Saturday, 18 July 2015
29 March 2023
میکروفن- خانه‌به‌خانه- قسمت سوم

«دوست دارم به وطن برگردم، اما…»

2011 January 30

شکوفه/ دفتر ترکیه/ رادیو کوچه

shokufeh@koochehmail.com

در سومین برنامه از سری برنامه‌های «خانه‌به‌خانه»، می‌شنوید از  سه دختری که در ترکیه پناهنده هستند و  به‌صورت هم‌خانه باهم زندگی می‌کنند. مهم‌ترین دلیل آمدن آن‌ها تحصیل و محرومیت از حقوق اجتماعی  است.

فایل صوتی را از اینجا بشنوید

 

فایل را از این جا دانلود کنید

از تفاوت های زندگی ایران و ترکیه بگوئید:

1: در ایران همه‌ی کارها به صورت روتین بود. یک فهرست برنامه‌ی روزانه داشتیم و هرکس هر‌طور برنامه‌ی کاری و درسی داشت طبق آن پیش می‌رفت. اما این‌جا همه‌‌چیز تقریبن بی‌برنامه است. این‌جا الزامی برای انجام کار یا خواندن درس وجود ندارد.

2:  تا حدودی به موقت بودن زندگی بستگی دارد. مثلن ما کلاس هم برگزار می‌کنیم، تا برف می‌آید یا شاگرد کار دیگری برایش پیش می‌آید کلاس را تعطیل می‌کند و به دنبال کارهای خودش می‌رود.

3: بله، همه‌چیز موقتی است و اکثر افراد برای برنامه‌هایشان انضباط خاصی ندارند.

این‌جا می‌توانستید از کارهای بیرون استفاده کنید، آیا اقدام به انجام شغل کردید؟

2:  نه من احساس بیهودگی نمی‌کنم، چون سعی می‌کنم طبق برنامه پیش بروم. و وقتم را به نحو خوبی پر کنم.

3: بله من مدتی می‌رفتم اما نه از برخورد صاحب کار و هم‌کارانم خوشم آمد نه از نوع کار، برای همین ترجیح دادم نروم. اما الان هم بی‌برنامه شدم و وقتم در حال تلف شدن است.

شاید این احساس بیهودگی و وقت تلف کردن به خاطر تفاوت در مدت اقامت است؟

: 1  من هم شانزده ماه است، من و خواهرم با هم آمدیم.

2:  من پنج ماه است.

3: بله، مثلن ما شانزده ماه است که این‌جا هستیم. منم آن اوایل همین‌طور بودم. همه‌چیز با برنامه بود. اما کم‌کم دیگر حوصله‌ی آدم سر می‌رود و احساس بلاتکلیفی می‌کند.

برای زندگی در کشور سوم چه برنامه‌ای دارید؟

1: من که به این فکر می‌کنم که درس بخوانم ولی نمی‌شود از این‌جا تصمیم گرفت. باید برویم و شرایط آن‌جا را بسنجیم. ببینیم که اولویت کار است یا درس.

2: من هم به امید درس خواندن آمدم چون واقعن درس را دوست دارم.

3: من هم همین‌طور اما به قول خواهرم باید اول برویم ببینم وضعیت در آن‌جا چطوری است. بعد تصمیم بگیریم.

خوب به جای  این همه زحمت برای این‌که به کشور دیگری بروید برای درس خواندن، چرا در ایران نماندید؟

3: من به خاطر بهایی بودن، حق تحصیل نداشتیم. البته در موسسه‌ی آموزش عالی بهایی درس می‌خواندیم که خوب، مسلمن آن هم دچار مشکلات خاص خودش بود. برای همین تصمیم گرفتم که بیایم. و الا درس خواندن با زبان مادری که خیلی آسان‌تر است.

2: من هم در موسسه‌ی علمی بهایی درس خوانده‌ام و فارغ‌التحصیل شدم. واقعن هم به این افتخار می‌کنم. اما مشکلات واقعن زیاد بود. به خصوص برای شهرستانی‌ها. من از کرج ساعت‌ها در راه بودم تا به کلاس برسم. برای برگشتنم هم همین‌طور. حتا دانش‌گاه بهایی محلی برای تشکیل کلاس‌هایش نداشت. ما به خانه‌ها می‌رفتیم و کلاس تشکیل می‌دادیم. صبح شرق تهران بودیم و کلاس بعد‌ا‌ظهر، غرب تهران. البته برگزاری کلاس در خانه هم با استرس زیادی هم‌راه بود. متاسفانه ممکن بود برای کسانی که خانه در اختیار کلاس می‌گذارند مشکل پیش بیاید. ساعات کلاس‌ها کم بود. برای هر درس سه یا چهار ساعت در کل طول ترم.

از آمدن پشیمان نیستید؟

1: نه اصلن.

2: نه، چون با هدف آمدم.

3: نه، تصمیمم قطعی است.

دوست دارید برگردید؟

1: بله اگر شرایط خوب بشود و محرومیت از حقوق نباشد چرا که نه.

2: بله واقعن دوست دارم با به جمع خانواده برگردم.

3: بله دوست دارم برگردم اما برای مسافرت نه زندگی.

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , , , , , , , ,