شراره سعیدی/ رادیو کوچه
در برنامه گذشته از پیوند نامیمون و بیربط لوطیان و ملایان گفتیم و حال ادامه این پژوهش:
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
هر جا که آخوندی سر بلند میکرد و قشونی از لوطیان میآراست، نمایندههای سیاسی انگلیسها را در کنار و یار و یاور خود میدید، نمونهها کم نیستند. به مثل، به زمانه عباس میرزا ولیعهد، در ۱٨۲٨ میلادی، یعنی در جنگ دوم و به دنبال شکست ایران از روسیه، انگلیسها فرصت را غنیمت شمردند و برآن شدند که جنگ سومی با کمک بخشی از سپاه ترکیه، علیه روسها به راه اندازند. میدانستند که بر اثر جنگ، روسها خسته و ناتوان شدهاند و نای جنگیدن ندارند. به ویژه که انگلیسها عباس میرزا را پشتیبان تزار میدانستند و با خبر بودند که این ولیعهد باب نامهنگاری را با روسها گشوده است.
درخواست عباس میرزا هم در «وصیتنامهاش» این بود که پس از مرگش فرزند بزرگ او را به جای برادرانش به جانشینی بپذیرند. روسها پذیرا بودند و انگلیسها برانگیخته. سردمداران مخالفان، یکی دکتر «کرومیک» پزشک خاقان بود که بیست سالی در ایران زیسته بود، دیگر «ماژور هارت» وابسته به کمپانی هند، و به ویژه «جون مکنیل» سفیر انگلیس در ایران .
میدانیم که در آن روزگار ایران سپاه منظمی نداشت که بار جنگ را بر عهده گیرد. پس حکومت به ناچار روستاییان و کشاورزان را بر میکشید و سلاح میداد و از سرحدات روانه جبهه میکرد. بدان معنا که در غیاب سران خانوادهها، اهل خانه بیسرور و بیآذوقه به سر میبردند. کشتزارها به حال خود رها میشدند. سیاحان و یا ایرانیانی از سرحدات میگذشتند، یادآور شدهاند که مرزهای ایران تا فرسنگها بدل به گورستان همین روستاییان شده بود.
چنانکه در «سیاحتنامه» «ابراهیم بیک» میخوانیم، پس در چنین شرایطی مردم آمادگی نداشتند که بار دیگر خانه و زندگی را رها کنند و فی سبیلالله به راه افتند، بدینسان، در نبود داوطلب، انگلیسها را نیاز به فتوای ملایان افتاد تا بلکه از این راه بتوانند جنگ سوم را بیاغازند. اما در این زمینه هم با کمبود آخوند روبهرو بودند. چاره دیگری نماند، جز اینکه عباسمیرزا را برآن دارند که از فتحعلیشاه یاری بخواهد. در این روال که شاه چند تن از آخوندهای عتبات را به سرکردگی سیدمحمد نامی به تبریز فرا خواند. فتحعلیشاه را چندان تمایلی به این داستان نبود، میدانست که برنامه جنگ سوم و درخواست فتوای جهاد زیر سر نمایندگان انگلیس است. پس در نامهاش شانه از مسوولیت خالی کرد و با بیمیلی، به عباس میرزا نوشت:
فرزندی «…» من در هر امری نخست با شما مشورت کردهام. شما خواستید آقا سیدمحمد را از عتبات بیاورم، بفرمایید آمدهاند! شما خواستید من به سلطانیه بیایم بفرمایید، آمدهام! شما خواستید پول بدهم، بفرمایید، دادهام! اکنون خود اوضاع و احوال سرحدات را بهتر میدانید، اگر به صلح مایلید صلح کنید و اگر جنگ میخواهید، بجنگید، لیکن همه مسوولیتها را خود به گردن بگیرید.
رسیدن سیدمحمد از عتبات دردی را دوا نکرد. مردم به راه جنگ و «فی سبیل الله» به راه نیفتادند. شگفتا که در نشست با علما، در جهت تدوین فتوای جهاد، «ژوزف» نامی هم از سوی انگلیسها شرکت کرد. فرماندهی جنگ را نیز شاهزاده حسنعلی میرزا حاکم خراسان بر عهده شناخت. روسها که خبر شدند، چاره را در این دیدند که به یاری عباسمیرزا بشتابند. از پیوند او با انگلیسها و روحانیان جلوگیری کنند. پیشنهادشان به عباس میرزا این بود که اگر دولت ایران با عثمانی همدست نشود، فریب انگلیسها را نخورد، دست به جنگ با دولت روسیه نزند، روسها آمادهاند که بخش بزرگی از ۱٧ شهر قفقاز را که در ۱٨۲٨ میلادی از دولت ایران گرفته بودند، از نو به ایران بازگردانند. بار دیگر ایران بزرگ را به رسمیت شناسند. از جمله ایروان را که بزرگترین مرکز داد و ستد جهانی ایران به شمار میرفت.
همین که پیشنهاد برگرداندن ولایات از دست رفته به گوش انگلیسها رسید، دست به کار شدند تا مانع این استرداد شوند. بدیهی بود که اگر معامله سر میگرفت، به ویژه اگر از میان ۱٧ ولایت از دست رفته ایروان را که راه مستقیم ایران با اروپا بود پس میدادند، داد و ستد با فرنگ رونق میگرفت. اگر نخجوان را برمیگرداندند که بزرگترین صادرکننده گندم ایران به اروپا بود، کشاورزی ما شکوه گذشته را باز مییافت.
بدیهی است که از این داستان تنها انگلیسها که بیش از پیش کالاهای خود را به بازارهای ایران میریختند، زیان میدیدند. از این رو نمایندگان آن دولت، بیآنکه با دولتمردان ایران به انجمن نشینند، پیشنهاد استرداد ولایات را به زیان خود دیدند و در برابر پیشنهاد روسها ایستادند. بدینسان ماکدونالد نماینده سیاسی دولت انگلیس در ایران، قلم برداشت و در ربط با هفده شهر از دسترفته در «نامهی محرمانه» به «کمیته سری» وزارت خارجه انگلیس، نوشت:
من به هرکاری دست خواهم زد تا روسها نتوانند در ازای پس دادن شهرهای قفقاز، به ایران نزدیک شوند.
خوشبختانه سپاه ترکیه زودتر از موعد بسیج شد و نتوانست به سپاه ایران ملحق شود. به ناگزیر بازگشت و جنگ سوم در نگرفت. روابط ایران با روسیه نیز رو به بهبودی نهاد. به سخن دیگر عباس میرزا از ناچاری روی به روسها آورد و از آنان یاری خواست. بار دیگر انگلیسها روی به روحانیت و لوطیان شهری آوردند، تا بتوانند از این راه پیوند عباس میرزا را با روسها بشکنند و از جانشینی فرزندان عباس میرزا که سفیر روسیه در عهدنامه ترکمنچای به کرسی نشانده بود، جلوگیرند. پس بیدرنگ به سراغ ملایان و لوطیان رفتند و در توطئه سیاسی علیه حکومت ایران شرکت کردند. و گریبایدوف سفیر روسیه را به کشتن دادند.
ملایان و قتل گریبایدوف
میآغازیم با بسیج لوطیان و قتل گریبایدوف وزیر مختار روسیه، که به سال ۱٨۲٩ میلادی در تهران که با پشتیبانی مجتهد تهران، با تشویق انگلیسها و به دست لوطیان کشته شد. میدانیم که گریبایدوف را «پدر ادبیات متعهد» روسیه نامیدهاند. آن سفیر هم موسیقیدان بود و هم نویسندهای سرشناس.
نمایشنامه جنجال انگیزش «آفت عقل» نام داشت که در نقد حکومت تزاری نوشت. این نمایشنامه حتا پس از مرگ نویسنده، بیست سالی در توقیف ماند. متن آن نوشته الهام گرفته بود از «مردم گریز» مولیر که بعدها میرزا حبیب اصفهانی هم به فارسی برگرداند. دیگر جرم او این بود که در ۱٨۲۵ میلادی در جنبش «دکابریستها» در جهت برانداختن دولت تزار شرکت کرد و به زندان افتاد. پس بدیهی بود که سران دولت روسیه نه خود او را بر میتافتند و نه نوشتههایش را.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»