عرفان قانعیفرد/ رادیو کوچه
«شیخ عزالدین حسینی» از دوران تحصیل و تدریس فقه، در کردستان به شخصیتی دگراندیش و مخالف شهره بود و در آغاز انقلاب، نامی آشنا و دخیل در سیاست تاریخ معاصر کردستان و از رهبران روحانی اهل سنت، که خواستار به رسمیتشناختن ملیت، هویت قومی بر اساس قانون اساسی ایران بود که حقوق فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و اجتماعی همه گروههای قومی- نه در شعار بلکه در عمل- رسمن و قانونن شناخته شود و حتا خواهان ترسیم مجدد مرزهای استانی بود.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
در قبل از انقلاب، بیشتر چهرهای مذهبی و فعال در عرصه امور دینی اهل سنت بود و شاید در میان ملایان و چهرههای مذهبی منطقه کردستان، مدافع حق رای زنان و سناتور و نماینده شدن آنان بود که تکفیر دوستان و هم سلکیهای عشیرهای و سنتی او را در پی داشت، او زن را در کنج مطبخ نمیدید و شاید جزو مدافعان حق تحصیل زنان کرد بهشمار میرفت و این یادگار مثبت اوست در میان کردها. در ایام قبل از انقلاب، با چهرههای روحانی اهل تشیع که بنا به برخورد ساواک به کردستان تبعید شده بودند، ناصر مکارم شیرازی، حسینعلی منتظری، کرمانی و طالقانی و …، آشنایی یافت و در ایام پس از انقلاب، قبای سیاست به تن کرد و از آشناییاش با سران مذهبی کشور، عبایی ندوخت.
کردها در آغاز پیروزی انقلاب، خواهان به رسمیت شناختن هویت قومی خود بودند و ناگهان با برافروخته شدن لهیب آتش در منطقه و درگیریها، اعمال سیاست جنگافروزی و تفرقهافکنی، مانع حضور کردها و مشارکت آنان در ساختار سیاسی ایران شد و هم دولت را وادار به اعزام نیرو جهت سرکوب و رفع بحرانکردستان کردند
کردها در آغاز پیروزی انقلاب، خواهان به رسمیت شناختن هویت قومی خود بودند و ناگهان با برافروخته شدن لهیب آتش در منطقه و درگیریها، اعمال سیاست جنگافروزی و تفرقهافکنی، مانع حضور کردها و مشارکت آنان در ساختار سیاسی ایران شد و هم دولت را وادار به اعزام نیرو جهت سرکوب و رفع بحرانکردستان کردند. گروههای خودمختاری طلب در آغاز انقلاب، به فعالیت در جهت برقراری حکومت خودمختار محلی کردستان پرداختند، اما ناآرامی و اغتشاش مانع شد تا دولت نظر مساعدی درباره خواسته ساده و قانونی آنان داشته باشد. هیتهای اعزامی و مامور حکومت مرکزی برای ایجاد سروسامان کردها به آن دیار آمدند و خواسته خودمختاریکردها ـ که بیشتر توسط عبدالرحمن قاسملو و شیخ عزالدین حسینی اعلام میشد ـ در آن فضا قابل پذیرش نبود. و در میان آن فضای ناآرام، تو گویی نه احزاب کرد توانستند خواسته خود را به دولت ایران اعلام دارند، و نه حکومت مرکزی هم میخواست که بشنود و البته بعدها مقامهای طراز اول امنیتی و سیاست ایران، اظهار داشتند که عدم شناخت از کرد و کردستان، موجب آن شدت اعمال شد که غیرضروری بودنشان، بعدها آشکار شد، اما با وجود توافقی صوری و ظاهری بین دولت و کردها، صدها گروه و دسته نابود و هزاران نفر تلف و یا بیخانمان شدند.
فروهر، طالقانی، بهشتی، رفسنجانی و بنیصدر و… وارد سنندج شدند و با سران کرد به مذاکره پرداختند و نخستین افرادی که در این مذاکرهها حضور داشتند شیخ عزالدین، بلوریان و صادقوزیری بود. شیخعزالدین به عنوان رهبر مذهبی و چهره شهیر، مورد احترام احزاب سیاسی کرد به ویژه کومله قرار گرفت اما بعدها منتقدان سیاست اعلام داشتند که بیشتر شیخ عزالدین دستخوش احساسات و هیجان بود و استراتژی روشنی نداشت و فرصتها را سوزانید و این روحانی کرد زبان، خود گفته منتقدانش را نمی پذیرفت و بیان میکرد که حکومت تازه به قدرت رسیده، نمیخواهد که صدای ما را بشنود.
اولین بار در سال 1383 با او صحبت کردم، به سختی سخن میگفت و در بستر بیماری بود، اما امیدوار به آینده و دارای ذهنی جویا و فعال. موضوع روز، ساختار حکومت جدید عراق بود. مبنای بحثمان شد و با وجود کهولت سن نمیخواست پرسشی را بدون پاسخ بگذارد و این خلاصهای است از نخستین گفتوگویمان در آن ایام:
«امروز بسیار دلشادم که در عراق، مردم جامعه از زیر یوغ استبداد و قدرت و سلطه و انحصار رها شدند و کمکم تمرین آزادی و مدارا و رهایی را دارند، عربها و کردها و شیعیان و قومیتها عراق در کنار هم نشستهاند تا آینده خود را رقم بزنند و به سوی مردمسالاری و دمکراسی بشری گام بردارند و بدون شک هم در کردستان ما و منطقه ایران هم نفوذی غیرقابل انکار خواهد کرد … من هیچ دغدغهای از حضور مذهبیون ندارم، چون میدانم که نه کردها، خواهان نفوذ دین و مذهب در قدرت خواهند بود و نه عربها و سنیها چنین خواهند کرد، چون باید دین از حکومت جدا باشد وگرنه هر دو فاسد میشوند، چون در همه جای جهان دوران دینسالاری به سر آمده و دمکراسی و آزادی و دانش سخن اول را میزند … در دنیای امروز بشری، دین و مذهب وسیلهای است در دست انسان برای سعادت او، وگرنه اگر قرار باشد که مایه سلب رشد او شود، به پشیزی هم نمیارزد و باید مانند لنگه کفشی به دور انداخت.
در دنیای امروز، باید یاد گرفت که در جامعه دین محور و مذهب سالار، نه سیاست و علم آزادی حرکت دارند و نه دین وسیله ترویج انسانیت است، بلکه چماقی میشود در اختیار زورمداران تا به نام دین هر جرم و جنایتی را انجام دهند و سرپوشی مشروع هم به نام دین بیابند، و در این نوع از خودکامگی، دین آفت جامعه میشود. چون بیان رسمی از دین، عین قدرت است و باید توجه داشت که بازیچه قرار دادن دین دیر یا زود جامعه را سرخورده و فاسد خواهد کرد و در دینی که من میشناسم، نه آنچه که روحانیت قدرتمدار میگوید، آزادی و سعادت و آزادی بشر در اولویت است و کمترین محدودیتی برای آزادی انسان و خواستههای دمکراتیک آن وجود ندارد و هیچگاه دین در برابر چیزی قرار نمیگیرد که قابل مقایسه باشد، مانند آقایان که حقوق بشری را در برابر دین قیاس میکنند. و اصولن با هر آنچه که بر ضد موقعیت قدرت فاسد شده آنان باشد، مخالفند و این سخن روحانیت خشک مغزی است که مخالف ترویج دمکراسی و حقوق بشر در جامعه بشری است .
مردم عراق، الگوهای حکومت دینی را در پیش رو دارند که برخی از آنها، خیلی خواهان نفوذ در حکومت آینده عراق است، اما هرگز جامعهای به سوی پسرفت و عقبماندگی نخواهد رفت، بلکه به کمک روشنفکران و مبارزان آزادیخواهش، از جوامع پیشرفته و آزاد الگو میگیرد. خوشحالم که کردها امروز در منطقه به عنوان قدرتی قابل تامل نگریسته میشوند و بدون حضور آنها حکومتها نمیتوانند قدرتآرایی کنند، اما باید گفت که در تاریخ ما چنین فرصتی منطقی و علنی برای کردها به وجود نیامده تا در کنار هم در صحنه جهانی شعور و خرد و دانشآموختگی خود را از صلح و حقوق بشری را به نمایش بگذارند و معتقدم کردها با رعایت روحیه دمکرات و دمکراسیخواهی خود میتوانند هم خواستههای مدنی و اجتماعی خود را به دست آورند و هم مایه پیشرفت منطقه باشند. امروز جامعه بسیار تغییر کرده است و باید توجه کرد که دیگر نباید هیچگاه نه فریب دینسالاری را خورد و نه مذهب محوری حکومت، چون استبداد در این لباس ظاهر خواهد شد و آنگاه قدرت رشد افکار و ترقی اندیشه را از جامعه میستاند. من در کردستان در آغاز انقلاب خواهان این روش دمکراتیک بودم. اما آقای خمینی مخالف این آزادی بود و اصولن نمیخواست نظری خلاف خود را ببیند و بشنود و خاصه آنکه ما خواهان دمکراسی و رهایی جامعه بودیم و فدراتیو شدن. خواستهای که امروز مردم عراق آن را با صدا ی بلند فریاد میزنند. بارها تجربه کردیم که در قالب دین افرادی ظاهر شدند و آنگاه به نام دین، انسان خلیفهاله را به زنجیر و دام کشانیدند، اما این در کدام دین و مذهب به زیر یوغ گرفتن انسان مجاز است، من روحانی از آن بیخبرم. »
«من یک روحانی کرد زبان هستم که سالهاست در غربتم و تبعید، اما حاضر به گفتوگو با حکومت ایران نشدم و هیچگاه هم زیر بار چنین خفتی نخواهم رفت، یک عمر برای آزادی کوشیدهام و حال به چنین گفتاری تن نخواهم داد و هنوز بر آن عقیده روز اول ماندهام، اما من در این سالها تغییر کردهام و در ابعاد گسترده جامعهام را مینگرم، علم و آگاهی و آزادی راه نجالت میهن را هموار میکند، نه دین ولایتمداری، کسی که خود را جانشین و نماینده امام زمان میداند و امام زمان را نماینده خدا، من با چنین جاعلانی بر سر میز گفتوگو نخواهم نشست و باور ندارم دینی که آنان، تظاهرش را دارند. در همان اوایل انقلاب در کنار من چند شخصیت مذهبی دیگر هم بودند، احمد مفتیزاده و شیخ عثمان، اما شیخ در دربار شاه محبوب بود و کاری به حکومت نداشت و در دوران حکومت ایران هم بیضرر بود. مرحوم مفتیزاده را هم من دوست داشتم، اما دو خطا داشت، به جمهوری اسلامی باور داشت و حاضر به رنجاندن ما به نفع حکومت بود، چون از سادهدلی باور میکرد سخنان پرفریب حکومت را.»
اما به هر حال تجربههای من درباره رابطه دین و حکومت زیاد است و اما نسل جوان ما باید هشیارانه بیاموزد و هیچگاه در مسیر غلط نیفتد، این شناخت دیرکرد و تاخیر دارد، اما سرانجامش بر کرسی خواهد نشست. و من بسیار به رشد و ترقی آینده خوشبینم. چون ذهنیتها بازتر شده است، کمکم عوامل تحریککننده فقر و عقبماندگی اقتصادی و عدم بهرهوری و عدم سازگاری فرهنگی و ایدئولوژیکی کمرنگ خواهند شد و زیربنای بازسازی تمدن آزاد و اصیل را فراهم خواهند کرد و پیروز میدان خواهند شد، بساط مذهبیون خشکاندیش در منطقه برچیده خواهد شد و این سخن بر اندیشه مردم حک میشود که انسان و سعادت و آزادی و رهایی او در اولویت است.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»