Saturday, 18 July 2015
27 March 2023
روشنان

«بهاران خجسته باد»

2011 February 04

یسنا یاوری/ رادیو کوچه

این برنامه با استناد به سایت «راوی حکایت باقی» در باب چگونگی شکل‌گیری سرود «بهاران خجسته باد» که بی‌مناسبت با این ایام هم نیست‌ تقدیم می‌شود.

فایل صوتی را از اینجا بشنوید

 

فایل را از این جا دانلود کنید

کم‌تر کسی از ما ایرانیان است که سرود «بهاران خحسته‌باد» را تا به‌حال نشنیده باشد. عمر این سرود این‌گونه که به گوش ما رسیده و شنیده‌ایم، بیست و شش ـ هفت سالی بیش‌تر نیست.

«سرود بهار» از دکتر «عبداله بهزادی» که در اسفند ماه سال 1339، یعنی چند هفته‌ای بعد از کشته شدن «لومومبا» در هفته‌نامه‌ی «سپید و سیاه» به‌چاپ رسید، اولین اظهار هم‌دردی و هم‌دلی یک شاعر ایرانی در رابطه با مرگ این رهبر انقلابی آفریقایی است. در بخشی از این سروده که ما بیش‌تر آن را با عنوان «بهاران خجسته‌باد» می‌شناسیم، آمده:

«به بانوی سوگ‌وار، که در ماتم شهید

بنالید و زان نوا، دل عالمی تپید

بهاران خجسته‌باد»

در واقع این شعر به همسر «پاتریس لومومبا» هدیه، و در تسلا و هم‌دردی با او سروده شده بود.

سرودی که «کرامت دانشیان» آن را در سلول‌های دوران دربند بودنش زمزمه کرده بود و بعد به همت «اسفندیار منفردزاده» برای آن آهنگ نوشته و اجرا شد.

بسیاری سرایند‌ه‌ی شعر سرود «بهاران خجسته‌باد» را «کرامت دانشیان» می‌پندارند. دلیل آن هم، این‌که این سرود را اولین بار از زبان او شنیده‌اند.

حال این‌که شعر این سروده که «سرود بهار» نام داشت از دکتر «عبداله بهزادی» بود و در اسفند ماه سال 1339، یعنی چند هفته‌ای بعد از ترور و کشته شدن «پاتریس لومومبا» و در هم‌دردی و تسلی به همسر او، در هفته‌نامه‌ی «سپید و سیاه» به‌چاپ رسید.

بسیاری سرایند‌ه‌ی شعر سرود «بهاران خجسته‌باد» را «کرامت دانشیان» می‌پندارند. دلیل آن هم، این‌که این سرود را اولین بار از زبان او شنیده‌اند

سرودی امیدبخش و روحیه‌دهنده که می‌رفت در پشت دیوارهای قطور و میله‌های سربی‌رنگ سلول‌های زندان‌های سیاسی دوران پهلوی از یادها برود و خاکستر شود، در ساعت یازده و نیم صبح روز بیست و نهم بهمن ما‌ه سال پنجاه و هفت دوباره جان گرفت و متولد شد. در تالار اجتماعات مدرسه‌ی عالی تلویزیون، همان‌جا که سالی پیش «کرامت دانشیان» دانش‌جوی رشته کارگردانی‌اش بود.

سال‌ها بعد «کرامت دانشیان» با چند بیت از این شعر سرودی ساخت که به‌نام «بهاران خجسته‌باد» معروف است. سرودی که کرامت با صدای گیرایش آن را می‌خواند. حتا به بچه‌های مدرسه‌ی روستای «سلیران» هم آن‌را یاد داده بود، به‌طوری‌که صبح‌ها، سر صف به‌جای «سرود شاهنشاهی» بچه‌ها «بهاران خجسته‌باد» را می‌خواندند.

بعدها این سرود هم‌راه با «کرامت» به زندان رفت و سرود جمعی بچه‌های سیاسی شد. «بهاران خجسته باد» یادگار «کرامت» بود که در یاد رفقای هم‌بندش در زندان باقی ماند.

پس از قیام هم‌راه با آزادی زندانیان سیاسی، «بهاران خجسته باد» هم به‌میان مردم آمد.

در یک هفته فاصله‌ی میان قیام بیست و دوم بهمن پنجاه و هفت تا سال‌روز شهادت «کرامت» و «خسرو گلسرخی» رفقای نزدیک «کرامت» که خود را آماده‌ی برگزاری بزرگ‌داشت سال‌روز شهادتش می‌کردند، به پیشنهاد «پدرام اکبری» تصمیم به اجرای سرود «بهاران خجسته باد!» می‌گیرند.

«پدارم اکبری» و «حسن فخار»، سرود را ـ آن‌چنان‌که از کرامت به یاد داشتند ـ می‌خوانند، «اسفندیار منفردزاده» نت موسیقی آن‌را می‌نویسد و به علت نبودن امکانات کافی و دست‌رسی نداشتن به ارکستر، خود به تنهایی تمام سازها را ابتدا تک‌تک می‌نوازد و بعد همه را با هم میکس می‌کند.

خوانندگان سرود عبارت بودند از: «علی برفچی»، «عبداله» و «ابوالفضل قهرمانی»، «فرهاد مافی»، «حسن فخار» «پدرام اکبری» و «اسفندیار منفردزاده». پس از چند روز تمرین، سرانجام در ساعت یازده و نیم صبح روز بیست و نهم بهمن پنجاه و هفت، «بهاران خجسته باد!» ضبط می‌شود. مسوول ضبط (رحیم) «شبخیز» بود. مخارج استودیو (صبا) را هم «منفردزاده» می‌پردازد.

«بهاران خجسته باد!» جزو نخستین سرودهایی بود که پس از قیام از رادیو و تلویزیون پخش شد و می‌شود . . . ولی در یکی دوسال اخیر کم‌تر شنیده شده است.

«اسفندیار منفرد‌زاده» که خود نیز در رابطه با پرونده‌ی «خسرو گلسرخی» توسط «ساواک» دستگیر و مدتی را در زندان اوین گذرانده بود، با سابقه‌ی درخشانی که به عنوان آهنگ‌ساز، هم درسینما و هم در خلق ترانه‌های که به «ترانه‌ی معترض» شهرت یافت، در واقع کسی است که سرود «بهاران خجسته‌باد» را به شکلی که امروز می‌شنویم خلق و ماندگار کرد.

«منفرد زاده» همان‌طور که گفته شد به علت وضعیت خاصی که در روزهای اول پیروزی انقلاب وجود داشته، امکان دست‌رسی به نوازندگان و گروهی که بتوانند یک‌جا جمع شوند و آهنگ را اجرا کنند نبوده و به همین دلیل خود او تمام سازها را یک به یک و جدا می‌نوازد و آن‌ها را با همان امکانات فنی موجود، با صدای سرودخوانی خود و آن دو دیگر، میکس می‌کند.

او ضمن یادداشتی دیگر که به تاریخ بیست و نهم ژانویه سال دوهزار و پنج میلادی در وبلاگ خود به‌نام «بالای گود، رخصتی برای نوشتن» منتشر کرده، سابقه‌ی اجرای این سرود را بر همگان بیش‌تر روشن می‌کند و می‌نویسد:

«. . . سرود «بهاران خجسته‌باد» با شتاب و با سازهایی در حد اسباب‌بازی، با وسایل ضبط زیر متوسط سال انقلاب ـ یعنی بسیار ابتدایی امروز ـ با صداهایی کاملا غیر‌حرفه‌ای در منزل و نه در استودیو، ضبط شده است. . . اگر سرود «بهاران خحسته‌باد» بدون کمک امتیازات ویژه با چنین اقبالی ماندگار می‌شود، عشق و ایثار انسانی بزرگ و عاشق، نیروی پرتوان ماندگاری آن بوده است، نه موسیقی و اجرا با صدای من. . . »

روایت دیگری اما در این باره وجود دارد که آن نیز به قلم «عباس سماکار» در کتاب «من یک شورشی هستم» به چاپ رسیده:

«این که چرا آن را به کرامت منتسب کرده‌اند، ماجرایش به این صورت است که در یکی از روزهای نزدیک عید سال چهل و هفت، وقتی من با «کرامت دانشیان» از سر کلاس مدرسه سینما و تلویزیون برمی‌گشتیم، در خیابان نادری با دیدن بساط ماهی‌فروشی‌های شب عید و تنگ‌های بلور و ماهی‌های قرمز کوچک و سبزه و چراغ زنبوری‌های روشن، حال خوشی یافتیم و به کافه نادری رفتیم و لبی تر کردیم و در آن‌جا، تحت‌تاثیر همان فضا، من همین شعر «بهاران خجسته باد» و یک شعر دیگر را که در مجله «سپید و سیاه» چاپ شده بود و در دفترچه بغلیم یادداشت کرده بودم، برای او خواندم.

دانشیان هم که از این شعرها خوشش آمده بود، فورن دفترچه‌اش را از جیب درآورد و این شعرها را در آن یادداشت کرد. بعدها، وقتی «کرامت» بار اول به خاطر فعالیت‌های سیاسی‌اش به زندان افتاد، این شعر را که به‌صورت یک ترانه ـ سرود درآورده بود با دیگر زندانیان سیاسی می‌خواندند. وقتی از زندان آزاد شد، من آهنگ این سرود را به همان شکلی که بچه‌ها در زندان می‌خواندند چند بار از دهان او شنیدم»

و بالاخره روایت حکایت آن سرود را در این‌جا به پایان می‌بریم. جز «کرامت دانشیان» که در سحرگاه بیست و نهم بهمن سال پنجاه و دو «تن به نور» سپرد و دیگر نیست، خوش‌بختانه بقیه و همه‌ی آن‌هایی که در شکل گرفتن و خلق و ماندگاری این اثر دست اندر کار و سهیم بودند، هنوز هستند و امید که باشند و اگر این نوشتار به روایت آن‌ها که هر‌کدام در گوشه‌ای از این جهان به مشغله‌ای گرفتار رسید و در آن سهو و خطایی دیدند به بزرگ‌واری خود ببخشایند.

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , , , , , , , , ,