Saturday, 18 July 2015
29 March 2023
مجله جاماندگان-‌سایه‌ای هراسان در شبستان عتیق-‌قسمت دهم

«قدیسان ارزان ملایان»

2011 February 20

شراره سعیدی/ رادیو کوچه

گاهی، برای کسانی، قداست معنایی نسبی دارد، این افراد توان آن را دارند که در هر لحظه که بخواهند و اقتضا کند قدیسان‌شان را تغییر دهند.

ما در این گفتار و در ادامه مبحث پیشین به لطماتی خواهیم پرداخت که دوستان و هم‌وطنان روحانی ما با توان خارق‌العاده تغییر و توجیح تبدیل قداست «‌قداست وطن و هم‌وطن‌» ردپایی هول‌ناک در مسیر تاریخی سرزمین‌شان برجای گذاردند، یکی از این ردهای ماندگار «سودای تجزیه ایران» است.

فایل صوتی را از اینجا بشنوید

 

فایل را از این جا دانلود کنید

آشکارترین اتحاد میان مجتهدان، لوطیان و انگلیس‌ها را در نقشه جدا کردن هرات و هم‌دستی با مجتهد اصفهان «سید باقر شفتی» می‌یابیم، که به زمانه فتح‌علی‌شاه سر برآورد و سرانجام به ضرب قشون محمد شاه از پای درآمد. در‌باره هرات پیمان انگیس‌ها با مجتهد و لوطیان اصفهان نخست بر سر جدا کردن این ولایت بود. می‌دانیم که جدا کردن خرمشهر و بوشهر و بلوچستان را هم در سر داشتند، که در جای خود اشاره خواهیم داد. در ربط با هرات، دولت روسیه یک‌سره از دولت ایران پشتیبانی می‌کرد و دولت انگلیس از افغانستان. این را هم می‌دانیم که بدان سال‌ها هرات خراج‌گزار ایران به شمار می‌رفت. هر آینه ایرانیان این ولایت را بخشی از ایران می‌دانستند و افغانان بخشی از افغانستان. هر بار هم که به هم نزدیک می‌شدند انگلیس‌ها از این کنار آمدن جلوگیری می‌کردند. کار به جایی رسید که محمد شاه به هرات لشکر کشید و دست به محاصره شهر زد، اما نتوانست در برابر دشمنان پرزورش ایستادگی کند. پشت و پناهی هم نداشت. برای انگلیس‌ها، تنها راه جدا کردن هرات همانا گرفتن فتوای جهاد از سوی روحانیان بود و بسیج لوطیان. شگفت‌انگیز این‌که تا آن زمان، انگلیس‌ها خودشان در نقشه جغرافیا، هرات را جزو خاک ایران آورده بودند. اکنون سفیر آن دولت «جون مکنیل» آن نکته را نادیده گرفت و به حاشا برآمد. حتا گزارش به دولت متبوع خود فرستاد که روس‌ها می‌خواهند «این دژ را به دولت ایران بسپارند» و ما مانع خواهیم شد.

پس سفیر انگلیس ساده‌ترین راه را در کنار آمدن با مجتهد مقتدر اصفهان و گرفتن فتوا دید. «باب مکاتبه» را با سید باقر شفتی یعنی «فحل علمای ایران» بگشود. هم‌کارانش را هم به تعظیم و پابوسی او گسیل کرد.

پس سفیر انگلیس ساده‌ترین راه را در کنار آمدن با مجتهد مقتدر اصفهان و گرفتن فتوا دید. «باب مکاتبه» را با سید باقر شفتی یعنی «فحل علمای ایران» بگشود. هم‌کارانش را هم به تعظیم و پابوسی او گسیل کرد.

چکیده‌ای از زندگی‌نامه آن مجتهد را به دست می‌دهم که بسی به نقل می‌ارزد. همگان می‌دانستند که شفتی یکی از ثروت‌مندترین مالکان زمانه خویش در شمار بود. چنان‌که شاگرد او «تنکابنی» در رساله «قصص العلما» گواهی می‌داد: «از زمان ائمه اطهار تا آن عهد هیچ‌یک از علمای امامیه (…) آن اندازه ثروت و مکنت به دست نیاورده بود.»

شفتی «دوهزار باب» دکان و «چهارصد کاروان‌سرا» داشت. املاک در بروجرد و یزد و دهاتی در شیراز غصب کرده بود. افزون بر این «از هندوستان و قفقاز و ترک‌ستان به عنوان سهم امام» مالیات می‌ستاند. هم‌چنین ۳٠ هزار لوطی را در جلوه سپاه گرد آورده بود. «از طریق آدم‌کشی و دزدی و قلع و قمع» دست‌گاه شاهانه داشت  به گواهی فرانسویان در ۱٨۴۳ پول نقدش به ۲٠٠ هزار تومان می‌رسید.

شفتی حتا بی‌پروا «درآمد اوقاف» دولتی را هم بالا کشید. از «تجارت هم سود کلان» برد. از روستاهای اصفهان مالیات می‌گرفت و محصولات‌شان را غصب می‌کرد. چنان‌که تنها از یک روستای کروند، سالیانه «نه‌صد خروار برنج» مقرری و مالیات می‌ستاند و دامنه املاکش «تا بروجرد و یزد» می‌کشید. به قول عباس اقبال، که شرح‌حال جامعی از این مجتهد به دست داده، شفتی راهی برگزید که «از هر عمل قرطاس و کمپانی مطمئن‌تر و بی‌رنج‌تر بود.»

به گواهی میرزا حسین‌خان تحویل‌دار، الواط شفتی مشتی «خون‌خوار، شارب‌الخمر، قمارباز، دزد و جانی» بودند. این اوباش همگی در کنار و در پناه مجتهد سازمان یافتند. زندگی روزمره و خورد و پوشاک و آداب و رسوم زندگی روزانه لوطیان تهران را داستان‌‌نویس ارمنی «رافی» با همه ریزه‌کاری‌هایش به قلم کشیده است.

گویی مجتهد اصفهان را از آتش جهنم هم پروایی نبود. برای دست یافتن به اموال مردم، لوطیانش را به دزدی و کشتن گسیل می‌کرد. آن‌گاه مال دزدی را «به مسجد جامع می‌برد» . گه‌گاه نیز به راه پنهان داشتن دزدی‌ها و چاپیدن اموال مردم، لوطیانش را به دست خود گردن می‌زد. اما پیش از کشتن دل‌داری‌شان می‌داد که: «روز قیامت شفیع جمیع گناهان شما خواهم شد!» آن‌گاه بر کشته‌هایش نماز می‌گذارد و در هیچ‌یک از این تصمیمات و اقدامات «حکومت را محل دخالت در آن کار» نمی‌داد.

اکنون مجتهد اصفهان و چماق‌دارانش به قدرتی رسیده بودند که بی‌پروا در هم‌بستگی با انگلیس‌ها سخن از جدایی‌خواهی می‌راندند و به تحریک نمایندگان سیاسی آن دولت، تجزیه ایران را پیش می‌کشیدند. کار به جایی کشید که یکی از رهبران لوطیان علم استقلال برافراشت. به انکار سرزمین خویش و دولت ایران برآمد. نخست به نام «رمضان شاه» خطبه خواند و سکه زد و سپس دستور کشتار و غارت شهر را داد. اما راه به جایی نبرد.

انگلیس‌ها که به خوبی از ناتوانی اهل دولت و توان مجتهد آگاه بودند، فرصت بادآورده را غنیمت شمردند. می‌دانستند که شفتی را با دولت محمد شاه سر سازش نبود و او را «ملحد» می‌دانست. پس ماموران دولت انگیس به سراغ مجتهد اصفهان رفتند. در پیش‌گاهش سر فرود آوردند. روی زمین زانو زدند و اسلام را ستودند. در چاپلوسی تا جایی پیش رفتند که نام‌های خودشان را برگرداندند و اسلامی کردند. به مثل «کولونی» افسر انگلیسی «ملا مومن» نام گرفت، «پاتینجر» که محمد شاه او را به طنز «بادمجان صاحب» می‌خواند، هرجا که می‌رفت تغییر اسم می‌داد و نام‌های دین‌پسند از «محمد حسین» و «طبیب هندی» بر‌می‌گزید.

بدین‌سان بود که به یاری ملایان راه تجزیه ایران هموار شد. به راه جدا کردن هرات، هانری لایار نماینده نظامی انگلیس با سرفرازی گزارش می‌کرد: درباره هرات «دوبار به دیدار مجتهد اصفهان رفتم (…) با این‌که او یک مسلمان سرسخت است (…) از من بسیار مودبانه پذیرایی کرد […] و درباره مسایل سیاسی هم به گفت و گو نشستیم». مجتهد آماده بود که در ازای رشوه سرتاسر ایران را بفروشد. از این رو دست‌مزد را گرفت و در هم‌یاری با سران انگلیس و به راه تجزیه ایران فتوا داد. به راه این هدف ملایان دیگری را نیز با خود هم‌راه کرد، از آن جمله میرزا علی بهبهانی که محمد شاه را «مهدورالدم» و صوفی می‌خواند. همو به آسانی فتوا داد که: روا نباشد که «فرمان‌روایی کشور در دست شاهی بماند که به دین اسلام اعتقاد ندارد.» زیرا همگان می‌دانند که این شاه و وزیرش «با مذهب رسمی مخالفند». به ویژه که میرزا آقاسی به گزارش سفیر فرانسه در ایران‌، لغو حکم اعدام را به شاه تحمیل کرده بود .

البته در زمینه اعتقادات محمد شاه و وزیرش، شاید بتوان گفت که سخن ملایان چندان ناروا نبود. زیرا گوبینو هم گواهی می‌داد: محمد شاه «نه مسلمان بود، نه عیسوی، نه گبر، نه یهودی». بلکه بر این باور بود که «تجلی ذات خداوند همانا نزد خردگرایان است.» از این‌رو نه اهل دین او را بر می‌تافتند و نه او اهل دین را.

«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»

|

TAGS: , , , , , , , , ,