حمید دزیان / ترجمه / رادیو کوچه
تبعات ناآرامیها در تونس در جای جای جهان عرب مردم را به جنب و جوش واداشته، این آثار در مصر بلافاصله عیان شد ولی در دیگر جوامع عربی همچنان بهصورت پنهان وجود دارد.
نخست: بارزترین محصول این جریانات توانمندسازی شهروندان است. مردمی که پیشتر تحت سیطره حکومتهای مستبد احساس درماندگی میکردند حالا دریافتهاند که قدرت واقعی در دستان خودشان نهفته است، اینکه با خیزشهای خودجوش و فراگیر، حکومتی سرکوبگر و برخوردار از حمایتهای بیشمار بینالمللی و منطقهای میتواند تنها در عرض چند هفته سقوط کند.
دوم: انقلاب یاس مانند اعتراضات مردم مصر ریشه در طیف گستردهای از خواستههای اقتصادی-اجتماعی و سیاسی دارد. این انقلابها توسط یک گروه یا حزب خاص رهبری نشده و به تقلید از الگوهای رایج پیشین دارای رنگ و ایدئولوژی مشخصی نیست. در حقیقت عامل اصلی بیشتر مطالبه حقوق اولیه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است تا هواداری و ترجیح یک جریان خاص سیاسی بر دیگری. اکنون این الگو در حال تکثیر است. در حالی که تحرکات گذشته توسط ناسیونالیستهای عرب یا احزاب اسلامگرا صورت میگرفت شورش مردم در تونس و مصر فارغ از تمام این گرایشات بهخاطر بهدست آوردن ابتداییترین حقوق بشری به وقوع پیوسته است.
سوم: ناآرامیهای اخیر خط بطلانی بود بر این ادعا که تنها جنبشهای اسلامی به لحاظ ایدئولوژیک و ساختاری توانایی به چالش کشیدن حکومتهای مستبد را دارا هستند. قیام غیرایدئولوژیک و فراگیر تودهها، کاری که جنبشهای اسلامی در طی چند دهه از انجام آن ناتوان بودند را در عرض چند روز به انجام رساند. اسلامگرایان استدلال میکردند که ایمان آنها به خداوند (نصرت خداوندی)، قدرت حکومت را برایشان به ارمغان خواهد آورد حال آنکه مردم معترض تونس و مصر نشان دادند تکیه به قدرت تودهها بسیار موثرتر است. اسلامگرایان معتقد بودند تنها شبکههای مذهبی و مساجد بستر لازم را برای فعالیتهای سیاسی فراهم میکنند اما معترضین ثابت کردند با تکیه بر اراده جوامع گسترده مردمی میتوان افراد بیشتری را زیر یک چتر جمع نمود. درست است که کشتهشدن در جهاد مذهبی تا پیش از این متدوال و ارزشمند بوده است اما مردم تونس- و اکنون مصر- نشان میدهند مردن در دفاع از حقوق شهروندی نمیتواند کم ارزشتر از آن باشد.
چهارم: احزاب و گروههای سیاسی باید نکات دیگری را هم در معادلات خود لحاظ کنند. اسلامگرایان باید بدانند که تکیه بر حقوق شهروندی و عدالت اجتماعی تاثیرگذارتر از اعتقاد صرف به قدرت شریعت است. سکولارها، ناسیونالیستها، احزاب چپ، لیبرالها و دیگر گروهای سیاسی باید به این نکته واقف باشند با اینکه آنان در مدتی را در غفلت و زوال بهسر بردهاند، مردم عادی بیدارند. خاک این مزرعه علیرغم چند دهه محرومیت از توجه برای کشت سیاستهای کثرتگرایانه مبتنی بر حقوق شهروندی بسیار حاصلخیز است.
پیام این تحولات باید بهطور خاص به گوش اتحادیههای کارگری- آنها که تا پیش از این در صف مقدم مبارزات اجتماعی بودهاند- برسد. این اتفاقات روشن ساخت مسایل پیرامون اشتغال و عدالت اجتماعی برای انگیزش حرکتهای مردمی کاراتر از ایدئولوژیهای رنگارنگ سیاسی است.
پنجم: تحولات تونس سرنوشت مرسوم عناصر حکومتی در حوادث از این دست را تغییر داده است. تجربه نشان داده بود که همه مسافران کشتی زمامداری همراه با فرمانده غرق میشوند: سقوط صدام حسین با سقوط همه اطرافیانش همراه بود. همه نخبگان و مقامات و اطرافیان شاه ایران همزمان با حذف او از صحنه روزگار محو شدند. نظیر همین سرنوشت برای عمال حکومتها در مصر، سوریه، لیبی و دیگر کشورهای عربی پس از هر کودتا رخ داده بود.
اما رویدادهای اخیر عکس این جریان را نشان داد. ارتش دریافت برای بقای خودش بهجای پیروی از فرمانده باید او را به خارج از گردونه هدایت کند. نهادهای نظامی در دهههای گذشته دریافتهاند که دخالت بیش از حد در سیاست بهجای قدرت بخشیدن به آنان تضعیفشان میکند (مانند تجربه ارتش ترکیه). باید امیدوار بود که این درس برای نظامیان عرب هم عبرتآموز باشد بهخصوص در مصر.
پنجم:برای فعالان عرصه کسب و کار درسهای متعددی بعد از این رویدادها وجود دارد. رشد روزافزون فاصله بین فقیر و غنی، امنیت پایین اجتماعی و اتکا بر سیاست رخنه به پایین در اقتصاد باوجود رشد نسبی تولید ناخالص ملی به تنهایی برای اکثریت افراد جامعه مقبول نیست. همینطور که این وضعیت باعث از بین رفتن مطالبات طبقه متوسط و فقیر در مقابل مرفهین جامعه نمیشود. فعالان این عرصه بهجای کوبیدن بر طبل انحصارگرایی و ایجاد فرصتهای نابرابر کسب سود باید به تصمیمگیرندگان هشدار دهند که پیشرفت اقتصادی و گسترش درآمدها تنها در صورت توزیع عادلانه مقبول واقع خواهد شد.
هفتم: باشگاه حاکمان عرب بهطور قطع از بنعلی بهخاطر رها کردن کرسی ریاست خشمگین است؛ و به شدت نگران این جریان تازه در جهان عرب. از آنها انتظار میرود کمی شهامت برای ایجاد تغییرات مثبت بهخرج دهند. حاکمان با شتابزدگی سیاستهای ریاضت اقتصادی را رها کردهاند و با توزیع قسمتی از درآمدها در بین مردم امیدوارند جلوی تغییرات عمده سیاسی گرفته شود. ولی همانگونه که حوادث مصر نشان میدهد برای این قبیل اعمال ناچیز خیلی دیر شده است.
فعالان جامعه مدنی، رسانهها، دانشگاهها، احزاب و عناصر روشنفکر دورن بدنه دولت و همینطور جامعه تجاری باید تلاش خود را در راهی که مردم تونس پیشگام آن بودهاند متمرکز کنند، تا اطمینان حاصل شود که نتیجه انقلاب یاس بهجای یک پایان کوتاه و یاسآور منجر به ره یافت همه جانبه جامعه عربی به مردمسالاری حقیقی و احقاق حقوق شهروندی شود.
و بالاخره: جامعه جهای بهخصوص غرب باید درک کند که حمایت از رژیمهای فاسد و سرکوبگر علاوه بر اینکه از نظر اخلاقی قابل سرزنش است، در عمل سیاستی است کوتهبینانه. این رژیمها مدتهاست که حمایت شهروندانشان را از دست دادهاند و حالا بیش از هر زمان دیگری در معرض سقوط قرار گرفتهاند. جامعه جهانی وظیفه دارد به این مردم در راه رسیدن به یک دموکراسی تمامعیار یاری برساند در غیر اینصورت بهجای حفظ این رژیمهای بیمار بهتر است کنار ایستاده و به عموم مردم عرب اجازه دهد که خودشان درباره آینده تصمیم بگیرند.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»