سیمین/ رادیو کوچه
simin@koochehmail.com
در برنامه پیشین پرسه به بهانه ثبت چادر و پوشش اقوام ایرانی به عنوان میراث معنوی ایران، آغازی داشتیم بر این موضوع که در اساس آیا در شرایطی که نسل جوان و معاصر ایرانی با مسالهای هم چون داشتن یا نداشتن پوشش درگیر است، عنوان کردن چادر و یا پوشش به عنوان میراث معنوی میتواند تاثیری در تقویت اندیشه تمایل به داشتن پوشش داشته باشد با خیر.
این روزها، روزهایی است که برای بسیاری از ما یادآور خطراتی شورانگیز، نوستالژیک و گاه دردآور از روزهای پیشین انقلاب 57 ایران است. روزهایی که در آن مردو زن، کوچک و بزرگ، از هر قشر و طبقه همگام با یک دیگر در راه پیماییهای سراسری، پیروزی انقلابی را رقم زدند که امید داشتند تحولی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در سرزمینشان ایجاد کند.
آن روزها در راهپیماییها کسی کاری نداشت که بغل دستیاش روسری به سر دارد یا چادر یا موهایش را با آخرین مدل روز آراسته است. کسی توجه نمیکرد که هم رزم آن روزهایش، آن زمان که مشتهایش را گره کرده و فریاد آزادی سر میدهد، ریش دارد یا موهایش به سبک هیپیهای آن زمان بلند است و یا کراواتزده. آنچه مهم بود یک اندیشه بود؛ آغازی برای تحول و سازندگی در کشور. از این رو است که در عکسها و فیلمهای آن روزها میتوان به وضوح حضور اقشار مختلف مردم را با هرنوع تفکر و مذهبی در کنار یکدیگر و برای رسیدن به یک هدف مشاهده کرد.
بعدها به تدریج ملاک سنجیدن تفکر افراد وابستگی زیادی به ظاهرشان پیدا کرد. به خاطر می آورم معلم دبستانی که میرفتم روزگاری یکی از شیکپوشترین خانم هایی بود که میشناختم. انتخاب لباسهایش منطبق بود با آخرین مد مجلات بوردا و همیشه به طرز خستگیناپذیری از مد تبعیت میکرد. اما در روزهای پس از انقلاب آن خانم معلم شیک پوش مبدل شد به یک معلم آدیداسپوش با یک شلوار جین و اورکتی زنانه و البته با روسری که مدل به سر کردنش هنوز هم خاص آن دورانها است. حالا او به تیپ همه آنهایی درآمدهبود که بعدها فهمیدم از طرفداران گروهی خاص هستند.
هنوز لباسهای آن روزها یادم هست؛ مانتوهایی جیبدار، بیشتر از پارچه چهارخانه یا ساده با رنگهای ملایم که در عین سادگی و راحتی پوشیدگی واقعی را حفظ میکردند، با یک شلوار جین و کفش اسپرت و روسریهایی که کامل موها را میپوشاند و با یک گره ساده روی سر بند میشد. آنها که چادری بودند هم تکلیفشان معلوم بود و به همان صورت ادامه دادند.
کمکم در همان سالها، حجاب اجباری شد و حالا خانمهایی که هرروز ساعتهایی را به آرایش و پیرایش سر و لباس خود میپرداختند باید به فکر پوششی مناسب بودند. آن روروزها سادهترینها بهترین بود و شاید به جرات بتوان گفت که به سادگی نیز پذیرفته شد.
بعدها به تدریج ظاهر آدمها خیلی اهمیت پیدا کرد و ملاک بسیاری از قضاوتها شد. حالا دیگر خیلیها مجبور شدند چادر به سر کنند و از آن جا که بسیاری از این خیلیها نه اعتقادی به آن داشتند و نه راه و رسم چادر سرکردن را میدانستند، شکل های متفاوتی از چادر سرکردن در جامعه بروز کرد. چادری که همواره از نگاه سنتی جامعه ایرانی پوششی سنگین و متین به شمار میرفت حالا روی دیگر خود را مینمایاند. حالا دیگر از پشت چادرهای مشکی، خیلی چیزها پیدا بود… فرم آن تغییر کرد و شیوه پوشیدن آن متفاوت شد و انواع مختلفی از آن در فروشگاه ها به فروش میرسید.
به هرحال اجبار، بر سر پوشش چادر بلایی را آورد که دیگر آن جایگاه محترم سنتی خویش را از دست داد و حالا حتا مادربزرگها هم علاقهمند شدهاند تا نوع دیگری از پوشش را انتخاب کنند و گاه چادریهای اصیل از استفادههای نابجا از این نوع پوشش گلهمند.
اجبار در پوشش به تدریج ظاهر جامعه را تغییر داد. آنها که در ابتدا پذیرفته بودند تابع شرایط انقلاب باشند و به پوششی ساده بسنده کرده بودند درگیر پیرایههای جدید این پوشش شدند و از اساس مفهوم پوشش در جامعه تغییر کرد
و این اجبار در پوشش به تدریج ظاهر جامعه را تغییر داد. آنها که در ابتدا پذیرفته بودند تابع شرایط انقلاب باشند و به پوششی ساده بسنده کرده بودند درگیر پیرایههای جدید این پوشش شدند و از اساس مفهوم پوشش در جامعه تغییر کرد.
در این مسیر هرچه بیشتر پیش رفتیم چرایی انگیزه داشتن پوششش جای خود را به چگونگی آن داد و کار بدانجا رسید که پوشش و ججاب بانوی ایرانی مبدل شد به یکی از بزرگترین دغدغههای جامعه معاصر ایران.
برای دولتمردان ایرانی کنترل پوشش در قالب طرحهای گوناگون در دستور کارشان قرار گرفت و برای جامعه زنان، داشتن حق انتخاب در داشتن یا نداشتن پوشش و نوع پوشش به یکی از بزرگترین خواستهای مدنی مبدل شد.
البته کار به جامعه بینالمللی نیز کشیده شد، عدم تعریف خاص و مشخص برای ظاهر شدن با پوشش در محافل بینالمللی در زمینههای مختلف سیاسی، فرهنگی ، ورزشی و … به یکی از خبرسازترین مسایل زنان ایران مبدل شد.
ازسوی دیگر محدودیتها کار را به آنجا رساند که تغییر چهرهی در ایران و خارج از ایران بسیاری از بانوان ایرانی، مبدل به یکی از سوژههای مورد توجه در زمینه مسایل ایران از سوی سایر کشورها شود. و ماجرا هم چنان ادامه پیدا کرد…
در طی سالهای اخیر چندین بار مساله آزادی انتخاب پوشش از سوی برخی از سیاستمداران مطرح شد و عکسالعملهای متفاوتی را برانگیخت. آخرین نمونه بارز آن از سوی «فایزه هاشمی»، نماینده سابق مجلس شورای اسلامی که طرح دوچرخهسواری بانوان از سوی او همچنان به عنوان یکی از نقاط مورد اشاره سایر جناح ها مطرح است، عنوان شد.
اگر بخواهیم به سیری که پوشش در ایران در طی سالهای پس از پیروزی انقلاب داشته بنگریم، باید گفت که تحول پیش آمده در این زمینه را میتوان به عنوان یکی از نقاط ضعف این دوره برشمرد
با یک نگاه آزاداندیشانه و بدور از هرگونه جهتگیری حزبی یا جناحی، اگر بخواهیم به سیری که پوشش در ایران در طی سالهای پس از پیروزی انقلاب داشته بنگریم، باید گفت که تحول پیش آمده در این زمینه را میتوان به عنوان یکی از نقاط ضعف این دوره برشمرد.
آنچه در طول این دوره سی ساله بر وضعیت پوشش زنان ایرانی و در مجموع بر مفهوم حجاب در ایران رفته است نهتنها حرکتی اندیشمندانه در جهت تعالی بخشیدن به خواستههای مذهبی، آزادیهای فردی و یا مقیدات اجتماعی نبوده است بلکه حرکتی نه از سر تدبیر که با بیراهه رفتن و سردرآوردن از کوره راههای این مسیر با گامهای لنگان بودهاست که حاصل آن جز آنچه اکنون به آن رسیدهایم، نیست.
امروزه اگر بانوی ایرانی مقید به داشتن پوشش و حجاب مناسب است حتا در خارج از مرزهای کشورش، این امر به اندیشه شخصی او باز میگردد، امروزه اگر بانوی ایرانی به جای آزادیخواهی در بسیاری مسایل، نخستین دغدغه آزادی خواهیاش به داشتن حق انتخاب برای پوشش خود منتهی میشود، امروزه اگر حجاب هم چون یک گره کور بخش عظیمی از ذهن زنان و مردان ایرانی را اشغال میکند و چه بسا مانع بسیاری از حرکتها میشود، امروزه اگر در جامعهای که داعیه سرآمد بودن در بسیاری از مسایل بویژه حجاب را در میان کشورهای اسلامی دارد، نمیتوان به راستی الگوی مناسبی برای تمامی اقشار بانوان جامعه با هر نوع فکر و اندیشهای یافت، شاید مهمترین علت آن این باشد که به راستی و درستی در این امر اندیشیده نشدهاست. امری که پس از گذشت 30 سالف علی رغم آنچه دولتمردان تصویر میکنند، به جرات یکی از نمرههای تجدیدی کارنامه انقلاب اسلامی است.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»