شراره سعیدی/ رادیو کوچه
محمدرضا پهلوی سقوط میکند، انقلاب سال 1357 به سرانجام میرسد و برای اولین بار نظامی بر پایه حکومت روحانیت شکل میگیرد، مباحثی مانند دزدی انقلاب توسط این قشر و همکاری تمامی مخالفان و سهمخواهی آنها در اداره دموکراتیک جامعه پس از انقلاب، اگر چه جای بحث دارد، اما قبل از پاسخگویی به این سوالات باید نگاهی جدی به چرایی و چگونگی سقوط نظام شکل یافته توسط خاندان پهلوی انداخت، اینکه چه کسانی و چگونه و تا چه حد باعث سقوط نظام پادشاهیای به قدمت تمدن ایرانزمین شدند، موضوع مطلب امروز است .
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
دبیرکل نهضت آزادی ایران یکی از منابعی است که پاسخش به سوال «چه شد که شاه سقوط کرد؟» را میتوان به صورت جدی شنید و تاحدودی مبنای پاسخهای کلیتر قرار داد، «ابراهیم یزدی» در بخشی از پاسخ به این سوال مینویسد: «به نظر پیروزی انقلاب ایران و یا شکست شاه پیامد همکاری، وحدت، همآهنگی و همسویی میان روحانیان و روشنفکران بهطور عام و روشنفکران دینی بهطور خاص بود، در این سخن سه نکته مورد نظر است:
الف ـ تقابل و تخاصم میان روحانیان و شاه
ب ـ بیاعتقادی و بیاعتنایی و یا شکست شاه در جذب و جلب روشنفکران
ج ـ همگرایی و همسویی و وحدت در عرصههای سیاسی میان روحانیان و روشنفکران
ـ از زمانی که تاریخ ایران مدون و در دسترس است، ساختار قدرت در ایران، از دوران پیش از اسلام دو رکن اساسی داشته است: پادشاه و موبد موبدان. براساس شواهد تاریخی ـ شاه هیچگاه تنها سلطنت نمیکرده است، شاه و روحانی با هم و در کنار هم بودهاند. به گفته فردوسی:
چنان دین و شاهی به یکدیگرند تو گویی که در زیر یک چادرند
شرط مشروعیت حکومت شاه، برخورداری از «فره ایزدی» بوده است، این فره ایزدی در شاه را موبد موبدان شناسایی و اعلام میکرده است و این موبد موبدان بود که تاج بر سر پادشاه میگذاشت.
نکته دوم اینکه تاریخ همچنین به ما نشان میدهد که هر زمان میان شاه و روحانی اختلاف افتاده است شاه شکست خورده و روحانی پیروز شده است.
نکته سوم یا سومین درس تاریخ ایران این است که روحانیان بهندرت سلطنت کردهاند، زیرا سلطنت روحانیان موجب استهلاک مبانی قدرت آنها در میان تودهها میشود. اما چرا روحانیان حتا در دوران ایران باستان از چنان قدرتی برخوردار بودهاند که اولن قدرتی هموزن و شاید هم بیشتر در کنار پادشاه بودهاند و ثانین در تقابل و تخاصم میان این دو عمدتن و اکثرن روحانی برنده و شاه بازنده شده است. درحالیکه قدرت پادشاه، نیروهای مسلح و نظامیان بوده است، موبدان و مغها، روحانیان دوران ایران باستان و پیش از اسلام و پس از آن، ارتباط و نفوذ عمیق در میان تودههای مردم داشتهاند. این که چرا حتا پیش از اسلام روحانیان چنین نفوذی در میان تودههای مردم داشتهاند، نیاز به بررسیهای جامعهشناختی دارد.
دبیرکل نهضت آزادی ایران یکی از منابعی است که پاسخش به سوال «چه شد که شاه سقوط کرد؟» را میتوان به صورت جدی شنید و تاحدودی مبنای پاسخهای کلیتر قرار داد، «ابراهیم یزدی» در بخشی از پاسخ به این سوال مینویسد: «به نظر پیروزی انقلاب ایران و یا شکست شاه پیامد همکاری، وحدت، همآهنگی و همسویی میان روحانیان و روشنفکران بهطور عام و روشنفکران دینی بهطور خاص بود
اما شاید یک علت آن ممنوعیت دانش آموختن و علمآموزی طبقات عامی و عادی مردم در نظام کاستی دوران پیش از اسلام بوده است، شاید هم به علت موقعیت و نقش مذهب در جامعه سنتی و تاریخی مردم ایرانزمین بوده است. اگرچه این ارتباط ویژه و تنگاتنگ روحانیان با تودههای مردم و نفوذ در میان آنان پس از اسلام، کمرنگ شد، اما بهتدریج دوباره شکل گرفت و روحانیون جایگاه تاریخی خود را در مناسبات و ساختار قدرت پیدا کردند و پادشاه و روحانی، به ویژه در دوره صفویه و پس از آن، دو رکن اصلی و اساسی قدرت شدند.
در دوره سلطنت طولانی ناصرالدین شاه، اگرچه رابطه میان روحانیت و پادشاه مانند گذشته خیلی نزدیک نبود، اما شورش تنباکو عمق قدرت و نفوذ روحانیت در میان تودههای مردم را نشان داد.
در دوره پهلوی اول و دوم، اگرچه تعدادی روحانیون درباری بودند، اما در کل روحانیت، موقعیت و جایگاهی در ساختار قدرت نداشت، این بدین معنا نبود که روحانیون موقعیت و نفوذ خود را در میان تودههای مردم از دست داده بودند.
پس از کودتای 28 مرداد 1332، شاه و دستگاههای امنیتی وی توانست تمامی نهادهای مدنی ـ سیاسی روشنفکران از هر گروهی را تعطیل کند، اما نتوانست نهاد مسجد، حسینیه و تکیهها را که جایگاه حضور و فعالیت روحانیان است، تعطیل کند و یا تحت مهار و نفوذ خود درآورد.
آمار دقیقی از تعداد مساجد و نیز از تعداد روحانیان در سراسر ایران وجود ندارد. در برخی از آمارها تعداد روحانیان ایران 180 هزار ذکر شده است. تنها در تهران بیش از 5000 مسجد وجود دارد، این شبکه کموبیش منسجم یک نیروی بالقوه در ساختار اجتماعی ـ سیاسی ایران بهشمار میآید.
ـ ساختار و بافت اجتماعی در ایران بهگونهای بوده که روشنفکران و آزادیخواهان برای مبارزه با استبداد داخلی و یا سلطه خارجی به مشارکت و حمایت تودههای مردم نیاز داشتهاند، اما این روشن-فکران راهی به سرزمین تودهها نداشتند جز آنکه روحانیان را با جنبش ضداستبدادی یا ضداستیلای خارجی خود همراه کنند.
پس از کودتای 28 مرداد 1332، جنبش ضداستبدادی و ضداستیلای خارجی وجود عینی داشت و طیفی از گروههای سیاسی با اندیشههای متفاوت، در برابر دولت و حکومت کودتا مقاومت و مبارزه میکردند، به زندان میرفتند و یا کشته میشدند. اما باوجود مقاومت و مبارزه طی سالهای 1332 تا 1340، روشنفکران فرصت و امکان بسیج گسترده تودههای مردم را پیدا نکردند. در اوایل دهه 1340 هم که با فشار دولتهای خارجی، شاه مجبور شد فضای سیاسی را تا حدی باز کند و جبههملی و نهضتآزادی کار سازماندهی نیروها را آغاز کردند، موج جدید سرکوب و اختناق سد راه آنها شد. در چنین شرایطی غده اختلاف و درگیری میان شاه و روحانیان سر باز کرد و روحانیون به جنبش ضداستبداد پیوستند.
ـ در سال 1341 محور اختلاف شاه با روحانیان در انقلاب سفید شاه بر سر تصویبنامه انجمنهای ایالتی ـ ولایتی بود که «قسم به قرآن» برای نمایندگان مجلس حذف شده بود و برداشت این بود که با این تغییر در قانوناساسی، بهاییها هم میتوانند نماینده مجلس شوند و زنان هم میتوانند رای بدهند، پس از مقاومت روحانیت و عقبنشینی دولت اسداله علم، در 6 بهمن 1341 رفراندومی بهنام «انقلاب سفید» انجام گرفت که در آن اصلاحات ارضی، رای زنها، سهیمشدن کارگران در کارخانجات و… لحاظ شده بود و این درحالی بود که از ابتدای حکومت دکتر علی امینی در سال 1340، اصلاحات ارضی بدون مخالفت جدی مراجع وقت در حال انجام بود.
واقع این است که در اواخر سال 1338 مسئله تقسیم اراضی مطرح شده بود. اینکه هدف از تقسیم اراضی چه بود و چه ضرورتهایی وجود داشت که اراضی مالکان بزرگ، به دهقانان بیزمین «فروخته» شود و صاحبان این اراضی بزرگ، به کارخانهداران جدید تبدیل شوند و با بالارفتن قدرت خرید کارگران و دهقانان، بازاری برای کالای مصرفی این کارخانه و کالای وارداتی فراهم شود، در جای خود باید بحث شود و شده است. در اینجا بحث بر سر اهداف تقسیم اراضی در انقلاب سفید شاه نیست، بلکه این است که این تقسیم اراضی از ابتدا هم با مخالفت مالکان بزرگ و هم روحانیان همراه بود.
در همان زمان، با فشار و اعتراض آیتاله بروجردی، مکاتباتی میان آیتاله بهبهانی و امام جمعه تهران با سردار فاخر حکمت رییس مجلس صورت گرفت، اما اعتراض روحانیان و درگیری با شاه در سال 1342 اوج گرفت و بهزودی دامنه اعتراضها از مسئله حقوق زنان و تقسیم اراضی فراتر رفت و به تعبیری که در بیانیه نهضت آزادی ایران «در همان زمان» در حمایت از جنبش یا نهضت روحانیان به کار رفته است، خواست روحانیان، آزادی ملت ایران بود، با این استدلال که مگر مردان ما آزادند که میخواهند به زنان آزادی بدهند. اعتراضها بالا گرفت و محور اصلی هم در این اعتراضها، شخص شاه بود. در آستانه رفراندوم 6 بهمن 41 بیشتر رهبران جبههملی، نهضتآزادی و دانشجویان فعال زیادی دستگیر و در زندان شاه بهسر میبردند.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»