آذین ر. / واحد ترجمه/ رادیو کوچه
از دل دورانهای هرجومرج و بلاتکلیفی، نظم جهانی میتواند پدید آید که قوی و حیاتی است. همانند آنکه چندین قرن پیش در اروپا رخ داد.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
در یکی از خاطرهانگیزترین صحنههای سینمایی، در سال 1949 در فیلم «مرد سوم»، «اورسن ولز» در نقش «هری لایم» ارابهی فریهای ونیزی غولپیکر را میراند. ایتالیا سیسال تمام در دوران «بورجیاس» از جنگ، وحشت، قتل و خونریزی رنج میبردند ولی «میکل آنژ»، «لئوناردو داوینچی» و «رنسانس» در همین دوران خلق شدند. در «سوییس»، عشق برادرانه حکمفرما بود، آنها پیشینه پانصد سال مردمسالاری و صلح را داشتند و چه آفریدند؟ «ساعت شماطهدار».
در برخی موارد، دنیای این روزهای ما چندان فاصلهای با اروپای قرون وسطی ندارد که «لایم» آن را سحر و جادو کرد. این جهان چند قطبی و چند تمدنی است که در آن هر امپراطور، دولت،شهر، شرکت چندملیتی و ارتشی برای خود سر بر آورده است. به جای امور قابل پیشبینی در روابط بینالملل، تفاوت بین واژههای اتحاد و تفریح تنها در یک حرف است. دولتهای شکستخورده یا رو به زوالی وجود دارند که باید همانند دوران قرون وسطی بپرسیم آیا باید پذیرفت که آن چه بر «حکومت» میگذرد در هر کجای این نقشه خاکی متفاوت خواهد بود.
«والتر لیپمن» هشدار داد که ما گرایش داریم ابتدا تعریف کنیم و سپس ببینیم بهجای آنکه اول ببینیم و بعد تعریف کنیم. جهان پر از هرجومرجی که امروزه میبینیم به آسانی تعریف نمیشود. ولی با نگاهی به گذشته میتوان آن را درک کرد، دورانی که هم غرب و هم شرق به اندازه کافی قوی بودند، هنگامی که امپراطوریها و نیز دولت، شهرها برای نفوذ و تاثیرگذاری، به رقابت میپرداختند، آن هنگام که جهان عرب و اسلام قدرتمند بودند، آن زمان که حکومتها اهمیت داشتند، ولی شرکتها و خانوادههای ثروتمند نیز به همان اندازه مهم بودند و آن زمان که مذهب و تجارت نیروهایی را برای مرتبط ساختن جهان اعمال میکردند.
«والتر لیپمن» هشدار داد که ما گرایش داریم ابتدا تعریف کنیم و سپس ببینیم بهجای آنکه اول ببینیم و بعد تعریف کنیم
هزاران سال پیش، سلسله «سونگ» چین پیشروترین تمدن جهان بود، سلسلهی «کولای» هند برکرانه دریاها تا اندونزی فرمانروایی میکرد. خلیفهگری «عباسی» از شمال آفریقا تا ایران گسترش یافته بود. آن زمان عصر طلایی آسیا بود. ولی در غرب ما با دوران قرون وسطا روبهرو بودیم، طاعون، جنگهای صلیبی، مزدوران و ساحران. حال دوباره خود را در دورانی طولانی و بالقوه از ترس و بلاتکلیفی مییابیم. اگرچه ترس میتواند منشا نوآوری و پیشرفت شود. اختراعات از استوانه گرفته تا قطبنما همگی محصول قرون وسطی هستند. و اگر بخواهیم خود را از این قرون وسطی جدید به سمت و سوی رنسانس بعدی بیرون بکشیم، باید به همان شیوه تلاطم و آشفتگی امروزه را برای ساختن فردایی پایدار، مهار کنیم.
بحرانها را پایانی نیست
بیش از چند صد سال بین قرون یازده و پانزده، سرزمینهای بسیاری در اروپا و آسیا بهدلیل مناقشات و بحرانها، دستخوش حمله شدند: «جدایی پاپ» (از کلیسای کاتولیک) جنگهای صلیبی، هجوم مغولها و مرگ سیاه بهدلیل طاعون. امروزه نیز با بحرانهایی مواجهیم، طاعون جای خود را به شیوع بیماریهایی همانند ایدز داده است. جهان هنوز هم مشغول ترمیم بدترین رکود اقتصادی هشتاد سال گذشته است.
تروریسم در خاور میانه و آسیای جنوبی توقف نمییابد. دزدی دریایی به سواحل آفریقا بازگشته است و سازمان ملل متحد اخیرن جرایم سازمان یافته را «ابر قدرت» نامیده است. همانند صدها سال گذشته، بینظمی کنونی حادثهای ضمنی نیست بلکه دیرینه و مزمن است. باور این که چون امسال در مقایسه با سال گذشته تروریسم کمتر بوده پس جهان امن تر شده است همانند باور به اقتصاد سالم است فقط به این دلیل که بازار بورس در یک هفته رشد داشته است.
جهان ما دنیایی یک سویه است: «میلیاردها نفر در ناامنی زندگی میکنند که آیا صاحبان واقعی آنها همان لردهای «فئودال محلی» هستند، سیاستمداران منتخب ولی فاسد یا مدیران شرکتهایی که از راه دور کنترل را بهدست میگیرند.حکام آسیایی و عرب با ثروت خود برای جبران کمبود غذا، دسترنج آفریقاییها را به یغما میبرند، در حالیکه از فروش ذخیره غذای با ارزش ملت بیچاره سود میبرند. آنکه پول دارد حکم میراند و به هرجا که روید قوانین متفاوت خواهند بود. به جای سازمان ملل متحد که جهانی از قانون بینالمللی مستحکم را هدایت میکند، نهادهای بینالمللی ما بیشتر شبیه امپراطوری روم مقدس هستند که قدرتهای محلی به آنها خدمات مزورانه میدهند .
درست مثل قرون وسطی، جهان امروزه ما بیشتر شبکهای از روستاها است. ابر شهرهایی مثل «ریو»، «استانبول»، »قاهره»، «بمبئی»، «نایروبی» و «مانیلدا» پر هستند. از صدها هزار متصرف شهری که جهان را تبدیل به خود کردهاند و هرگز امتیاز ترک آنرا نمییابند. هنوز هم مهاجرین فرو دستی هستند که در «اکوسیستمها»ی خود سازمان یافته زندگی میکنند. چه ثروتمند و چه فقیر، امروزه شهرها بیش از ملتها،اساس ساختاری فعالیتهای جهان هستند.
رنج تغییر، دغدغه کل جهان مستعمراتی است. امروزه جهان اساسن در فرآیندی، دوباره به نقشه در آمده است که به حد لازم خشن است. جهان به سیسال جنگ از 1618 تا 1648 در اروپای منکسری برای آغاز وضع قوانین نظامی قابل پیشبینیتری از دولتهای حاکم مینگرد. حال از کنگو تا سودان، تا عراق و پاکستان برای اصلاح حکوتهای نامشروع و احترام به آرمانهای مردم برای حکومت بر خود، باید مرزها را از نو کشید. ممکن است دههها وقت برای فهرست فزایندهی دولتهای شکست خورده و مرتب ساختن آنها صرف شود.
آشفتگی زیست محیطی نیز در این تعدیل نقشهکشی دخیل است. پناهجویان بهدلیل کمبود آب در آفریقا، موج مهاجرت را ایجاد میکنند که مرزها را در کشورهایی مثل چاد و کنیا ملتهب میسازد. کنترل سرچشمههای «هیمالیا» در «کشمیر» و «تبت» باعث اصطکاک بین «چین»، «پاکستان»، «هند» و «بنگلادش» میشود. آبشدن یخهای «گرین لند» و انتشار وسیع گازهای طبیعی و رخنه مواد معدنی باعث شده تا دانمارک بهعنوان یک ملت مستقل، در مقابل دستاندازی روسیه در قطب شمال با آمریکا و کانادا متحد شود.
در جهانی مملو از شکست بازار و شکست حکومتها که در عدد برابرند، نمیتوان روی رهبری سنتی حساب کرد تا ما را در سیر درست قرار دهند. «جی-20» به سختی ثابت کرده است که «کمیته رهبری جهان است، اعضای غربی و آسیایی آن قادر به توافق درباره نقشه واحدی برای توازن دوباره اقتصاد جهانی نیستند». گوش هیچکس بدهکار سازمان ملل نیست. سازمانی که برای هر مسئله قابل تصوری کنفرانسی بزرگ برگزار کرده است: »فقر، حقوق بشر، آب و هوا، که نتایج قابل تحسین کمی بهبار آورده است. مدیریت «اوباما» برای بازگرداندن مدیریت جهانی با شکست مواجه شده است. بدون اعمال زور، دیپلماسی بین دولتها،گفتوکوی محض است.»
از جهانیشدن تا جهانگرایی
چندین قرن پیش، اروپا در قرون وسطا شکوفا شد. چگونه این امر مدیریت شد و امروزه ما چه درسهایی میتوانیم بگیریم؟ دو عنصر ضروری بود: «انقلاب تکنولوژیک و انقلاب روانشناختی. ماشین چاپ گوتنبرگ و اصلاحات پروتستانها، امروزه ما اینترنت و سرمایهداری خلاق را داریم.»
گذر از قرون وسطی در اروپا به عصر جدید با فاجعه وجودی «مرگ سیاه» (طاعون) آغاز شد. بعد خیلی زود خاندان «مدیسی» از «فلورانس» توسط بنیانگذار حکومت «سکولار» و «عقلانی»، «ماکیا ولی« به مشورت خوانده شد که دو تن از بزرگترین هنرمندان و مخترعان تاریخ یعنی «میکل آنژ» و «لئوناردو داوینچی« را مورد حمایت خود قرار داد. در قرنهای 14 و 15، شهرهایی مثل «بروگز» و «ونیز» تارهای بازارها و صرافخانههایی را تنیدند که بعدها تبدیل به اقتصاد جهانی شدند. این نمونهها به تدریج توسط کاشفانی چون «واسکودوگاما» و «فردیناندماژلان» انتشار یافت. همچنین چین نیروی دریایی بزرگی را راهاندازی کرد که بهوسیله دریاسالار سیاستمدار «ژنگ هی» رهبری میشد. کشتیهای بزرگ وی به تنگه هرمز و کنیا رسیدند.
تجار عرب به «ووکسی» چین سفر میکنند در حالیکه بازرگانان چینی سراسر آفریقا را در مینوردند تا جاده ابریشم گذشته را از زمین و دریا احیا کنند
پیشرفتهای مشابه نیز امروزه در جریان است. تجار عرب به «ووکسی» چین سفر میکنند در حالیکه بازرگانان چینی سراسر آفریقا را در مینوردند تا جاده ابریشم گذشته را از زمین و دریا احیا کنند. مرتبط ساختن شهرها بهوسیله ساختمانهای مدرن بهجای دفاع از مرزها، شیوه دوباره احیای جاده ابریشم در قرن بیستویکم است. پیوستگی تجاری میتواند الهامبخش آشتی سیاسی باشد. با وجود جریانات شایع جنگهای مقدس و جنگهای صلیبی قرنها قبل دو مسافر نوع جدیدی از پل و ارتباط بین شرق و غرب را نمادسازی کردند. زائر بزرگ عرب «ابن بطوطه» سرگردان بود و از «مراکش» تا «هنگکنگ» را دریانوردی کرد. در حالیکه همتای اروپایی وی «مارکوپولو» طول جاده ابریشم را سفر کرد. هر دو از عظمت تمدنهای دیگری شگفتزده شدند و به جای وحشیگری، غنای یکدیگر را جشن گرفتند و ستودند .
اولین و بزرگترین دانشگاههای اروپایی، «بولونیا»، »پاریس«، «آکسفورد»، در قرون وسطی تاسیس شدند که تحصیل را به تشکلی صنفی تبدیل کردند. وقتی این دانشگاههای قرون وسطایی خرد کلاسیک را احیا کردند، فیلسوف قرن سیزدهم «روژه بیکن» به اهمیت فضیلت اسلامی در تفکرات غربی پی برد و به پاپ کلمنت چهارم پیشنهاد کرد که به جای جنگهای مذهبی، آموختههای جهانی را دنبال کند. بعدها دانشمندان علوم انسانی مثل «اراسموس» از رتردام و «پیکودلا میراندولا» به زیبایی درباره جهانی سخن گفتند که ایمان و منطق نه در تنش بلکه در آرامش درون هر یک از ما وجود داشته باشد.
آموزهی «پیکو» برای دوران امروزی منازعات بینتیجه ما بین اسلام و غرب است که باید تبدیل به گفتمان فراتری برای دستیابی به حکومتی اخلاقی و معنوی و مطلع شود. نکته دیگر: «بار این ماموریت به عهده دانشگاههاست.» «جرج تاون»، کالج پزشکی «ویل کورنل»، دانشگاه «کارنیج ملون» و دانشگاه «نیویورک» در قلب خاورمیانه در «دوحه» و «ابوظبی» برای ترویج علوم انسانی، هنر و حقوق زنان، شعباتی تاسیس کردهاند. که به یاد ما میآورد که برای دستیابی به اهدافی رفیع چون دفع برخورد و رویارویی تمدنها و پایاندادن به فقر روی چه چیزی میتوان حساب کرد، چون دولتها به تنهایی نمیتوانند کاری کنند.
«بیل گیتس» مبالغی را صرف بهداشت جهانی میکند. «جرج سورس» از حقوق بشر در سراسر جهان حمایت میکند. و «ریچارد برانسون» میلیونها نفر را برای الهام بخشیدن به کوشش شرکتهای نو پا برانگیخته تا تکنولوژی سبز را ترویج کنند. اینها مدیسیهای (پدر خوانده دوران رنسانس) عصر مدرن هستند. حامیان جامعه جهانی که از جانب انسانیت به مشکلات بیمرزی حمله میکنند. آنها با بصیرت خود میدانند که قدرت عمومی و خصوصی همیشه میتواند از در رقابت در آید، ولی برای پیشرفت جامعه، باید تعامل را برقرار کرد. مدیسیهای جدید به سرعت برای تعریف نظم بعدی جهان پدیدار شدند، سریعتر از آنچه که بتوان از آن تقدیر کرد. نمونه مشارکت عمومی، خصوصی که بنیاد «گیتس» پیشرو آن شد، جایگزین جریان اصلی سیاست نیست. بلکه شیوه سیاست در قرن بیستویکم است.
در این سالها اجلاس سالانه مجمع اقتصاد جهانی در «داووس» تشکیل شده است تا به سرعت و جدیت از عهده چالش چهره انسانی بخشیدن به جهانی شدن فائق آید. در سال 1996 موضوع اجلاس سالانه «جهانی شدن پایدار» بود و در سال 1997 ، موسس مجمع اقتصاد جهانی «کلاوس شواب» درباره نیاز برقراری ارتباط در جدایی «سهامدار، گروگذار» مطالبی نگاشت. دبیر کل وقت سازمان ملل متحد «کوفی عنان» تصمیم گرفت ایده «تراکم جهانی» را برای بهکار گرفتن تجارت در ترویج حقوق بشر و حفاظت از محیط زیست مطرح کند. گردهمآییهایی مثل «داووس»، بنیاد ابتکار جهانی «بیل کلینتون»، «مجمع جهانی اسکل» نمونههای عملی عمومی، خصوصی است. حال سازمانهای غیردولتی ترجیح میدهند به جای آژانسهایی که از دولت کمک میگیرند، برای جستوجوی سرمایهگذاران و متحدان، به این مکانها سر بزنند. اینجاست که میبینید هر یک از شهرداران، فرمانداران، مدیران و بشردوستان به اهمیت رووسای جمهور و وزرا هستند. آینده دیپلماسی مملو از از (WEF) هایی (مجامع اقتصاد جهانی) برای هر موضوع خاص خواهد بود.
ما از نشانههای جهانیشدن تنها کوههای یخ سر برآورده را دیدهایم. کشورهای جهانی شده رشد سریعتری از دیگران دارند و موج جدید کشورها در آفریقا و خاورمیانه امروزه وارد تقسیم کار جهانی میشوند. «گوگل»، »کیوا»، «وسترن یونیون»، «موتورولا»، تنها نمونههایی از موسسات جهانی هستند که تکنولوژی اطلاعات را در دستان فقیرترینها میگذارند، بنابراین آنها میتوانند در بانکداری متحرک و برونسپاری مشارکت کرده و از آن منتفع شوند. ما باید به الگوی پراکنده آینده امیدوار باشیم چون همانطور که دانشمند نویسنده «مت ریدلی» در کتاب 2010خود «خوشبینی منطقی» استدلال میکند: «هر کس برای دیگری کار میکند.»
این نوع مصلحتگرایی میتواند ما را به رنسانس بعدی رهنمون شود. نفع شخصی در جهانی که با کمبود منابع روبهروست، اشتباه است. اجماع تازه جهانی نیاز ماست. و در واقع تکنولوژی ما را وادار میکند انسجام مقیاس جهانی را احساس کنیم. بیش از نیمی از آمریکاییها در کمک به زلزله «هاییتی» مشارکت کردند. نسل امروزه(Y) ، که به اصطلاح بومیان هزارساله یا دیجیتال نامیده میشوند، پیشگام این اجماع تازه هستند. در حال حاضر بیش از دو برابر فارغالتحصیلان کالج آمریکایی (40%) بیش از بیست سال است که ادعا میکنند «میخواهند جهان را تغییر دهند.» و آنها از طریق نوع تازهای از دیپلماسی که از تلاقی حکومتها، شرکتها و سازمانهای غیردولتی پدیدار میشود، چنین خواهند کرد.
نسل (Y)، به دولت در مقابل بازار و جامعه مدنی نمیاندیشد بلکه به اتحاد این هر سه نظر دارد. برای آنها کار در «اکسفام» یا «نوکیا» ماهیتن پیوستن به خدمات خارجی «سیاسی» است. تقسیم کار به این معنا نیست که بخشها نتوانند از یکدیگر حمایت کنند. تکمیل بودن تشریک مساعی را مستثنا نمیکند. اگر نسل (Y) بتواند برای هدایت جهانیشدن در دیپلماسی بزرگ نفوذ کند، ما از قرون وسطا کنونی سریعتر از آنچه تصور میرود بیرون خواهیم رفت.
نسوج تارها
در فیزیک و زیستشناسی آموختیم که تغییرات کوچک میتواند اثراتی بزرگ در نظامهای پیچیده داشته باشند. بالا بردن نیازهای سرمایهای بانکها، هر چند کند و آهسته، میتواند باعث ثبات بخش مالی شود. در برزیل اختصاص یارانههای کم به خانوادهها برای خرید مواد غذایی و پرداخت شهریه مدرسه، شگفتی آفریده است. استثنای جهانی برای حمایت از مالکیت معنوی برنامه واکسیناسیون برای فقرا توانست جان میلیونها نفر را نجات دهد. پس رنسانس بعدی با آزادی جهانی از طریق گسترش خارقالعاده و ارتباطات داوطلبانه بین افراد خواهد بود. اگر یک پیمان اجتماعی جهانی پدید آید، در نتیجه جوامع جهان، مجموعهای از ملتها، شرکتها یا ادیان خواهد بود، که دانش را به اشترک میگذارند و همکاری میکنند. ولی همچنان میآموزند که به قدرت و ارزشهای یکدیگر احترام بگذارند. همچنانکه اشکال تازه دیپلماسی را تمرین و ممارست میکنند، در منابع دیگری نفوذ کرده و یکدیگر را مسوول و پاسخگو میدانند.
ما بیشتر از اینکه به نهادهای قدرتمند جهانی نیاز داشته باشیم، به نظامهایی برای مدیریت خطر، احتیاج داریم
تصمیمگیری و مسوولیتپذیری در نظم نوین جهانی کجا قرار دارد؟ بعد از همه، دیگر دوران مشروعیت تصمیمگیریهای یکجانبه سپری شده است، به جای آن عبارت حکومت خوب را بیشتر و بیشتر میشنویم. اولین میلیاردر خودساخته آمریکایی «مو ابراهیم»: «کارآفرین مخابرات، هر ساله به هر دولت آفریقایی که عملکرد خوبی داشته باشد، جایزه میدهد و شاخصهای وی برای معیار امتیاز دهی آزادی مطبوعات، احساس مسوولیت، حمایت از حقوق بشر هستند ولی دموکراسی در این میان جای ندارد.» سرمایهگذاران بهطور فزایندهای به کشورها برای سرمایهگذاری روی مردم و وسعتبخشیدن پایه اقتصاد به هر وسیله لازم، پاداش میدهند. دموکراسیهای مثل برزیل و اندونزی چنین میکنند، ولی به چنین و ویتنام نه چندان. بهجای سلسله مراتب حکومتها، حکومت جهانی باید همچون شبکه تار عنکبوتی عمل کند. اگر یکی را بههم بزنی آنها از هم جدا نمیشوند. استقلال یکی از ابهامات دوران ماست، ولی راهبرد نیست بلکه مشاهده است. انعطافپذیری دائمی، و نه حکومت سرسخت و انعطافناپذیر، با وجود درجه وابستگی با دیگران در جهان، راهبردی است که باید توسط ملتها، اقتصادها و جوامع دنبال شود.
ما بیشتر از اینکه به نهادهای قدرتمند جهانی نیاز داشته باشیم، به نظامهایی برای مدیریت خطر، احتیاج داریم. هدف ما باید آرمان شهری باشد: «خودگردان و خلقکننده، ما باید هوشیار باشیم، این حقیقت را تشخیص دهیم که هر ناخوشی واگیرداری میتواند به سرعت در نسوج و تارها پخش شود، بنابراین ما باید قالب عملیاتی را رمزسازی کنیم که در پس هر شکست، ایمنی را بسازد و از هر چرخه تولید مثل، بیاموزد. ما نمیتوانیم فراموش کنیم که رنسانس یک دوره فرار سیاسی بود که در پرتو آن بشر به دستآوردهای بزرگ فرهنگی دست یافت. کنایهای در آن نهفته است. نمیخواهیم بدانیم که به افلاطون بعدی تاریخ رسیدهایم تا زمانیکه با آن راحتیم. تا آن زمان در زدودن بنیادهای اصلاحات که تاریخ از آن بهعنوان وعدههای شکست خورده یاد میکند درنگ کنیم. آنها پاسخی به دنیای امروزه ما نیست. پاسخ در خود شماست.
برگرفته از مجلهی تایم
نوشتهی پاراگ کانا
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»