آسو صالح
aso.salih@gmail.com
در این یادداشت کوتاه، با نگاهی انتقادی سعی خواهد شد پاسخی به این گفته که «در این فضای ملتهبی که در ایران وجود دارد، چرا کردستان سکوت کرده»، پیدا شود. این اظهارات از دو جریان اصلی مطرح می شود، اول از سوی فعالین و سازمانهای سیاسی و مدنی غیرکردی در ایران خطاب به «مردم کردستان» و «احزاب کردی»، و دوم از سوی برخی از فعالین کرد در خارج از کشور، خطاب به «احزاب کردی».
1- بر اساس یکی از نظریههای بسیج تودهها، همایش مردمی را یک وضعیت نادر روانشناختی ایجاد میکند که برآمده از شکاف و فاصلهی غیرقابل تحمل بین انتظارات عمومی و امکان برآورده شدن آنان است. طبق این نظریه جنبش تودهای بوجود آمده در ایران ناشی از فضای نسبتن بازسیاسی پیش از انتخابات(مناظرهها، تجمعات، انتقادات و …) و فضای بستهی پس از آن است.
در یکی دیگر از نظریات، امکان کنش بسیج تودهای را به چند پارگی درونی طبقه حاکم مرتبط میدانند. طبق این نظریه، یکی از اصلیترین دلایل ایجاد جنبش تودهای اخیر در ایران، تائید کاندیداهای اصلاح طلب(موسوی و کروبی) از سوی شورای نگبهان و سابقهی مدیریتی این دو در درون حاکمیت جمهوری اسلامی بود. بدین ترتیب که این امر، حاشیهای امنیتی برای عموم به وجود آورد. یعنی مردم، حمایت خود را حمایت از بخشی از حاکمیت تلفی کرده و اعتراض خود را اعتراض به بخش دیگری از حاکمیت می دانستند. (1)
بر اساس این دو نظریهی جامعه شناسی سیاسی که معطوف به رفتار حاکمیت است، امکان بسیج تودهای در کردستان پس از انتخابات ریاست جمهوری در سطح بسیار پایینی قرار دارد.
اول، در جریان انتخابات، در کردستان، هیچ گونه وضعیت نادر روانشناختی که برآمده از شکاف بین انتظارات مردم و امکان برآورده شدن آنان باشد، بوجود نیامده است. چون پیش و پس از انتخابات، جامعهی کردی در ایران، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی، تغییرات محسوسی به خود ندیده است. چون با توجه به مطالبات کردها، نگاه حاکمیت و اپوزیسیون داخلی آن، هم راستا هستند(حداقل تاکنون اینگونه بوده است).(2) به عبارت دیگر انتخابات، در طول تاریخ سی سالهی جمهوری اسلامی ایران، عاملی نبوده است که فضای آزادی را برای بیان حداقل خواستههای مردم کرد در ایران فراهم آورد. انتخابات اخیر نیز از انتخابات گذشته مستثنی نبود.
با توجه به سیاست امنیتی حاکمیت در کردستان، هرگونه تحرکات و فعالیت کردها به ارتباط با جریانات خارج از کشور و احزاب اپوزیسیون کردی ربط داده شده است.
دوم، با توجه به سیاست امنیتی حاکمیت در کردستان، هرگونه تحرکات و فعالیت کردها به ارتباط با جریانات خارج از کشور و احزاب اپوزیسیون کردی ربط داده شده است. اگر تائید شورای نگهبان میتواند برای مردم در تهران و برخی دیگر از شهرهای بزرگ ایران در یک بازهی زمانی مشخص، حاشیهای امنیتی ایجاد کرده و اتهام ارتباط با خارج از کشور را از آنها مبرا کند (این اتهام در روزهای اول اعتراضات مطرح نشده بود، هرچند هم اینک سران معترضین هم متهم به ارتباط با خارج از کشور شدهاند)، اما این امر هیچگاه نمیتواند همین حاشیهی امنیتی را در کردستان ایجاد کند، چون سیاستهای سرکوبگرانهی حاکمیت در کردستان از سی سال گذشته ادامه داشته و کمترین تحرکات و فعالیتهای مدنی در کردستان به احزاب اپوزیسیون کردی نسبت داده میشود. نتیجهی این اتهام نیز جرم محاربه و سرانجام چوبه ی دار خواهد بود. شمار 17 فعال سیاسی، مدنی و دانشجویی کرد محکوم به اعدام در زندان ها و اعدام شمار دیگر طی سال های اخیر، خود تائید این گفته است.
2- مبدا حرکات اعتراضی در تهران و شهرهای دیگر ایران، احتمال زیاد تقلب در آرای میرحسین موسوی، به عنوان یکی از کاندیداهای اصلاح طلب، در ایران بود. این مساله به دو دلیل نمی توانست به حرکات تودهای در کردستان بیانجامد. چون:
اول، عملکرد ضعیف اصلاح طلبان در کردستان طی سال های اخیر، نشان داده است که اصلاح طلبان که در کردستان آنها را به عنوان اصلاح طلبان کرد می شناسند، دارای پایگاه مردمی نیستند. امتناع این گروه از بیان خواسته های مردم کرد؛ بودن در مدیریت دولتی از جمله استانداری، ریاست دانشگاه ها و مدیرکل های استان های کردنشین در گذشته و حال توسط این گروه(3)؛ و عدم ارتباط با مردم، مگر در زمان انتخابات؛ از مهمترین دلایلی هستند که اصلاح طلبان در کردستان دارای جایگاه و پایگاه مردمی نیستند.
دوم، اگر در کردستان رایی به صندوقها ریخته شده باشد، با توجه به اظهارات فعالین مدنی در داخل و ستادهای انتخاباتی کاندیداها، که در ارتباط مستقیم با مردم بودند، بیشترین رای مردم در چهار استان کردنشین(ایلام، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی یا ارومیه)؛ به مهدی کروبی بوده که به برنامههای کروبی در زمینههای حقوق ملتهای ایران و اقلیتهای مذهبی، مربوط میشود. به ویژه اینکه عملکرد ستاد موسوی در برخی از شهرهای کردنشین، از آرای این کاندید اصلاح طلب، به طرز محسوسی کاست.(4)
بدین ترتیب، احتمال تقلب در آرای میرحسین موسوی و گفتمان «رای من کجاست» که آغازگر جنبش تودهای در برخی از شهرهای بزرگ ایران بود، نمی توانست عامل ایجاد حرکت مردمی در کردستان باشد.
3- تجربه نشان داده است که تمرکز سرکوب در شهرهای کوچک بیش از کلان شهرهاست. با توجه به اینکه بزرگترین شهر در چهار استان کردنشین، کرمانشاه میباشد و دیگر شهرها از جمعیتی حتا کمتر از نصف جمعیت کرمانشاه برخوردارند، در صورت بروز هرگونه حرکت اعتراضی، احتمال سرکوب شدید مردم در این مناطق بیش از دیگر مناطق ایران است. اگر دید امنیتی و سیاستهای امنیتی حاکمیت در کردستان به این مساله افزوده شود، بر شدت و حدت سرکوب در کردستان نیز افزوده خواهد شد. تجربهی حرکات اعتراضی در سالهای اخیر در کردستان این مساله را نشان میدهد.(5) این مساله یکی از اصلیترین موانع از ایجاد جنبش توده ای و آمدن مردم به خیابان ها در کرستان بود.
4- در ادامهی بند 3، اعتراضات اخیر در شهرهای بزرگ ایران از جمله، تهران، شیراز، اصفهان و تبریز به وقوع پیوست. در دیگر شهرهای ایران، مگر در موارد استثنایی شاهد هیچگونه تجمعی نبودیم، این امر خود ناشی از دلیل آمده در بند 3 است. حتا اخیرا تظاهرات مردمی تنها به تهران محدود شده و در دیگر شهرهای بزرگ اعتراضات به دانشگاه ها کشیده شده است. اما واقعا چه قرارداد نانوشتهای وجود دارد مبنی بر اینکه اگر در تهران یا هر شهر دیگر ایران اعتراضی به وقوع پیوست، شهرهای کردستان نیز باید غرق در آتش شوند و مردم قیام کنند؟!(6) در اینجا میتوان به عدم فراگیری جنبش سبز و عدم بیان خواسته های ملتهای ایران، به ویژه کردها نیز، اشاره کرد. هرچند خواستههای مطرح شده علیالخصوص در بیانیهی شماره ی 17 موسوی، بر سرعت پروسهی دموکراتیزاسیون در ایران میافزاید، اما در هیچ یک از خواستههای مطرح شده، مطالبات ملتهای ایران گنجانده نشده است.
جنبشی که هم اینک تحت عنوان جنبش سبز شناخته می شود، مسلمن قابل انکار نیست، اما بخشی از جنبش بزرگتری است که از روز 22 بهمن 1357 و برای مبارزه با سیاستهای سرکوبگرانه و مرتجعانهی جمهوری اسلامی آغاز شد.
5- در ادامه ی بند 4، برخی از منقدین، احزاب کردی را خطاب قرار می دهند که چرا دست به تحریک مردم برای آمدن به خیابانها نمیزنند. همینها در انتقادهای دیگر خود احزاب کردی را «منفعل» قلمداد می کنند که «دارای جایگاه مردمی نیستند». تناقض در گفتار آنها حتی پا از این هم فراتر نهاده و اظهار می دارند که جنبش اخیر در کردستان از جایگاه بهتری نسبت به احزاب اپوزیسیون برخوردار است. غافل از اینکه در سخن اول و انتقاد اولیهی خود، احزاب کردی را برای عدم تحریک مردم، زیر سوال برده بودند. اینان حتی از خود نم پرسند اگر جنبش سبز اینقدر فراگیر است که در کردستان هم دارای جایگاه مردمیست، چه انتظاری از احزاب اپوزیسیون کردی دارند؛ خود به میدان آمده و مردم را برای برگزاری اعتراضات سازماندهی کنند.
6- جنبشی که هم اینک تحت عنوان جنبش سبز شناخته می شود، مسلمن قابل انکار نیست، اما بخشی از جنبش بزرگتری است که از روز 22 بهمن 1357 و برای مبارزه با سیاستهای سرکوبگرانه و مرتجعانهی جمهوری اسلامی آغاز شد. بخشی از این جنبش در داخل و بخشی دیگر در خارج از کشور است، بخشی در مرکز و بخشی دیگر در میان ملیتهای ایران، بخشی تحت عنوان اصلاح طلب و بخش دیگر به عنوان برانداز شناخته میشود.
بر این مبنا، نباید مبارزات گذشته در کردستان و هزینه هایی که مردم کرد در این راستا متحمل شده اند را نادیده گرفت. هزاران کشته و مجروح در مبارزات چریکی، صدها اعدامی، صدها زندانی سیاسی با احکام بلند مدت، جنبش های فعال مدنی از قبیل دانشجویی، کارگری، معلمان و NGOها، همگی بخشی از این مبارزات هستند. یکی از آخرین اقدامات و اعتراضات مسالمت آمیز، تعطیلی بازار و مغازه ها در سالروز ترور دکتر عبدالرحمن قاسملو، دبیر کل حزب دموکرات کردستان ایران بود. رنگ آبی در این روز نیز به عنوان رنگ اتحاد میان مردم برگزیده شد که به صورت گسترده در شهرها و روستاهای کردستان دیده می شد.
از سوی دیگر، بخشی از معترضین در شهرهای بزرگ و به ویژه تهران را در جریان اعتراضات اخیر، کردها تشکیل میدادند. شاید شهرهای کردستان و خیابان های آن همچون خیابان های تهران از فضای ملتهبی برخوردار نباشد، ولی بخشی از بازداشت شدگان، مجروحین و حتی کشته شدگان اعتراضات اخیر، کرد هستند. پس از گذشت دو ماه هنوز از سرنوشت 5 دانشجوی کرد بازداشت شده در دانشگاه تهران، هیچ اطلاعی در دست نیست. کیانوش آسا، دانشجوی کرد دانشگاه علم و صنعت که در جریان اعتراضات هدف تیراندازی قرار گرفته و جان باخت نیز نمونه های از هزینه هایی است که کردها در جریان اعتراضات اخیر متحمل شده اند.
پا ورقی:
1- حسین بشیریه، در گفتگو با نشریه «لوگوس»
2- این امر برای نویسنده ی مقاله کاملا محسوس می باشد. در یکی از جلساتی که در دفتر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در تهران و با حضور اعضای مرکزی این حزب(که هم اینک اغلب در زندان به سر می برند یا با قید وثیقه آزاد شده اند) برگزار شد، نویسنده ی مقاله شاهد واکنش شدید و تند اعضای سازمان مجاهدین به منشوری بود که از سوی اعضای اتحادیه ی دموکراتیک دانشجویان کرد دانشگاه های ایران مطرح شده بود. در این منشور آمده است: دانشجوی کرد خود را با دو هویت “کرد بودن” و “دانشجو بودن” تعریف می کند. تعریف “هویت کرد بودن برای دانشجوی کرد” قابل قبول برای اعضای این حزب اصلاح طلب و اپوزیسیون داخلی نبود و این امر واکنش اعضای آن را برانگیخت.
3- از اصلی ترین افراد اصلاح طلب کرد، یکی رمضان زاده، استاندار سابق استان کردستان و سخنگوی دولت می باشد، و دیگری شخصی به نام ب.ن است که در زمان استانداری رمضان زاده معاون سیاسی – امنیتی وی بود. کشتار مردم در سوم اسفند 1377، که هیچگاه از یاد مردم کرد نخواهد رفت، در زمان مدیریت این افراد صورت گرفت. نیازی به بیان سابقه ی دیگر اصلاح طلبان کرد، در گروه هایی “چون پیشمرگان مسلمان” و مشارکت در کشتار مردم کرد در مناطق مختلف کردستان، نیست.
4- در یکی از این اقدامات، در جریان دیدار نمایندگان دانشجویان کرد و اعضای اتحادیه ی دموکراتیک دانشجویان کرد از ستاد میرحسین موسوی در شهر سنندج، مسئولین این ستاد مانع از صحبت به زبان کردی شده و با بی احترامی با دانشجویان برخورد کرده بودند. این مساله در رسانه های کردی و به ویژه تلویزیون های کردزبان، بازتاب وسیعی داشت.
5- در سال 1384 و در جریان اعتراضات مردمی به قتل یک شهروند کرد به نام “شوانه سیدقادری” که در مهاباد و به طرز وحشیانه ای توسط نیروهای رژیم ایران به قتل رسید، تنها در شهر سقز بیش از هشت نفر با توجه به آمار دولتی و 13 نفر با توجه به آمار مردمی، کشته شدند. این اعتراضات در حالی رخ داد که حکومت ایران دارای بحران هایی که امروزه گریبانگیر آن شده و همگی بر شدت سرکوب می افزایند، نبود.
6- این انتظار تا آنجا پیش رفته که حالت «بده بستانی» پیدا کرده است. در اینجا به اتفاق جالبی اشاره می کنم. در جریان اعتراضات به احسان فتاحیان که از روز یکشنبه 8 نوامبر(روز چهارشنبه 11 نوامبر احسان اعدام شد)، آغاز شده بودند، در حالی که کمتر از 24 ساعت به اعدام احسان فتاحیان وقت باقی بود و در فیس بوک مرتبا آخرین خبرها و حمایت ها از احسان منتشر می شد، یکی از رهبران سال های دهه ی هفتاد جنبش دانشجویی ایران و یکی از فعالین سیاسی کنونی که چندی پیش بازداشت و هم اینک در زندان به سر می برد، در نظری در صفحه ی فیس بوک نویسنده ی این مقاله نوشت: چون شما کردها تا به حال از جنبش سبز حمایت نکرده اید، ما نیز از احسان فتاحیان حمایت نخواهیم کرد!
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»