اردوان طاهری/ رادیو کوچه
طبیعت، بخواهیم یا نخواهیم، بهارش را تقدیم میکند. فرقی هم ندارد که بارانهای بهاری، در پس زلزله و سونامی در ژاپن، زندگی در هم پیچیدهی مردم آن دیار را دشوارتر کند یا این که، بهار را آنجا تجربه کنیم که سرشار از امنیت، آرامش، مهر و دوستی است.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
آغاز بهار، با یکسان شدن طول شب و روز، تعادل طبیعی روشنایی و تاریکی است. ایرانیان، این روز را نوروز میخوانند و با جشن و سرور به استقبال بهار، که نو شدن طبیعت است، میشتابند. جایگاه برجسته و خجستهی نوروز در فرهنگ ایرانی، نشانهی نوپرستی، نوگرایی و سازندگی ایرانیان بوده است. هر چند «امام محمد غزالی»، در کیمیای سعادت، سفارش میکند که ایرانیان نوروز را جشن نگیرند، چراغانی نکنند، لباس نو نپوشند، حتا عزاداری کنند تا مجوس از بین برود، «ابوریحان بیرونی» مینویسد: «به باور پارسیان، در این روز، جهان هستی یافت و آفرینش آغاز شد.»
بهار که از راه میرسد، نغمهی پرندگان خوشآهنگ و جوانهی گیاهان رنگارنگ، سبزی و تری و تازهگی را مژده میدهد
بهار که از راه میرسد، نغمهی پرندگان خوشآهنگ و جوانهی گیاهان رنگارنگ، سبزی و تری و تازهگی را مژده میدهد. سال، با همهی تیرهگیها و اندوهها، آنگاه که به آستانهی رفتن نزدیک میشود، گویی تلخیها را نیز با خود همراه میکند. ما ایرانیها نیز این چنین سال نو را آغاز میکنیم، غم و اندوه را پشت سر مینهیم و خود را به بهاری دیگر میسپاریم. با همهی اینها، زندگی ما ایرانیها، همواره با اما و اگر همراه بوده است. دمیدن بهار را نیز اما و اگری هست هنوز، که زبان شاعر امید، «مهدی اخوان ثالث»، به شیوایی بیانش کرده است.
«در این شبگیر،
کدامین جام و پیغام صبوحی مستتان کرده است، ای مرغان
که چونین بر برهنه شاخههای این درخت برده خوابش دور
غریب افتاده از اقران بستانش، در این بیغولهی مهجور،
قرار از دست داده، شاد میشنگید و میخوانید؟
خوشا، دیگر خوشا حال شما، اما
سپهر پیر بد عهد است و بیمهر است، میدانید؟»
«کدامین جام و پیغام؟ اوه
بهار، آنجا نگه کن، با همین آفاق تنگ خانهی تو باز هم آن
کوهها .»
«شنل برفینهشان دستار گردن گشته، جنبد، جنبش بدرود.
زمستان گو بپوشد شهر را در سایههای تیره و سردش،
بهار آنجاست، ها، آنک طلایهی روشنش، چون شعلهای
در دور.
بهار اینجاست، در دلهای ما، آوازهای ما
و پرواز پرستوها در آن دامان ابرآلود.
هزاران کاروان از خوبتر پیغام و شیرینتر خبر پویان و
گوش آشناجویان.
تو چه شنفتی به جز بانگ خروس و خر
در این دهکور دورافتاده از معبر؟»
«چنین غمگین و هایاهای
کدامین سوگ میگریاندت ای ابر شبگیران اسفندی؟
اگر دوریم اگر نزدیک
بیا با هم بگرییم ای چو من تاریک.»
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»