بیست و هشت مرداد و انقلاب اسلامی و تا همین روزهای اخیر، تقریبن هر جا یک تحول مهمی بوده یک متهم  در ردیف اول نشسته: بی بی سی.

تازه متوجه می‌شویم که چرا فیلم این‌گونه شروع شده است. «شهر فرنگ تاریخ معاصر ایران» یک استعاره است! مرحبا بر فکر خلاقتان. ولی متأسفانه کلام «رضا شاه» روی تصویر خمینی می‌آید و «به تخت نشستن محمدرضا» روی تصاویر روحانیون … واین در بیننده ایجاد سردرگمی می‌کند. من با شما شرط می‌بندم که این کار  اصلن عمدی نبوده و بدنبال معنای  والا از این ناهم‌گونی صدا و تصویر نباشید. چون اصلن سبک این برنامه  فاقد چنین معناهای والاست و توضیحات بعدی  من هم این حرف را اثبات می‌کند.

این ناهماهنگی میان گفتار و تصویر چیز جدیدی در فیلم‌های تهیه شده  توسط بی بی سی فارسی نیست و  در مقالات سال گذشته به دلایل و چگونگی  این اشتباهات اشاره کرده‌ام. بطور خلاصه نبود یک کادر حرفه‌ای تلویزیونی  فارسی زبان، ضعف مدیریت در کنترل محتوا و ساخت برنامه‌های تلویزیونی، وجود کارکنان رادیویی و بی‌تجربه در فضاهای تصویری همه دست به دست هم داده‌اند و این مشکل را بوجود آورده اند که حتی سردمداران ومسوولین مربوطه ندانند که چگونه  مشکل ابتدایی شروع این فیلم  هفتاد سالگی بی بی سی را رفع  کنند.

در مقالات قبلی  در مورد این مسایل به تفصیل نوشتم و پیشنهادات سازنده‌ای دادم. اما انگار گوش شنوایی نبوده  و این اشتباهات ابتدایی بطور مداوم در طول سال تکرار شده‌اند. هیچ کوششی برای  رفع این اشکالات و بکار گرفتن پیشنهادهای اساسی صورت نگرفته است. چرا؟ چون دوستان می‌خواهند شغل خودشان و  هم‌کیشان شان را به هر قیمتی حفظ کنند. آفرین بر شما نوابغ ایرانی، ما را مفتخر کردید!

تضاد عمیقی در گفتار و کردار این گردانندگان تلویزیون فارسی است. برای نمونه، آقای بهروز آفاق، رئیس بخش آسیا و اقیانوسیه –  سرویس جهانی بی بی سی، در کلام پایانی فیلم هفتاد سالگی بی بی سی  می‌گوید: «کاری که ما می‌توانیم عرضه کنیم این است که کارهای تازه، خلاقیت‌های تازه، نگاه‌های بین‌المللی، یک دیدگاه بین‌المللی از اخبار و فرهنگ جهان عرضه کنیم به مخاطبان». آقای آفاق عزیز، این دروغ‌های زیبا»… خلاقیت‌های تازه، نگاه‌های بین‌المللی…»، هرگز به باور بینندگان با هوشتان  تبدیل نمی‌شود . زیرا آن‌ها می‌بینند که حتی پیش پا افتاده ترین امر قصه گویی تلویزیونی در شروع این برنامه آشفته است؛ و شاهد «ناهم‌گونی کلام و تصویر»ی هستند که حاصل سبک و یا عمد در تولید نیست.

مشکل ایجاد شده در ابتدای این فیلم، براحتی قابل حل است اگر شما همین گفتار راوی را چهار ثانیه بعد از شروع فیلم می آوردید. به همین سادگی ! تمام کلام بخوبی روی تصاویر مناسب می‌افتاد و بدان انرژی می‌داد. بعد از کلام اول راوی، «در شهر فرنگ تاریخ معاصر ایران»، ما درک می‌کردیم که چرا ما از طریق «شهر فرنگ» آرشیو تاریخ ایران را می‌بینیم. کلمات بعدی راوی، «از سقوط رضا شاه در شهریور بیست…»، روی تصویر رضا شاه قرار می‌گرفت و به همین طریق کلام ».. و به تخت نشستن محمدرضا …» روی تصویر محمد رضا شاه، …تا کودتای بیست و هشت مرداد… روی تصاویر دکتر مصدق و پایین کشیدن تصویر شاه توسط مردم، … و انقلاب اسلامی.. روی تصویر خمینی کاملن انطباق پیدا می‌کرد.

در چنین شکلی کلام و تصاویر معنا وحسی را در یک فرم تلویزیونی به بیننده ارائه می‌دادند، تصاویر با مفهوم‌تر می‌شدند و در ضمن تصاویر متقابلن کلام خانم علی‌نژاد را سنگین وزن‌تر می‌کردند. اما در شکل حاضراین مقدمه جز گیجی چیزی برای بیننده به ارمغان نمی‌آورد. انگار کلام جدا از تصویر نوشته شده است و تصویر جدا از کلام تدوین شده است. در صورتی که می‌باید کلام با مد نظر گرفتن تصویر نوشته شود و تصاویر هم می باید با توجه به کلام و صدا، من‌جمله موسیقی و غیره، که روی آن گذاشته خواهد شد تدوین شود.

البته متوجه این مسئله هستم که دلیل دیر شروع کردن کلام اول راوی برای این بوده است که نمی‌خواستید بین پایان سخن راوی و آرشیو فیلم از خانم سیما علی‌نژاد، که گوینده اولین برنامه افتتاحیه تلویزیون بی بی سی فارسی بود، فاصله چندانی بیافتد. با این کارتان شما یک مشکلتان را حل کردید ولی از طرفی هم زدید و همه چیز را خراب کردید.

ناتوانایی در حل این مشکل ابتدایی نشانگر ضعف مدیریت خلاق، و بی تجربگی در کارهای تلویزیونی است که سردمداران نتوانسته‌اند آن را شناسایی کنند و راه حل مناسب را به پرسنل مربوطه ارائه کنند. و یا شهامت نداشتند که اجازه ندهند که این برنامه مهم برای بی‌بی سی این‌گونه غیرحرفه‌ای ساخته و پخش شود. سراسر این فیلم پراز این‌گونه ناهم‌گونی‌هاست، مثلن صحنه بعد از اولین مصاحبه با آقای شهریار رادپور در دقیقه دوازده و سی ثانیه. تحلیل تک تک این ناهم‌گونی‌ها در اینجا ممکن نیست زیرا خیلی تخصصی می‌شود. اما آقای آفاق اول باید این مسایل ابتدایی را حل بکنند و بقیه «کارهای خلاق تازه بین المللی..» پیشکششان!

پس از انتشار مقاله‌ام در سال گذشته تحت عنوان نوابغ ایرانی دروب سایت «گویا نیوز» و تکثیر وسیع آن در فیس بوک و دیگر شبکه‌های اجتماعی، ایمیلی از آقای بهروز آفاق دریافت کردم: «خیلی ممنون از لطف شما (منظورشان دریافت مقاله‌ام در گویا نیوز است). مطلبی را هم که درباره دوبله برنامه‌ها نوشته بودید، خواندم. هر دو مطلب نکات بسیار دقیق و مفیدی داشت که امیدوارم به بهبود کارم کمک کند. با احترام و آرزوی توفیق: بهروز آفاق.»

اما بعد از گذشت بیش از شش ماه بر خلاف ادعا و قول ایشان هیچ توجهی به نکات پیشنهادی در آن مقاله و سایر مقالات نشد و نتیجه‌اش را خودتان در برنامه‌های مختلف شان شاهد هستید. سردم‌داران تلویزیون بی بی سی فارسی باید بدانند که هرگز با ساختار فعلی نخواهند توانست استانداردهای بی بی سی مادر را حفظ کنند. آن‌ها می‌باید این بچه تربیت نشده و بی سواد را برای تربیت و آموزش به دامان مادر برگردانند.

اما سردمداران بی بی سی فارسی چنین کاری نخواهند کرد چرا که هیچ علاقه‌ای به منافع فرهنگی، ادبی وسیاسی جامعه فارسی زبان ندارند و فقط به منافع شخصی خودشان و شبکه‌ای از دوستانش می‌اندیشند. تنها لطفی که در حق ما می‌توانند بکنند این است که حداقل گوش ما را با این ادعاهای الکی و پوچ آزار ندهند.

بزرگ‌ترین دشمن این کانال تلویزیونی آن چیزی نیست که آقای صادق صبا، رئیس بی بی سی فارسی، در پایان این فیلم به آن اشاره می‌کند: «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران». بلکه بزرگ‌ترین دشمن کانال تلویزیونی بی بی سی فارسی، کارمندان بی تجربه آن است که فقط به نفع خود ودوستانشان عمل می‌کنند و نتایج کارشان باعث فروپاشی این کانال تلویزیونی تا آخر این دهه خواهد شد.

با روی کار آمدن دولت دیوید کامرون در انگلیس، بودجه بی بی سی مادر و بی بی سی ورلد سرویس  به میزان  25 در صد کاهش پیدا کرده است و بودجه سرویس جهانی بی بی سی، منجمله تلویزیون بی بی سی فارسی، می‌باید تا سه سال دیگر از طریق بی بی سی مادر تأمین شود. در چنین شرایطی  و در حال حاضر قطع کردن و کم‌کردن سرویس‌های تلویزیونی در دستور کار بی بی سی مادر قرار گرفته است. اگر وضع این شبکه فارسی  به همین روال ادامه پیدا کند، تلویزیون بی بی سی فارسی  یکی از جاهایی است که بی بی سی می‌تواند با حذف آن صرفه جویی قابل ملاحظه‌ای بکند. پس دوستان برای بقای خودتان هم که شده شما می‌باید درهای تلویزیون بی بی سی فارسی را به روی اشخاص کارشناش باز کنید تا کیفیت برنامه‌هایتان در بازاررقابتی که هر روز تنگ‌تر می‌شود ضامن ادامه این کانال تلویزیونی شود.

فیلم «هفتاد سالگی بی بی سی فارسی» پر از اشکالات ابتدایی قصه‌گویی تلویزیونی است و بافت آن اساسن روان نیست؛ «گیجی»، حاصل جدا ناپذیری از آن است. محتوای برنامه هم در این گیجی سهیم است و دارای هیچ انسجامی نیست. شاید هم این گیجی عمدی است تا بتوانند این داروی تلخ را به حلقوم مردم بریزنند که «تلویزیون بی بی سی فارسی بی‌طرف است»! اما این تعریف جدیدی از بی‌طرفی است و آن از نوع بی بی سی مادر نیست بلکه از نوع بی بی سی «بچه» است که زبان الکنی دارد و فکر می‌کند که از همه بهتر می‌فهمد.

بدین گونه است که آقای صادق صبا سعی می‌کند تا این بی‌طرفی را در مقاله‌اش توجیه کند. ولی بینندگان آگاه تلویزیون بی بی سی فارسی، با نوشتن نظرات خود در پایان این مقاله، مچ ایشان را به خوبی گرفته‌اند و واقعن مرا رو سفید کردند. درهای کمیته مستقل ممیزی حرفه‌ای مردمی (تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی من) به روی چنین جوانان برومند و آگاه باز است  و دور نیست آن زمان که همه اسناد جمع شده در این کمیته به نتایج موثری در بهبود کانال تلویزیون فارسی منجر شود، اما هنوز امیدوارم که مسوولین فعلی این کانال خود به این هشدارها توجه کنند و خود دست به اصلاح بزنند پیش از این‌که این کمیته اقداماتی فراتر از بی بی سی فارسی برای تغییر و بهبود، طراحی و اعمال کند.

چشمانم را دوباره می‌بندم تا دیگر صفحه تلویزیون شیادان بی بی سی فارسی را تماشا نکنم و در گوش‌هایم پنبه می‌چپانم تا دیگر دروغ‌هایشان را نشنوم؛ حال می‌توانم آسوده به دوران بچه‌گی‌ام در خیابان مولوی تهران دهه سی و آرزوهای پاکمان برای سرزمینی عادل و شفاف برگردم.

لندن –  14 ژانویه 2011

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , , ,