شهره شعشعانی / رادیو کوچه
«امیر حسین یزدانبد» متولد شهریور 1356 در تهران است، تا سن هفت سالگی در بندرعباس بزرگ شد و پس از آن به همراه خانواده به تهران رفت و همچنان ساکن آنجا است. تحصیلاتش را در فیزیک، فلسفه و کامپیوتر نیمهکاره رها کرد و از سال 1384 به نویسندگی روی آورد.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
«دادزن» با پس زمینهای اجتماعی و معاصر، و بابرخورداری از ساختار دراماتیک، داستانی خوش ریتم، سریع و بسیار تصویری است. داستان با بهرهگیری از طنز پرترهای قوی از جوانی روستایی که به دنبال کار به شهر آمده ترسیم میکند و ضمن روایت تنهایی و غریبگی جوان، تصویری زنده از هرج و مرج و سرسام زندگی روزمره تهران به دست میدهد.
هنگامی که به تصویری بودن اثرش اشاره میکنم، یزدانبد میگوید: «زاویه این داستان نمایشی است. یعنی ابتدا فیلم این داستان را در ذهن دیدم و بعد شروع به نوشتن کردم.» اما زمانی که جویای علایق سینماییاش میشوم، ادامه میدهد: «به شدت نسبت به سینمازده شدن روایتم حساسم. از همین رو با دقت بسیار و کم فیلم میبینم. فیلمها را نه به استناد سازندهشان، که به دلیل ساخت و بافت روایتشان تماشا میکنم.»
«دادزن» با پس زمینهای اجتماعی و معاصر، و بابرخورداری از ساختار دراماتیک، داستانی خوش ریتم، سریع و بسیار تصویری است
او آثار «جیمز جویس»، «سلین»، «ماریو بارگاس یوسا» را دوست دارد، میگوید:
«من فکر میکنم چیزی در ادبیات و رویکرد این سه نفر به داستان هست که از هیچ راه دیگری جز ادبیات قابل ارایه نیست. هنر روایت سطوح مختلفی از ساختارهای روایی را در اختیار نویسنده میگذارد. هر یک از این سطوح مدیوم خاص خودش را میطلبد. داستانهایی هستند که اساسن برای درام و نمایش ساخته میشوند. اگر رمان یا داستان بلندی از آنها ارایه دهی، هر چقدر هم موفق باشی، باز هم نمیتوانی اقتدار اجرای نمایشیاش را ندیده بگیری. گونههای به خصوصی از روایت هم هستند که مدیوم آنها صرفن رمان است. یعنی وقتی مثلن فیلم «سفر به انتهای شب» را اگر کارگردانی خبط کند و بسازد، هرگز همانی نمیشود که سلین نوشته بود. ممکن نیست «یولیسس» جویس تبدیل به فیلم یا تاتر شود، مگر اینکه تعریفی نو و یا بدلی از اصل شود. مثل اینکه فرش دستباف ابریشمی را پشت و رو پهن کنی. همان نقش و نگار هست، اما فرش، فرش نیست. «گفتوگو در کاتدرال» چنان در لایههای زیرین کارکرد کلمه قرار دارد که امکان ندارد چیزی جز خود آن کلمهها و فرم ناشی از جملات بتواند به بازآفرینی ساختار داستان این رمان بپردازد. ادبیات محض… ادبیات لخم…»
یزدانبد موجز میگوید و حاشیه نمیرود. کاراکترهای داستانهایش را در چند کلمه تعریف میکند. نمونهای از معرفی شخصیت مغازهدار در «دادزن» در مواجهه با ناآرامیهای خیابانی:
«صاحب مغازه رو میکند به بغل دستی و با صدای بلند، جوری که بقیه بشنوند میگوید: میبینی آقا مهرداد؟ خاک بر سرشون که جای درس و مشق، زرت و پرت میکنن. هیچی مون معلوم نمیشه که چیه… هر چیزمون یه چیز دیگسها…»
از ورای همین چند کلمه که چنان در لفافه گفته میشود که ظاهرن از هرگونه معنایی تهی است، خواننده اما میداند با شخصیتی محافظهکار و اهل مماشات طرف است که الزامن آنچه میگوید همان نیست که فکر میکند.
«دادزن» از مجموعه داستان «پرتره مرد ناتمام» – نشر چشمه – انتخاب شده است.
موسیقی متن:
Aminollah Hossein ; Miniatures Persanes &
Rhaspodies Persanes (Association Rudaki)
وبسایت نویسنده: www.tilehbaz.com
عکس از: حمید جانیپور
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»