مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
گاهی فکر که میکنم میبینم که چهقدر اگر بعضی از آدمها به دنیا نمیآمدند، دنیا چیزی کم داشت، و چهقدر لذتهای ما کمتر میشد. نمیتوانستیم الگویی داشته باشیم، حتا کوتاه، مردان و زنان بزرگی که دوران پرافت و خیزشان در زندگی امروز فقط قصهای برای ماست، امروز صحبت ما از مردی است که مداد هم مانند دست و پا بخشی از وجود او بوده است، مدادی که بهدنبال آن فیلمهای ناب زندگی ما، «ایرما خوشگله»، «بعضیها داغشو دوست دارند» و «سانست بلوار» بهوجود آمده است.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
«بیلی وایلدر» ۱۹۰۶ کارگردان، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و روزنامهنگار آمریکایی «اتریشیتبار» بود. او دوبار برنده جایزه اسکار بهترین کارگردانی در سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۶۰ شده بود. او همچنین پنجبار دیگر جایزه اسکار را برای بهترین فیلمنامه، بهترین تهیهکننده و دستآورد یک عمر بهدست آورده است.
وایلدر گفته است که اگر تکههایی از بهترین فیلمهایش را جمع کنند، فقط میتوان از آنها یک فیلم، 46 دقیقهای عالی ساخت. این کلام او اگرچه آمیخته به طنز و شوخطبعی است، بیانگر آن هم هست که وایلدر بعضی از فیلمهایش را مثل «سانست بولوار»، «غرامت مضاعف»، «تکخال در حفره»، «آپارتمان»، «بازداشتگاه »17، «صفحهی اول»، «بعضیها داغشو دوست دارند»، «ماجرای خارجی»، «سابرینا»، «شاهد برای تعقیب» و «آوانتی» را بسیار دوست میداشت، و به بعضی دیگر همچون «فدورا»، «احمق مرا ببوس» و «خارش هفت ساله» علاقه کمتری داشت. مشهورترین فیلمهای وایلدر آمیختهای از طنز و تلخکامی، شور و شعور و ابداع و وفاداری به اصول سینمای کلاسیکاند. شناخت موقعیتهای کمیک و آمیختن آنها با مسایل جدی ویژگی اصلی و بارزِ فیلمهای وایلدر است. وایلدر که در دهه 1930 در کنار چارلز براکت جزو نامآورترین فیلمنامهنویسهای هالیوود بود، در سال 1942 نخستین فیلم مستقلاش را با نام «بزرگ و کوچک» ساخت، که یک کمدی سیاه ظریف و روان با بازی یکی از محبوبترین ستارگان روز هالیوود بهنام «جینجر راجرز» بود. وایلدر به این دلیل کارگردان شد، چون از دخل و تصرفی که تهیهکنندهها و بازیگران هالیوودی در فیلمنامههایش انجام میدادند خشنود نبود.
سینمای بیلی وایلدر بهطور کامل بر اساس فیلمنامه بنا شده است، او میگوید «با تمام شدن فیلمنامه هشتاد درصد فیلم ساخته میشود». در فیلمهای او همه چیز در خدمت این است که تماشاگر داستان را راحتتر دنبال کند و بههمین دلیل است که وایلدر از حرکات خاص دوربین پرهیز و پیچیدگی ظاهری فیلمهایش را حذف میکرد و اعتقاد داشت که حتا یک حرکت دالی و یا یک کات ناگهانی ممکن است تماشاگر را از لذتی که قرار است از داستان ببرد دور کند. در سینمای وایلدر همه چیز در خدمت همین داستان است، بهطوری که حتا محل قرار گرفتن دوربین هم باید در نقطهای میبود که تماشاگر با خیال راحت داستان را دنبال کند و مهمتر از آن اینکه تماشاگر نباید به یاد واقعیتی بهنام دوربین بیافتد، خود وایلدر میگوید «کارگردان خوب آن است که دیده نشود». به همین دلیل دوربین وایلدر همواره موضع بیطرفانه به خود میگیرد و هیچوقت در مورد موقعیت و یا شخصیتی قضاوت نمیکند.
وایلدر و نویسندهی دیگری بهنام «براکت» تیمی بهوجود آورده بودند که در سالهای آخر دههی 1930 و اوایل دههی 1940 برای کارگردانهای پارامونت مینوشتهاند. اولین فیلم آمریکایی وایلدر در مقام کارگردان بزرگ و کوچک 1942 درباره دختر ناامید و شکستخوردهای است که در نیویورک کار میکند. او که پول کافی برای خرید بلیت مخصوص بزرگسالان و بازگشت به شهرش را ندارد، خودش را دختری 12 ساله جا میزند. «جینجر راجرز» 30 ساله در نقش قهرمان زن و «ری میلاند» در نقش افسر مدرسهی نظامی که دختر عاشقش میشود بازی میکنند. وایلدر سپس «پنج قبر تا قاهره» 1943 را میسازد. داستان جنگی مهیج و خوش ساختی که در آن «اریک فون اشتروهایم» در نقش «فیلدمارشال رومل» بازی میکند. در فیلم بعدی «غرامت مضاعف» 1944 که براساس داستانی از «جیمزکین» نوشته شد، «ریموند چندلر» جای براکت را بهعنوان همکار و نویسنده وایلدر گرفت. در این فیلم نوآر تحسینبرانگیز و درخشان، «باربارا استنویک» و «فرد مکمورای» در نقش زوج عاشقی که برای مرگ به ظاهر تصادفی شوهر استنویک نقشه میکشند، ظاهر میشوند. ادوارد. جی. رابینسون مامور بیمه خونسرد و آرامی است که رسیدگی به این پرونده را به عهده دارد. غرامت مضاعف فیلمی است بدیع که وایلدر همیشه معتقد بود شگفتزده کردن هیچ وقت به اندازه تعلیق تاثیرگذار نیست. وایلدر در فیلم غرامت مضاعف به جای واقعیت شیک هالیوودی، واقعیتی چرک و کهنه را تصویر کرد. غرامت مضاعف امروز بهعنوان نمونهی کلاسیکی از ژانر نوآر شناخته میشود.
فیلم بعدی آخر هفتهی از دست رفته 1945 برنده چهار جایزه اسکار شد. فیلم داستان مبارزه یک نویسندهی الکلی برای غلبه بر اعتیادش را به تصویر میکشد و این که او چگونه در این مبارزه شکست میخورد، دروغ میگوید، خیانت میکند و برای خرید مشروب دست به دزدی میزند. فیلم گذشته از پایان خوشی که با مایههای طنز گزندهاش جور درنمیآید، ساختاری محکم و تحسین برانگیز دارد. «والس امپراتوری» 1948عاشقانهای لطیف و سرگرمکنندهای است که وایلدر را از خیابان سوم نیویورک به وین کشاند. جایی که «بینگ کرازبی» گرامافون فروش آمریکایی عاشق یک کنتس اتریشی میشود. تقابل ارزشهای آمریکایی و اروپایی، موضوعی که در این فیلم مطرح میشود، در یک ماجرای خارجی 1949 به طور گزندهتری مطرح میشود، «جین آرتور»، نمایندهی کنگرهی آمریکا برای بررسی وضعیت اخلاقی سربازان آمریکایی مستقر در آلمان پس از جنگ جهانی، راهی برلین میشود. سانست بلوار 1950 فیلم سیاه و به یادماندنی وایلدر، اثری جنجالبرانگیز بود که با موفقیت جهانی روبهرو شد و به اعتقاد بسیاری بهترین فیلمی است که تاکنون دربارهی هالیوود ساخته شده است. فیلم با تصویر جسد شناور مرد جوانی در استخر خانهای در هالیوود آغاز میشود و سپس مرد جوان «ویلیام هولدن» ماجرایی که او را به این سرنوشت کشانده است تعریف میکند. وایلدر و براکت برای سانست بلوار برنده اسکار بهترین داستان و بهترین فیلمنامه شدند. اما این آخرین فیلمنامه مشترک آنها بود.
وایلدر کارگردانی بود که به قول خودش با دوربین هم در حال نوشتن بود، او بهطور ذاتی یک نویسنده بود و در تمام عمر هم یک نویسنده ماند. همکاران فیلمنامهنویس زیادی داشت اما از میان آنها چارلز براکت و «یال دایموند» بودند که بیشتر توانستند خودشان را با دنیای بیلی وایلدر هماهنگ کنند. همکاری وایلدر با دایموند البته تا همیشه ادامه داشت، حتا بعد از مرگشان، چون روی سنگ قبر وایلدر نوشته شده که «من یک نویسندهام، اما هیچکس کامل نیست»، و این هیچکس کامل نیست، همان دیالوگ معروف پایان فیلم بعضیها داغشو دوست دارند است، که در اصل پیشنهاد دایموند بوده است.
وایلدر همیشه میگفت: «من فیلمهایی را ساختم که خودم دوست داشتم ببینم»، مقام وایلدر از حیث توجهاش به داستانپردازی و پرورش شخصیتهای ملموس شامخ است. او در درجهی اول فیلمنامهنویسی موفق و سپس کارگردانی خوب است. واقعیت این است که بسیاری از همکاران فیلمنامهنویس وایلدر پس از اینکه به جرگه کارگردانها پیوستند، بنا به یک اصل مسلم و بدیهی سینمایی کوشیدند از اهمیت ادبی و میزان گفتوگوهای فیلمنامههای خود بکاهند و سهم بصری و دیداری آثارشان را افزایش بدهند، اما وایلدر همواره علاقهای مهار نشدنی به نوشتن فیلمنامه و ساختن فیلمهای پرگفتوگو داشته است.
بیلی وایلدر، در سالهای متمادی موفق به دریافت جوایز متعددی شده بود، ریچارد برانت، در موقع اعطای جایزه به وایلدر گفت: «آقای وایلدر مجموعه درخشانی از آثار سینمایی خلق کرده است، که گذشت زمان نمیتواند از ارزش آنها بکاهد.» و وایلدر بعدها با زیرکی یک طنزپرداز و گفتوگونویس حرفهای سینما گفت «که او فیلم محبوب ندارد، بلکه خود فیلم یا درواقع سینما محبوب اوست.»
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»