Saturday, 18 July 2015
01 April 2023
مجله جاماندگان‌-‌سایه‌ای هراسان در شبستان عتیق-قسمت نهم

«‌‌توطئه لوطیان، ملایان و درباریان‌»

2011 February 19

شراره سعیدی/ رادیو کوچه

در برنامه‌های پیشین دانستیم که چگونه روحانیون متنفذ، تحت تاثیر عوامل بیگانه، تبدیل به دست‌نشانده‌هایی جهت قتل بی‌دلیل هم‌نوعان‌شان شدند و انگلیس‌ها از این جهل و وطن‌ارزانی بیش‌ترین سود را حاصل کردند و حال ادامه ماجرای «گریبایدوف»:

فایل صوتی را از اینجا بشنوید

 

فایل را از این جا دانلود کنید

در ربط با گریبایدوف، «تزار» خوش‌تر و آسان‌تر دید که این دشمن نام‌دار را به جای کشتن و زندانی‌کردن، از روسیه دور کند و با سمت رسمی وزیر مختار به ایران تبعید کند. بدیهی است که سفیر شاعر و موسیقی‌دان را تمایل چندانی به ترک وطن و دوری از پیانو نبود. چنان‌که به گلایه به یکی از دوستانش می‌نوشت: «می‌خواهند مرا به بیرون از وطن بفرستند. حدس بزن به کجا؟ به ایران. هرچه کوشیدم از زیر این ماموریت در بروم، نشد».  باز با بدبینی و نومیدی به دوست نزدیکش پوشکین هم گفته بود: «راه و چاره دیگری نیست. جز این‌که «با این جماعت باید به ضرب چاقو طرف شد.»

در چنین شرایطی بود که گریبایدوف با بی‌میلی راه ایران را در پیش گرفت. به تبریز که رسید خوش‌نشین کاخ «عباس میرزا» شد. دست دوستی به او داد. به دل از او پشتیبانی کرد. در نامه‌هایش خنده‌ها و «دندان‌های سفید» ولی‌عهد را بستود. شتابی هم نداشت که برای شرف‌یابی به دربار «فتح‌علی‌شاه» خود را به پایتخت برساند. از آن‌جا که موسیقی‌دان بود، بیش‌تر خوش داشت که روزها را در کاخ عباس میرزا به نواختن پیانو به‌سر آرد.

انگلیس‌ها فرصت را غنیمت شمردند. به‌ویژه که از وضع نابسامان گریبایدوف آگاه بودند. این را هم می‌دانستند که تزار از کشته‌شدن او غم به دل نخواهد گرفت. در برنامه داشتند که به یاری دست‌‌نشانده وفادارشان، «اله‌یار خان آصف‌الدوله»، عباس میرزا را از جانشینی بردارند و یکی دیگر از شاه‌زادگان هوادار دولت انگیس را بر جایش نشانند. می‌دانیم که این آصف‌الدوله هم داماد «خاقان» بود و هم خالوی «محمد شاه». از ۱۲۴٠ هجری تا ۱۲۴۳ (۱٨۴٠-۱٨۳٧) مقام صدر‌اعظم را هم داشت. هم‌ او بود که در جنگ‌های ایران و روس وا داد و از جبهه بگریخت. در «منشآت» شعر بالابلند میرزا ابوالقاسم قایم‌مقام را در سر داریم که در خیانت آن دولت‌مرد سروده بود: «بگریز به هنگام که هنگام گریز است.»

فریدون آدمیت هم به یاری اسناد معتبر و دست اول آورده است که این سیاست‌مدار «درجهت سیاست، به انگلستان ارادت می‌ورزید و از کارگزاران آنان به شمار می‌رفت و در عتبات هم تحت حمایت آنان می‌زیست».  تا جایی که انگلیس‌ها او را (The English Asefoddowle) می‌خواندند. یعنی خودی و غیر ایرانی می‌دانستند. شرح‌حال دست‌نشاندگی آصف الدوله را مهدی بامداد نیز آورده است.‌

انگلیس‌ها را چنان اعتمادی به اله‌یار خان بود که برآن شدند تا «ماموریت نزدیک‌شدن به مجتهدان» را به او واگذارند، تا از این ره‌گذر در هم‌کاری با دیگر ملایان، تجزیه ولایات ایران را پیش گیرند. نخست حکومت خراسان و هرات را یکی کنند و فرماندهی آن ولایت را نیز به خود آصف‌الدوله بسپارند. نقشه‌ای که از دیرباز در سر داشتند. تا جایی که از بهر تجزیه خراسان ترکمن‌های سرخس را مسلح کردند. آذوقه و پوشاک رساندند و به درگیری با عمال حکومت واداشتند.

گریبایدوف هم از این برنامه‌ها آگاه بود و هم از سرنوشت شوم خودش. چنان‌که گزارش می‌کرد: «بدیهی است که به سبب پشتی‌بانی من از جانشینی فرزندان عباس میرزا، در معاهده ترکمن‌چای، این مامور انگلیس یعنی «آصف‌الدوله» هرگز این پشتی‌بانی را به من نخواهد بخشید.»

باز در هراس از عاقبت خویش، از یکی دیگر از دوستانش تسلی می‌طلبید و می‌گفت: «سخنی برای خاطر آزرده من بیاب. دلم آن‌چنان تنگ است که بیش ازآن دل‌تنگ نتوان بود. مرگ در انتظار من است و نمی‌دانم چرا تاکنون زنده ام. دلم شور می‌زند.»

در چنین شرایط سخت و تحمیلی بود که سفیر روسیه برای شرف‌یابی به دربار فتح‌علی‌شاه راهی تهران شد. با ۳٩ تن از هم‌راهانش در زنبورک خانه پای‌تخت منزل کرد. نمی‌دانیم از کجا بو برده بود که از این ماموریت جان سالم به در نخواهد برد. این را هم می‌دانست که در روسیه پشتی‌بانی نداشت. گویا پیش‌تر «مالتسوف» دبیر سفارت روس، پیش‌تر سفیر را از توطئه مجتهد و انگلیس‌ها آگاه کرده بود. چنان‌که از نامه‌های گریبایدوف پیداست. گزارش می‌فرستاد از این دست که: «همه هیت ما را تک به تک خواهند کشت.» در پشتیبانی از جانشینی عباس میرزا نیز به دوستش پوشکین نوشت: «این داستان فقط با خون‌ریزی حل خواهد شد و یا بر سر جانشینی میان فرزندان خاقان.» به سخن دیگر مرگ خود را پیش‌بینی می‌کرد و می‌کوشید سفر به تهران را به عقب اندازد.

سرانجام در یکم فوریه ۱٨۲٩ که فردای روز شرف‌یابی به دربار هم بود، «لوطیان و اوباش چماق به دست» به سرکردگی «میرزا مسیح» مجتهد تهران، با شعار «یا حسین، اله اکبر، امروز روز عاشوراست.» از بازار تهران به راه افتادند. آن‌گاه به جای‌گاه وزیر مختار یورش بردند و چون گریبایدوف را «شخصن» نمی‌شناختند، ناچار ۳٩ تن از هم‌راهانش را نیز به ضرب «سنگ و چماق و قمه» سر بریدند و تکه‌تکه کردند. آن‌گاه اجساد را نخست در گورستان ارامنه جای دادند. تا این‌که بعدها روس‌ها کالبد گریبایدوف را از روی انگشتری که به دست داشت شناسایی کردند و به تفلیس بردند. شرح آن ماجرا را پوشکین در «سفر به ارز روم» آورده است.

چه جای شگفتی اگر «حامد الگار» مورخ انگیسی‌‌الاصل اسلام ‌آورده، بی‌پروا در ربط با آن کشتار نوشت: «آن قیام نخستین جنبش مذهبی علیه استعمار بود.» نیازی به یادآوری نیست که دولت انگلیس همواره پشتی‌بان اهل دین بود و هست، اما مغایرت حکم الگار با اسناد تاریخی تا جایی است که نویسنده به ناگزیر برای اثبات سخن خود روی به مورخان رسمی دربار آورده است. ورنه در‌باره این کشتار، جهان‌گردان و گزارش‌گران خارجی از«توطئه لوطیان، ملایان و درباریان» سخن گفته‌اند.

«محمد هاشم آصف» «رستم الحکما» مورخ رسمی و طنزنویس دربار به هنگام «شرف‌یابی» گریبایدوف به دربار حضور داشت. نمی‌دانیم چگونه از توطئه آگاه بود و گواهی می‌داد که سفیر روس به دست ملایان و لوطیان کشته خواهد شد. نوشت: «در سنه ۱۲۴۴ هجری (۱٨۲٩) در دارالخلافه تهران بودم (…) نظرم برآن روس اجل رسیده افتاد (…) عرض کردم: «جا یربوع» شاه گفت: «چرا او را یربوع خواندی؟» عرض کردم: «چون یربوع موش صحرایی است و شکار و خوراک اعراب بدوی. این اجل رسیده نیز شکار و مقتول و طعمه اهل ایران خواهد شد» (…) بعد از ده روز خبر رسید که ملاهای خالی از حکمت (…) به اتفاق اوباش و رندان بازاری به هجوم عام، به خانه آن اجل رسیده یعنی یربوع الدوله مذکور آمدند. اموالش را به تاراج بردند و او را با سی و نه نفر از ملازمانش کشتند.‌« در نکوهش مجتهد و یارانش هم سرود:

خوش آن‌که به دست ذولفقارت بینم       ای قاتل روس بر مرکب مرتضا سوارت بینم

با غرش و کوس                                 در جنگ و جدال و گیر و دارت بینم

این توطئه‌ها که با هم‌دستی روحانیان لوطیان و انگلیس‌ها شکل گرفت، تجزیه ایران را در برنامه داشت و بس. در این زمینه در برنامه بعدی یکی دو نمونه می‌آوریم.

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , , , , , , , , , , 

۱ Comment


  1. رضا
    1

    نیک هست که منابع گفتار هم عنوان شود
    سخن باید مستند و مستدل باشد