شکوفه/ دفتر ترکیه/ رادیو کوچه
در چهارمین برنامه از سری برنامههای «خانهبهخانه»، میشنوید از خانمی که، در ترکیه پناهنده است و مهمترین دلایلشان برای خروج از ایران، ادامهی تحصیل و همینطور ازدواج با فردی مقیم آمریکا، است. او که در ترکیه اوقاتش را با کلاسهای مختلف مثل نقاشی و زبان انگلیسی پر کرده، امیدوار است تا در آمریکا در رشتهی مورد علاقهاش تحصیل کند. این خانم به خاطر اعتقاد به دین بهایی از تحصیل در دانشگاههای رسمی محروم بوده است.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
چرا از ایران خارج شدی؟
یکی به علت ازدواجم با یک ایرانی ساکن آمریکا و یکی هم برای تحصیل.
قبل از ازدواج هم قصد داشتی بیایی؟
بله، قبلن هم برای تحصیل دوست داشتم بیایم اما با ازدواجم یکی شد و من به خاطر هر دو دلیل آمدم.
در ایران در چه رشتهای تحصیل کردی؟
من چند تا رشته را در دانشگاه بهایی خواندم. اما متاسفانه چون رشتههای مورد علاقهام را آن دانشگاه نداشت، به این رشتهها جذب نشدم. رشتههای پزشکی و پرستاری را دوست داشتم که دانشگاه بهایی به خاطر محدودیتهایی که داشت نمیتوانست ارایه بدهد.
برنامهای که اینجا داری چی هست؟ بعضیها خودشان را به نحوی سرگرم میکنند اما بعضیها از بیکاری مینالند. تو جزو کدام دسته هستی؟
من با اینکه سه ماه است آمدم و سرم را با کلاسهای مختلف سرگرم کردهام، اما باز احساس بیحوصلگی میکنم. اما کمکم در تلاشم تا بتوانم فرصتهایی که دارم را با کلاسهای بیشتر پر کنم. اینجا کلاس زبان و نقاشی میروم و واقعن هم علاقه دارم. به هر حال اندازهی ایران با خانواده و دوستان نیستیم. هم تنهایی سخت است و هم دلتنگی.
با چه کسانی زندگی میکنی؟ همخانه داری؟
بله، من و برادرم که با هم زندگی میکنیم و با یک خواهر و برادر دیگر همخانهایم. اتاقهای جدا داریم اما بهطور کلی با هم زندگی میکنیم و غذا و اینها مشترک است.
زندگی با همخانه سخت است؟
مسلمن مثل زندگی مستقل نمیشود. الان باید کارهایی که در تنهایی پشت گوش میاندازیم را حتمن انجام دهیم
مسلمن مثل زندگی مستقل نمیشود. الان باید کارهایی که در تنهایی پشت گوش میاندازیم را حتمن انجام دهیم. مثل سر موقع بیدار شدن، سر موقع غذا پختن و تمیز کردن خانه. ولی خوب همچنان هم سخت نیست. با این شرایط کنار میآییم. زندگی با همخانه به خاطر تفاوت در عقیده و نظر سخت است اما باز تلاش میکنیم تا با گذشت کردن، مسایل را حل کنیم.
الان باید خیلی با محیط خشن خود را وفق بدهیم. زمانی که با خانواده بودیم اینطور نبود. همهچیز راحت و ملایم حل میشد.
برنامهی زندگیات برای کشور سوم چیست؟
احتمالن اولش شکه میشوم از فرهنگ و نوع زندگی کردنشان. البته من به خاطر حضور همسرم در آنجا برایم راحتتر است. فکر میکنم بعد از رسیدن باید به فکر این باشم که چه رشته و چه دانشگاهی را انتخاب کنم.
همسرت دانشجو است؟
نه الان کار میکند. قبلن تا آخر کالج خواند اما چون بحران اقتصادی خیلی شدید است، مجبور شده که دو جای مختلف، کار ساختمانی انجام بدهد تا بتواند خرج و مخارج را تهیه کند. فعلن که نمیتواند همزمان درس بخواند و کار کند.
پس آنطور نیست که خیلیها فکر میکنند آمریکا همهاش خوشگذرانی و پارتی رفتن است.
نه اصلن. اصلن اینطور نیست. همسرم خیلی هم نگران است برای رفتن من. چون میگوید ممکن است توی ذوقات بخورد از این همه کار و تلاشی که باید آنجا برای زندگی بکنیم.
از چه راههای دیگری میتوانستی بروی آمریکا که نسبت به این راه آسانتر باشد؟
اطمینانی برای راههای دیگر نبود. من با خودم فکر کردم و تصمیم گرفتم. بهترین راه را انتخاب کنم. از طریق هایاس، یا از روشهای مهاجرتی، نمیشود 7 تا 10 ماهه رفت. اگرچه از این راه هم آنچنان خوشم نمیآمد اما چون وکیلمان گفت بقیهی راهها هیچ تضمینی ندارند، این راه را انتخاب کردم. البته الان هم دارم به این محیط عادت میکنم و امیدوارم هرچه زودتر برای همهی پناهندهها تمام شود و زندگی اصلیشان را در کشور سوم شروع کنند.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»