نجمه واحدی در وبلاگ خویش نوشته ای خواندنی دارد:
درست خاطرم نیست که از کی فهمیدیم نیاز جنسی هم، در کنار خوراک و پوشاک و مسکن از نیازهای بشر است، اما آنچه که برای همه مان واضح و مبرهن بوده این است که نیاز جنسی، هرچند زیرمجموعه ی نیازهای طبیعی بشر محسوب می شود، اما این نیاز برای زنان چندان به رسمیت شناخته نمی شود! البته در کنار آن هزار و یک نیاز دیگری که اصولن شناخته هم نمی شود، «به رسمیت»اش پیشکش!
——————————-
به سن بلوغ که می رسید، احتمالا از مشاورین عزیز و زحمتکش (!) مدرسه می شنوید که نیاز به جنس مخالف، نیازی کاملا طبیعی است (البته چه جور نیازی را هنوز قرار نیست بدانید!)، اما تجربه ثابت کرده که یک سری کارهایی آخر و عاقبت ندارد (چه کارهایی را هم هنوز قرار نیست که بدانید!) و در نهایت شما را به این نتیجه می رسانند که کلا از هرگونه موجود مذکر باید دوری جست! (چرایش را هم همانطور که عرض کردم هنوز قرار نیست بدانید! بعدها متوجه خواهید شد که این راه حل مخصوص سرآشپز بوده: پاک کردن صورت مساله!) به هر حال شما در نهایت می فهمید که نیاز به جنس مخالف، هر چند نیاز طبیعی است گویا، اما کسی از ارضا نشدنش نمرده، و شما هم بهتر است خیلی دنبالش را نگیرید! نیاز شما آنقدرها هم مساله ی مهمی نیست!
——————————-
بعد از سن بلوغ، وقتی که حضور در جامعه را یک «مساله» کردند برایتان، جواب همهی چراهای شما (که چرا نباید فلان رنگ پوشید، چرا نمیشود فلان مدل پوشید، چرا نمیتوان فلان ساعت بیرون رفت، چرا نمیشود به فلان جاها رفت و هزار و یک چرای دیگر) دست آخر به مردان و نیاز جنسی آنها ختم میشود! شما نمیتوانید فلانجور از منزل بیرون بروید چون مردان بالاخره نیاز جنسی دارند و از دیدن این «جور»یتان تحریک میشوند! در چنین مواقعی این سوال به ذهنتان میرسد که مگر شما نیاز جنسی ندارید؛ پاسخ روشن است: نه آنقدرها! البته داریدها، ولی خیلی قابل عرض نیست!
——————————-
شما به سن ازدواج رسیدهاید و بدتان هم نمیآید که ازدواج کنید! دست بر قضا چند نفر را هم میشناسید که شاید انتخاب مناسبی برای ازدواج باشند. اما نه خانوادهی محترم و نه هیچیک از اطرافیان، توانایی هضم این امر را ندارند که شما تمایلتان به ازدواج را مطرح کنید و یا خدای نکرده (!) قصد پیشنهاد ازدواجدادن به کسی را داشتهباشید. هرچند که برای شنیدن تمایل پسران به ازدواج همیشه گوش شنوایی هست. علت این تفاوت (تبعیض به نظر میرسد البته!) را که جویا میشوید ملتفتتان میکنند که پسران بالاخره نیازهایی دارند و مطرح کردنش هم هیچ ایرادی ندارد قطعا! اما شما که نیازتان اولن به اندازهی نیاز پسران نیست، بعد هم اصلن چه معنی دارد «ارزش و کرامتتان» (؟!) را زیر پا بگذارید و نیازی که اصلا مهم نیست را بخواهید مطرح کنید (هرچند تلویحا). دست آخر شما قراراست به این نتیجه برسید که این نیاز آنقدرها هم مهم نیست که شما خودتان برایش استین بالا بزنید. بهتر است صبر کنید دیگری آستین بالا بزند، و شما را مورد ازدواج قرار دهد!!
تکمله: البته بنده متوجه هستم که ازدواج فقط برای ارضای چنین نیازی نیست، گاهی هم ممکن است حتی اصلا برای ارضای چنین نیازی نباشد؛ اما خب بزرگترهایی که شما باید همیشه از آنها کسب اجازه کنید لزوما متوجه این امر نیستند! متوجهید که…!
——————————-
یک نفر پیداشده که قصد دارد شما را مورد ازدواج (!) قرار دهد، و شما هم اتفاقا پذیرفتهاید! برای رسمی و محضریکردن این رخداد خجسته و مبارک که راهی محضر میشوید و آمادهی امضا کردن و تعهد دادن، یک برگهای هم مشاهده می کنید گویا، که باید تعهد بدهید که خلاصه متوجه هستید همسر گرامیتان یک سری نیازهایی هم دارند! البته برگهی مشابهی به دست همسرتان نمیدهند! چون ایشان که نباید از شما تمکین کند؛ بالاخره مردی گفتن، زنی گفتن! و شما در این برهه خطیر از زندگیتان باز هم متوجه میشوید که هرچند برای خودتان اینطور به نظر می رسد که نیازهایی دارید، اما گویا اشتباه به عرضتان رساندهاند و اطلاعات غلط به شما دادهاند! ببینید همسرتان شما را دوست دارد! نزنید این حرفها! نیاز کدام است …؟!
——————————-
بعد از ازدواج، یک روز که همین طور دارید از سفیدبخت شدنتان لذت میبرید، توسط منابع آگاهی متوجه میشوید که کنترل موالید، که استفاده از وسایلی را می طلبد که ممکن است تغییراتی در ارضای آن نیاز ایجاد کند، باید با اجازهی همسرتان صورت گیرد! البته این تغییر ممکن است ارضای نیاز هردویتان را تحت شعاع قراردهد، اما خب متوجهید که… نیاز شما که اصولا اهمیتی ندارد، هدایتکردن و کنترل کردنش هم به خواست شما ارتباط چندانی پیدا نمیکند! آنقدر جدی نگیرید خودتان را!
——————————-
یک روز دیگری بعد از همان ازدواج؛ همسر گرامیتان عزم سفر میکنند و خب مدتی از سر و همسر دور میشوند. منابع آگاهی باز هم شما را مطلع میکنند که مردی که مدتی از همسرش دور است، به هر حال نیازهایش که جایی نرفته و سر جایش است؛ بنابر این در چنین شرایطی باید به ایشان حق داد که نیازهای خود را به شکلی برطرف کنند، که آن شکل هم میتواند عقد موقت باشد. البته نگران نباشید، آن منابع آگاه فقط میگویند که شرع و قانون چنین حقی را برای همسر شما درنظرگرفته، اینکه همسرتان از این حق استفاده کند یا نه را دیگر خودش میداند و شاید هم خودتان! چیزی که در اینجا نمیشود از نظر دور داشت این است که وقتی همسر شما در سفر است، نیاز شما هم اتفاقا جایی نرفته و سرجایش است؛ اما اینکه چطور همسرتان حق دارد به شکلی نیازش را مرتفع کند ولی شما حق متقابلی ندارید، مبحثیست که البته به من و شما ربطی ندارد، ولی خب خواستم گفته باشم که لال از دنیا نروم!
——————————-
اما…
درست است که تا به اینجا این نیاز شما خیلی مسالهی مهمی نبوده و بدون رفع شدنش هم هنوز زنده ماندهاید؛ اما یک جاهایی هست که نظام مردسالار دلش به حال شما میسوزد و میبینید که چقدر این نیازتان را مورد توجه و عنایت قرار میدهد!
فکر کنید که خدای نکرده، شما به دلایلی همسر گرامیتان را از دست میدهید. یا بعد از طلاق و یا بعد از فوت ایشان، و شما تبدیل میشوید به زن مطلقه، یا بیوه. در چنین شرایطی مردان گرامی ما دیگر عمرن بخواهند شما را مورد ازدواج خود قراردهند! (البته به گفتهی برخی). اتفاقن یک آقا و خانم دیگری هم دارند به خوبی و خوشی زندگیشان را میکنند که یکدفعه آن آقای محترم متاهل، با شما آشنا میشود و دلش به حال شما میسوزد. و خلاصه پر میشود از احساس انسان دوستی و فداکاری.
اینجاست که یکدفعه میبینید همه نیاز جنسی شما را کاملن به رسمیت میشناسند. آن آقای محترم با وجود همسر اول (گیریم که مثلا با رضایتش! از این رضایت ها زیاد دیدهایم) چون خیلی حس فداکاریاش غلیان کرده، قصد میکند با شما ازدواج کند. اگر از ایشان بپرسیم که چرا برای کمک به این خانم مطلقه یا بیوه، ایشان را فقط تحت حمایت اقتصادی قرار نمیدهی و لزومن میخواهی با او ازدواج کنی پاسخ بسیار جالب و ارزشمندی میشنویم، پاسخی که شمای مطلقه یا بیوه، هرگز پیش از این در همهی این سالهای پس از بلوغتان نشنیدهاید: آن آقای محترم پاسخ خواهدداد: بالاخره خانمها هم یک نیازهایی دارند!
در چنین شرایطی، به یکباره، نیازی که همهی این سالها کوچکترین ارزش و اهمیتی برای هیچکس نداشت، و هیچکس اصلا نمیدیدش، یکدفعه به نیاز بسیارمهمی بدل میشود که اصلن نباید نادیده گرفتش. مردان متاهل که شما قابلیت همسر دوم شدن برای ایشان را دارید، ایندفعه میخواهند این نیاز شما را طلا بگیرند، آنقدر که مهم و غیرقابل چشم پوشیست. البته یک وقت فکر نکنید آنها به فکر ارضای نیاز خودشان هستندها! چرا انقدر بدبینید!؟ آنها فقط قصدشان خدمتکردن به خلق خداست، و فقط در صدد رفع نیازهای شما هستند؛ خیانت به همسر اول هم که اصلا معنا ندارد، چرا همسر اول آنقدر باید خودخواه باشد که نتواند نیازی به این مهمی را در شما ببیند؟!
و اینچنین بود که زنان هم بالاخره، صاحب نیاز جنسی شدند…!
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
سعید
سلام عزیز متن جالبتو خوندم .
خسته نباشی
دیدگاهت خوبه ولی خیلی آقایون رو بد تصور می کنی هیچ وقت همه چیز و کلی نگو از شنیده ها می گی شنیده ها و دیده ها از رابطه های خیانتکارانه زنان هم نه تنها کم نیست بلکه ما شا الله جدیدا جلو هم زدند
به نظر من برای اینکه این قبیل مشکلات رو در جامعه خودمون حل کنیم باید زن و مرد رو با هم آشتی بدیم
این فاصله بینشونو پر کنیم
باید شناخت و بیشتر کرد
بازمم خسته نباشی نوشتنت عالیه
shim
DAGHIGHAN !
ماریه
سلام عزیزم
کاملا باهات موافقم
چالب اینجاست که بعد از ازدواج هم برآورده شدن این نیاز طبق خواست آقایونه .هر وقت اونا بخوان.هرجور اونا بخوان… چی بشه که این وسط یه آقای باشعور پیداشه به علایق همسرش توجه کنه………
خدا لعنت کنه همه مردایی رو که به همسرانشون خیانت میکنن
من هیچوقت معنا و فلسفه ازدواج موقت رو نفهمیدم
هیچ وقت هم معنای رضایت همسر اول رو نفهمیدم
اما بشخصه اگه روزی همچین اتفاقی برام بیفته که همسرم خیانت کنه
مثل یه آشغال از زندگیم میندازمش بیرون
اگه همه زنها با اینجور مردها اینطوری برخورد میکردن
مردها هم انقد پررو نمیشدن که هر هروز دست یه زن و بگیرن حالا چه بصورت صیغه یا غیر شرعی
تعهد و وفاداری که فقط مخصوص خانمها نیست
اون زن هم با امید و آرزو راهی خونه مرد شده
خانمها بیاین همه با هم این جور مردها رو ادب کنیم
چرا حاضرین بسوزین و دم نزنین
امید آن روزی که هیچ مردی بخود حق پایمال کردن زنی را ندهد .